eitaa logo
بانوی استراتژیست🇮🇷🇵🇸
448 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2هزار ویدیو
64 فایل
بیان حقایق به زبان ساده/«بانو صائینی»کارشناس علوم استراتژی؛ متخصص انسان‌سازی و سبک زندگی اینستاگرام 👇 https://www.instagram.com/strategist_lady3
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 🔸«سلمان امیراحمدی»شهید مدافع امنیت، از اعضای شبکه ناظران انتخاباتی و برادر شهید امر به معروف و نهی از منکر(شهید روح‌الله امیراحمدی) بود که مهر ماه سال ۱۴۰۱ و در جریان آشوب‌ها توسط اغتشاشگران به شهادت رسید. 🔸مادر شهیدان امیراحمدی که دو جوان برومند خود را تقدیم نظام و انقلاب کرده و پس از شنیدن خبر شهادت سلمان سجده شکر به جای آورده است، با کلامی شیوا و آرام از فرزندان شهیدش و دلتنگی‌های مادرانه‌اش اینگونه می‌گوید: آقاروح الله و آقاسلمان هر دو بسیجی و ولایی بودند، تاکنون پیش نیامده بود که یک هفته آقاسلمان از ما دور باشد و تماس نگیرد. این روزها خیلی دلتنگ پسرم هستم اما افتخار می‌کنم که به درجه شهادت رسید و ان‌شاءالله که امام حسین(ع) و امام زمان(عج) از ما بپذیرد. فرزندانم از دوران کودکی در حسینه‌ها و هیئت‌ها بودند و سر سفره امام حسین(ع) بزرگ شدند و نان حلال پدر در رشد و پرورش فرزندان تاثیرگذار بود. آقاروح الله و آقاسلمان به انقلاب اسلامی و رهبر عشق خاصی داشتند و عاقبت به شهادت که آرمان همیشگی آنها بود، رسیدند. 👇 @strategist_lady
🔔 💢‏متولد۶۴بود بازی دوران کودکیش حول محور جبهه وجنگ بود گاهی مادرش را مادرِشهید صدا میکرد با شهدا رفیق بود و قسمت عمده وقتش صرف شهدا میشد از همان دوران نوجوانی اش از طریق اردوهای راهیان نور به شلمچه می‌رفت و کار تفحص انجام می‌داد همیشه می‌گفت اگر فقط یک پلاک پیدا کنم و مادری را ‏ازنگرانی دربیاورم برام کافی است درزمان دانشجویی هم  یادوراه های بزرگی رادر دانشگاه برای شهدا برگزار کرد مخصوصا شهدای گمنام فوق دیپلم ولیسانس عمران رادریزد گرفت و ارشد را در تهران منزلش در یزد تبدیل به هیئت شده بودبسیج دانشجویی دانشگاه را سرو سامان دادو شروع به تربیت نفرات در این ‏بخش نمود همسر شهید از دوران قبل از ازدواج و احساسش به محمد حسین میگوید: از تیپش خوشم نمی‌آمد دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود شلوار ۶جیب پلنگی گشاد می‌پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ، که می‌انداخت روی شلوار در فصل سرما با اورکت سپاهی‌اش تابلو ‏بود یک کیف برزنتی کوله مانند یه‌وری می‌انداخت روی شانه‌اش، شبیه اعزام رزمنده‌های زمان جنگ بود وقتی راه می‌رفت، کفش‌هایش را روی زمین می‌کشید ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببند از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر می‌دیدمش، به دوستانم می‌گفتم: این یارو انگار ‏با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده وهمون جا مونده کار به مجادله لفظی هم با او کشید معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود هر موقع می رفتیم آنجا می پلکید.... ولی این احساس درنهایت تبدیل به عشقی عمیق شد که اگر دوست داشتین در کتاب قصه دلبری اون رو بخونین ‏یکی از کارهایی که محمدحسین برای شهدا انجام داد و ماندگار شد۸ شهید گمنام را در دانشگاه سراسری یزد به خاک سپرد این شهدا قرار بود در دانشگاه صنعتی شریف دفن شوند اما چند تن از دانشجویان مخالفت کرده بودند و گفته بودند که دانشگاه محل دفن نیست محمدحسین از این مسئله خیلی ناراحت شده بود و می‌گفت این شهدا مورد بی مهری قرار گرفته اند خیلی زحمت کشید و پافشاری کرد تا بالاخره موفق شد این ۸ شهید را در دانشگاه سراسری یزد به خاک بسپارد یکی از این شهدا را خودش داخل قبر گذاشته بود فرزندش چندماه بیشتر نداشت که پدر عازم جبهه سوریه شد از فرماندهان لایق جبهه حلب بود نام جهادیش عمار بود و همه اون رو حاج عمار صدا میزدند سردار عزیز حاج قاسم درباره او میگفت فتح حلب را مدیون عمار هستیم عمار را مثل پسرم دوست داشتم هر شب برایش صدقه می‌گذاشتم سفارش می‌کردم مراقب خودش باشد عمار سرمایه من بود و ما هر کجا که کارمان سخت می‌شد به تیپ سیدالشهدا و ‏محمدحسین پناه می‌بردیم شیر پاک مادرش و لقمه حلال پدرش عمار را به اسلام تحویل داد مادر شهید : دو روز قبل از شهادتش تماس گرفت ماموریتش طول کشیده بود و من بی تاب و بی قرار بودم دیگر طاقت دلتنگی اش را نداشتم تماس که گرفت گفتم حسین جان بیا دلتنگتیم بیا چند روزی خانه بعد دوباره ‏برگرد سوریه نمیدانستیم مسئولیت فرماندهی دارد فکرمی‌کردیم یکی ازنیروهای عادی است گفت چشم به محض اینکه کارم تمام شد می‌آیم ان‌شاالله شنبه برمی‌گردم شنبه برگشت اما پیکرش بی‌جانش! همسر شهید:هیچ وقت به قولش وفا نکرد نمی‌دانم دست خودش بود یا نه می‌گفت:۴۵روزه برمی‌گردم اما سر۵۷روز یا۶۳ روزبرمیگشت بار آخر بهش گفتم: تا رکورد صد روز رو نشکونی، ظاهراً قرار نیست برگردی گفت: نه، مطمئن باش زیر۱۰۰نگهش می‌دارم  این یکی را زیر قولش نزد روز نود و نهم برگشت، ولی چه برگشتنی! گفته بود:اگه جنازه‌ای بود و من رو دیدی، اول ازهمه بگو شهادت نوش جونت! موقع تشییع پیکر نازنینش بلند بلند می‌گفتم: شهادت نوش جونت، نوش جونت امروزسالروزشهادت شیرمرد ایران، شهید مدافع حرم،عمار حلب،شهید محمدحسین محمدخانی به سال۹۴است که درعملیات محرم ازناحیه سر مورد اثابت ترکش قرارگرفت. ❗شهادت نوش جانت غیورمرد ایران زمین شادی روحش و آرامش همسروفرزندش فاتحه‌ و صلوات 👇 @strategist_lady