هدایت شده از صدای انقلاب
Sedaye enghelab.mp3
7.25M
📢#صدای_انقلاب شماره۶۸۵
🔺انتظار
🔹داستان
🖊نفیسه محمدی - دبیر گروه جوان
📝گفتم: «این موبایل دیگه درست نمیشه...! یعنی ارزش درست کردن نداره، بهتره یه نوشو بخری!» حرفم را قطع کرد و گفت: «اینو عباس بهم داده، گفته به همین زنگ میزنم!»
📌 مجتبی نگاهم کرد و با اشاره به من فهماند که انگار پیرمرد آلزایمر دارد. صندلی گذاشتم که بنشیند. گفتم: «پدرجان شماره تلفنی، چیزی همراهت هست که زنگ بزنم به عباس؟» نگاهم کرد. دوباره پرسیدم: «کسی هست که بشه بهش زنگ بزنم، موبایلت درست شد بیاد ببره؟»
#داستان
#شهیدمدافع_حرم
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan1089.mp3
7.49M
📢#صدای_انقلاب شماره۶۹۰
🔺عطر شیرینی
🔹داستان
🖊نفیسه محمدی - دبیر گروه جوان
📝سعدون از راه رسیده بود. همه آمده بودند پیروزی دوباره او را جشن بگیرند. خانه محقر سعدون پر شده بود از کودک و پیر و جوان... . خنده روی لبهای همه نقش بسته بود. هر کسی از در خانه وارد میشد، از شیرینی خرمایی که «بیبی جنان» پخته بود، به دهان میگذاشت.
#داستان
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan1091.mp3
6.98M
📢#صدای_انقلاب شماره۶۹۴
🔺مهمان
🔹داستان هفته
✍️نفیسه محمدی - دبیر گروه جوان
📝صلیب را روبهروی او گرفت و گفت: «بلند شو ماری مهمان داریم!»
ماریا از جا بلند شد. خیلی وقت بود که خواب مادربزرگ را ندیده بود. تسبیح سبز توی دستانش و صلیبی که همیشه در عکس عمو دیده بود. چشمان مادربزرگ از شادی برق میزد. این خواب روشن و زیبا نمیتوانست یک خواب عادی باشد، حتماً باید چیزی مثل کیک شب عید میخرید و بین بچههای بیسرپرست پخش میکرد. دوست داشت مادربزرگ را در آن دنیا خوشحال ببیند، مثل خواب امروزش. دیدن مادربزرگ حتی در خواب، توان دیگری در صبح زمستانی به او داد...
#داستان
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
طواف مجازی - قسمت دوم_mixdown.mp3
6.45M
📢#صدای_انقلاب شماره۷۳۵
💠داستان
💠طواف مجازی
💠قسمت دوم
✍زهرا اخلاقی
🎙هنوز در حال رصد فضای مجازی برای بسترسازی روشهای تبلیغ عفاف و حجابم. لابد خواهید گفت: «آخه تو چه کارهای؟» دیروز همین ساعتها بود که استاد روش تبلیغمان (حفظهالله) باز هم شاگردان را به امر خطیر و مهم «امربه معروف و نهی از منکر» راهی صفحات بزرگترین شبکه اجتماعی کرد. راستش را بخواهید درست حس نیل آرمسترانگ را داشتم...
#حجاب
#داستان
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan1100.mp3
8.33M
📢#صدای_انقلاب شماره۷۵۳
💠اکسیر عشق
💠عاشقانهای به وقت غدیر
✍ابوطالب علوی
🎙سرباز بود و پنج ماه میشد که مرخصی نرفته بود. خودش را از خورد و خوراک و تفریح محروم کرده بود تا مبالغ دریافتیاش را یک کاسه کند، بلکه بتواند دستبند طلایی برای خانمش تهیه کند.
#غدیر
#داستان
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan1103.mp3
5.64M
📢#صدای_انقلاب شماره۷۸۲
💠داستان
💠نذری
✍زهرا عبدی
🎙بیبی بهار راه میرفت و زیر لب گله و شکوه میکرد. سنجاقی را زیر روسری آبیاش زد، چادرش را دور کمرش بست. ردّ نگاهش کشیده شد به دیگ بزرگ روحی که روی اجاق حیاط بود. خدیجه گفت: «بیبی اینقدر حرص نخور. هر سال نذر کردی درست شد.»
ـ اما این بار خیلی دیر شده.
خدیجه گندمها را توی سینی پاک کرد و آشغالهایش را گرفت. دوتا چایی توی استکان کمر باریکی ریخت، به بیبی بهار تعارف کرد. بیبی بهار، دست خدیجه را پس زد، نگرانی توی چشمهایش موج میزد....
#داستان
#محرم
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از زمانه
SedayeEnghelab-Dastan03-08-07.mp3
7.2M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۴۱۹
💠داستان
💠فَوَیلٌ لِلمصَلّین
✍مرتضی درخشان
🎙یک
«به خاطر درگیری فدائيان، با نیروهای اشغالگر محدودیت تردد یک هفته ادامه داشت. این مدت فقط با تخممرغ، عدس، لوبیا و زیتون گذشت، اما خوشمزهترین غذاهایی بود که از شروع اشغال خورده بودیم، چون همه تحت حمایت تفنگهای مقاومت احساس غرور میکردند...»
این جملات از کتاب «خار و میخک» است، رمان «سنوار» که از نشر کتابستان به زودی منتشر میشود؛ داستان مردی که تحت اشغال به دنیا آمد، تحت اشغال زندگی کرد، اما آزاد مرد.....
اینکه روی میم «مرد» چه علامتی بگذارید با شماست، من آن را به فتح میم میخوانم، آخر آدم آزاد که نمیمیرد.
#داستان
#صبح_صادق
#سنوار
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖