#قسمت_پنجاه_ویک
بدون تو هرگز: اتاق عمل
دوره تخصصی زبان تموم شد …
و آغاز دوره تحصیل و کار در #بیمارستان بود …
اگر دقت می کردی … مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن …
تا حدی که نماینده ی دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد …
جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود …
همه چیز، حتی علاقه رنگی من …
این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود …
از چینش و انتخاب وسائل منزل … تا ترکیب رنگی محیط و …
گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد …
حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری …
چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت …
هر چی جلوتر می رفتم … حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد …
فقط یه چیز از ذهنم می گذشت …
- چرا بابا......چرا؟؟
توی دانشگاه و بخش … مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم …
و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم …
بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرا رسید …
اون هم کنار یکی از بهترین جراح های بیمارستان …
همه چیز فوق العاده به نظر می رسید …
تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم … رختکن جدا بود … اما …