حسین امیدزاده گودزیلا عراقی (پارت دوم).mp3
زمان:
حجم:
2.5M
.
📚 ترکشهای ولگرد
✍ داوود امـــیــریـــان
.
📜 گـــــودزیلا عراقی
2⃣ پــــــــــــــــــارت دوم
.
👤 حسین اميدزاده
🎙 حسین اميدزاده
.
.
.
#داستان
#ترکش_های_ولگرد
#داوود_امیریان
#کتاب_صوتی
#پادکست
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
حسین امیدزاده فیلمنامه سینمایی رنجر (پارت چهارم).mp3
زمان:
حجم:
2.9M
.
📚 فیلمنامه سینمایی «رنجر»
✍ بـــــــــهـــــــزاد بــــهــــــزادپـــــــور
.
📜 صــــحــــنـــــه چهارم و پنجم
4⃣ پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارت چهارم
.
👤 حـــســـیـــــن امـــیـــــــدزاده
🎙 حـــســـیـــــن امـــیـــــــدزاده
.
.
.
#داستان
#رنجر
#بهزاد_بهزادپور
#کتاب_صوتی
#پادکست
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
📚 مشـــــاهیر خندان
✍ حمید عبداللهیان
.
📜 ابـــــــــــــوعلی سینا
1⃣ پــــــــــــــــــارت سوم
.
👤 حسین امـــیدزاده
.
.
.
#داستان
#ابوعلی_سینا
#حمید_عبداللهیان
#کتاب_صوتی
#پادکست
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
.
داســـتـــان... 🌹
.
.
.
📚 داســـتـــان راســـتان
📜 غذای دسته جمعی
.
همینکه رسول اکرم و اصحاب و یاران از مرکبها فرود آمدند و بارها را بر زمین نهادند تصمیم جمعیت بر این شد که برای غذا گوسفندی را ذبح و آماده کنند.
.
یکی از اصحاب گفت سر بریدن گوسفند با من دیگری کندن پوست آن با من سومی پختن گوشت آن با من چهارمی...
.
رسول اکرم جمع کردن هیزم از صحرا با من؛ جمعیت: یا رسول الله شما زحمت نکشید و راحت بنشینید، ما خودمان با کمال افتخار همه این کارها را می کنیم.
.
رسول اکرم: میدانم که شما میکنید ولی خداوند دوست نمیدارد بنده اش را در میان یارانش با وضعی متمایز ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده باشد.
.
سپس به طرف صحرا رفت و مقدار لازم خار و خاشاک از صحرا جمع کرد و آورد .
.
.
.
#داستان
#داستان_راستان
#شهید_مطهری
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
.
داســـتـــان... 🌹
.
.
.
📚 سه دقیقه در قیامت
📜 این متن را بخوانید...
.
۵. تجربیات نزدیک به مرگ در بسیاری از افراد تأثیرات و تغییرات عمیقی داشته است. این تجربه ها اثرات عمیق روی شخصیت و جهان بینی افراد تجربه کننده میگذارد.
.
شخصی پس از چاپ اول این کتاب تماس گرفت و گفت من در شهر کوچک مان در یک فروشگاه خدمات نرم افزاری کار میکردم با اینکه به نماز و مسائل دینی توجه داشتم اما این اواخر بیشتر کارم فروش فیلم های مستهجن شده بود!
.
تا اینکه ماجرایی نزدیک به مرگ برایم پیش آمد، من مشاهده کردم که تمام افرادی که به آنها فیلم فروختم به چه مشکلات اخلاقی و ... دچار شدند.من دیدم که هر یک نفر که از من فیلم می خرید، بار سنگینی را بر دوش من مینهاد باری به سنگینی یک بلوک سیمانی کمرم طاقت نداشت.
.
داشتم از بار سنگینی که بر دوشم بود، از پا در می آمدم که یکباره اجازه بازگشت دادند من از روز بعد، به دنبال افرادی راه افتادم که به آنها فیلم فروخته بودم. به هر سختی بود آنها را راضی می کردم که دیگر سراغ این مسائل نروند.
.
تغییرات این افراد همیشه در جهت مثبت بوده، مانند احساس هدف دار بودن آفرینش احساس مسئولیت، تغییر شغل و نحوه ی زندگی و گاهی وقف کردن زندگی خود به امور خیریه، مهربان تر و صبورتر شدن ترک اعتیاد و.... حتی در غرب که همه چیز بر اساس مادیات تعریف میشود این تجربه کنندگان بسیار معنوی میشوند.
.
.
.
#داستان
#سه_دقیقه_در_قیامت
#گروه_شهید_ابراهیم_هادی
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
حسین امیدزاده غرق شدن کشتی (پارت اول).mp3
زمان:
حجم:
2.9M
.
📚 رابینسون کــروزو
✍ دانـــیـــل دفـــــــــــو
.
📜 غرق شدن کشتی
1⃣ پـــــــــــــــــــــارت اول
.
👤 حسین امیدزاده
🎙 حسین امیدزاده
.
.
.
#داستان
#رابینسون_کروزو
#دانیل_دفو
#کتاب_صوتی
#پادکست
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
حسین امیدزاده پرسپولیس هورا (پارت کامل).mp3
زمان:
حجم:
3.06M
.
📚 ترکشهای ولگرد
✍ داوود امـــیــریـــان
.
📜 پرسپولیس هورا
1⃣ پـــــــــــــــارت کامل
.
👤 حسین اميدزاده
🎙 حسین اميدزاده
.
.
.
#داستان
#ترکش_های_ولگرد
#داوود_امیریان
#کتاب_صوتی
#پادکست
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
حسین امیدزاده فیلمنامه سینمایی رنجر (پارت پنجم).mp3
زمان:
حجم:
2.18M
.
📚 فیلمنامه سینمایی «رنجر»
✍ بـــــــــهـــــــزاد بــــهــــــزادپـــــــور
.
📜 صــــــــــــحــــــــــنــــــــــــــه پنجم
5⃣ پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارت پنجم
.
👤 حـــســـیـــــن امـــیـــــــدزاده
🎙 حـــســـیـــــن امـــیـــــــدزاده
.
.
.
#داستان
#رنجر
#بهزاد_بهزادپور
#کتاب_صوتی
#پادکست
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
📚 مشـــــاهیر خندان
✍ حمید عبداللهیان
.
📜 ابـــــــــــــوعلی سینا
4⃣ پـــــــــــــــارت چهارم
.
👤 حسین امـــیدزاده
.
.
.
#داستان
#ابوعلی_سینا
#حمید_عبداللهیان
#کتاب_صوتی
#پادکست
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
.
داســـتـــان... 🌹
.
.
.
📚 داســــــتــــــان راســـــــتـــــــــان
📜 قافلهای که به حج میرفت
.
قافله ای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت همینکه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد.
.
در بین راه مکه و مدینه در یکی از منازل اهل قافله با مردی مصادف شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها متوجه شخصی در میان آنها شد که سیمای صالحین داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوائج اهل قافله بود.
.
در لحظه اول او را شناخت با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را که مشغول خدمت و انجام کارهای شماست میشناسید؟
.
- نه او را نمیشناسیم، این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد. مردی صالح و متقی و پرهیزکار است. ما از او تقاضا نکرده ایم که برای ماکاری انجام دهد ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنها کمک بدهد.
.
+ معلوم است که نمیشناسید، اگر میشناختید این طور گستاخ نبودید هرگز حاضر نمی شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند.
.
- مگر این شخص کیست؟
.
+ این علی بن الحسین زین العابدین است.
.
جمعیت آشفته بپاخاستند و خواستند برای معذرت دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گله گفتند: این چه کاری بود که شما با ما کردید؟! ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم
.
امام: «من عمداً شما را که مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب کردم زیرا گاهی با کسانی که مرا می شناسند مسافرت میکنم، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی میکنند، نمیگذارند که من عهده دار کار و خدمتی بشوم از این رو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمیشناسند و از معرفی خودم هم خودداری میکنم تا بتوانم به سعادت
خدمت رفقا نائل شوم.»
.
.
.
#داستان
#داستان_راستان
#شهید_مطهری
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
.
داســـتـــان... 🌹
.
.
.
📚 سه دقیقه در قیامت
📜 این متن را بخوانید...
.
۶. در این تجربیات نتیجهی کارهای انسان چه خوب و چه بد مشاهده میشود. اینکه خداوند در قرآن به پاداش دادن به ذرهای کار خوب و ذرهای کار بد مثال زده است کاملاً مشخص میشود.
.
آقای محمد زمانی در قسمتی از خاطراتش می گوید در دوران کودکی راهی مشهد بودیم ماشین جوش آورد و در کنار روستایی متوقف شدیم. راننده ظرف آبی را به من داده و گفت که برو و از آن چشمه ای که در آن نزدیکی بود آب بیاور.
.
من ظرف را آب کردم ولی برای من که بچه بودم حمل آن سنگین بود. در راه تصمیم گرفتم کمی از آب ظرف را خالی کنم تا سبک تر شود. در آنجا چشمم به درختی افتاد که به تنهائی در زمینی خشک روئیده بود. من به جای اینکه آب ظرف را در همان جا خالی کنم راهم را دور کرده و آب را پای آن خالی کردم در مرور زندگیم چنان به خاطر این کارم مورد تشویق قرار گرفتم که باور کردنی نبود! گویی تمام ارواح به خاطر این عملم به من افتخار میکردند این کار کوچک یکی از بهترین کارهای زندگیم به نظر میرسید و برایم عجیب بود.
.
به من نشان دادند که این عمل من ارزش بسیاری داشته زیرا کاملاً خالصانه انجام شده و هیچ توقعی در آن برای خودم وجود نداشته است.
.
.
.
#داستان
#سه_دقیقه_در_قیامت
#گروه_شهید_ابراهیم_هادی
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.
حسین امیدزاده غرق شدن کشتی (پارت دوم).mp3
زمان:
حجم:
3.23M
.
📚 رابینسون کــروزو
✍ دانـــیـــل دفـــــــــــو
.
📜 غرق شدن کشتی
2⃣ پــــــــــــــــــــارت دوم
.
👤 حسین امیدزاده
🎙 حسین امیدزاده
.
.
.
#داستان
#رابینسون_کروزو
#دانیل_دفو
#کتاب_صوتی
#پادکست
.
.
.
شهر شعر و داستان 📚
🆔 | @story_city
.