صوفی پژوهی
🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰بابا بیا کعبه تو همین جاست0️⃣5️⃣ ⬅️باز هم در تذکره(1) نقل کرده که بایزید عازم مکّ
🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰نماز و مصلّى مى خواهم چه کنم1️⃣5️⃣
⬅️و نیز در تذکره مى نویسد: «ذوالنّون مصرى براى بایزید مصلّى فرستاد، بایزید آن را پس داد و گفت مصلّى مى خواهم چه کنم؟ براى من مسندى بفرست که بر آن تکیه زنم، یعنى کار از نماز گذشته و به نهایت رسیده.(1)
⬅️و در نفحات(2) جامى است که روزبهان مصرى مى گفت: بارها به من گفته شد تو احتیاج به نماز ندارى، معطّل نماز مشو! گفتم: خدایا من نمى توانم چنین کارى بکنم، تکلیف دیگرى کن! (مقصود روزبهان این است که خدا به او گفته دیگر تو احتیاج به نماز ندارى).
⬅️محمّدطاهر قمّى(3) از نفحات نقل مى کند که عین القضات همدانى مى گفته: «محمّد معشوق نماز نمى خواند و از خواجه احمد غزالى(4)شنیدم که روز قیامت همه صدّیقان آرزو کنند که خاک پاى محمّد معشوق باشند» و از این قبیل... .
(1). تذکرة الاولیاء، ص 123، طبع تهران.
(2). نفحات الانس، ص 418.
(3). تحفة الاخیار.
(4). یکى از مشایخ شاه نعمت اللّهولى.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#نقد_مثنوی
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰نماز و مصلّى مى خواهم چه کنم1️⃣5️⃣ ⬅️و نیز در تذکره مى نویسد: «ذوالنّون مصرى برا
🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰یا غرور است یا عوام فریبى2️⃣5️⃣
💢درویش: فانیان فى اللّه و عارفان واصل و غریقان بحر وحدت، چشمى که غیر خدا را ببیند ندارند آنان به یقین رسیده و چون آداب شریعت براى وصول به مرحله یقین است، پس از وصول به آن مرحله دیگر به مقدّمات نباید توجّه داشت. آداب شریعت که قشرى بیش نیست براى کسانى است که هنوز به مدارج کمال صعود نکرده و طفل راهند. کعبه و مسجد، نماز و عبادت براى اینهاست نه براى واصلان به حق.
🔶شیخ عطّار گوید:
خدا را یافتم دیم حقیقت *** برون گشتم من از قید شریعت(1)
🔶مولانا جلال الدین در مثنوى گوید:
ابلهان تعظیم مسجد مى کنند *** در جفاى اهل دل جد مى کنند
👈🏻ازاین رو بعضى پیشروان طریقت چون به حق واصل مى شدند توجّهى به دستورهاى شرعى نمى کردند و داستان هاى گذشته، از این قبیل است. آیه (وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ)(2) شاید همین معنى را بفهماند، یعنى خدا را تا حدّ یقین پرستش کنید و بس! خلاصه این بود منطق رهبران ما که گفتم.
(1). جوهر ذات شیخ عطّار به نقل تحفة الاخیار.
(2). سوره حجر، آیه 99 .
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#نقد_مثنوی
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰تجلّیّات حقیقت3️⃣5️⃣
❇️آقاى فاضل: اف باد بر این منطق غلط! آیا بایزیدها و امثال روزبهان و محمّد معشوق حقیقت را دریافته بودند، ولى پیامبران و اولیاى خدا به این حقیقت دست نیافته بودند؟
پیامبر اسلام آن قدر شب ها به نماز ایستاد که پاى مبارکش ورم کرد و باز مى گفت: «خدایا تو را چنان که مى باید نشناختیم».
على(علیه السلام) مى فرمود: «اگر پرده هاى غیب دریده شود بر یقین من افزوده نمى گردد». تا آستانه شهادت در اداى وظیفه بندگى حق کوشید، یعنى در محراب عبادت شربت شهادت نوشید. امام حسن مجتبى(علیه السلام) بیستو پنج بار به زیارت خانه خدا رفت. حسین بن على(علیه السلام) کنار مقتل اقامه نماز کرد. فرزندش امام سجّاد(علیه السلام) مى گوید: «پدرم شبى هزار رکعت نماز مى خواند و در دل تاریک شب کوله بار طعام به دوش مى کشید و به کلبه بینوایان مى برد».
همچنین علىّ بن الحسین(علیه السلام) آن قدر سجده کرد که پیشانى مبارکش پینه بست و همو بود که به طور ناشناس احتیاجات چهارصد خانه از خانه هاى مدینه را اداره مى کرد.
امام صادق(علیه السلام) آخرین نفس هاى زندگیش توأم با سفارش به نماز و اداى وظایف بندگى بود و مى فرمود: «إنّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُستَخفّاً بِالصّلاةِ»(1) مردم کاهل نماز از شفاعت ما محرومند.
آیا اینها حقیقت را دریافته بودند که با آن همه عبادت و خدمت به خلق آن قدر از عذاب خدا هراسان بودند که براى عبّاد و زهّاد روزگار سرمشق زهد و عبودیّت شدند، یا بایزید ازخودراضى که مى گوید: «نماز و مصلاّ مى خواهم چه کنم؟ حالا وقتى است که بر
مسندى تکیه زنم!» و یا مى گوید: روز قیامت که مى شود دلم مى خواهد خیمه مرا کنار آتش بزنند تا از ابّهت من آتش سرد شود و خلایق آزاد شوند.(2)
اینها یا واقعاً مسأله حساب و مجازات را بازیچه انگاشته، عوام فریبى مى کرده اند، یا غرور بیجا و مالیخولیا آنها را به این گزاف گویى ها واداشته است.
(1). الفقیه، ج 1، ص 206.
(2). نقل از تذکرة الاولیاء شیخ عطّار.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#نقد_مثنوی
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰تجلّیّات حقیقت3️⃣5️⃣ ❇️آقاى فاضل: اف باد بر این منطق غلط! آیا بایزیدها و امثال ر
🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰سرحدّ یقین کدام است4️⃣5️⃣
💢ریاضعلى که دیگر جوابى براى این منطق دندانشکن نداشت، رو به آقاى فاضل کرد و گفت: پس آیه (وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ)(1) چه مى گوید؟
❇️آقاى فاضل: ائمّه اطهار(علیهم السلام) یقین را به مرگ تفسیر کرده اند، یعنى خدا را پرستش کن تا مرگت فرا رسد و به چگونگى عاقبت و به رستگارى خویش مطمئن شوى. در حقیقت آدمى به سرحدّ مرگ که رسید از سرانجام و خوشبختى یا بدبختى خود آگاه مى شود و شخص باایمان تا آخرین نفس از سوء عاقبت هراسان است(2)و عذاب خدا را پست نخواهد شمرد و در اداى وظایف بندگى خواهد کوشید.
🖊علاّمه مجلسى(3) نقل مى کند که به امام صادق(علیه السلام) گفتند ابوالخطّاب مى گوید شما فرموده اید وقتى حق را شناختى هر چه خواستى بکن! این سخن درست است؟
امام فرمود: «خدا لعنت کند ابوالخطّاب را، سوگند به خدا من هرگز چنین نگفته ام».
بنابراین منطق رهبران طریقت زاییده مشرب صوفیگرى است و به تمام معنى از اسلام بیگانه.
(1). سوره حجر، آیه 99 .
(2). مضمون حدیث.
(3). بحارالانوار، ج 11، ص 206.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#نقد_مثنوی
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰سرحدّ یقین کدام است4️⃣5️⃣ 💢ریاضعلى که دیگر جوابى براى این منطق دندانشکن نداشت، رو
🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰عشق خدا هم بهانه بود5️⃣5️⃣
❇️آقاى فاضل: در خاتمه این بحث به دو مطلب دیگر باید توجّه کرد:
⬅️ما قبلا گفتیم که یکى از پرتگاه هاى عجیب صوفیان این بود که به بهانه عشق خدا با موجودات مادّى به عشق بازى پرداختند.
❌البتّه اشتباه نشود، نیامدند آثار قدرت و عظمت خدا را در اسرار حیرت آور جهان تماشا کنند و از اوراق گل ها و ریاحین که هر ورقش براى معرفت کردگار دفترى است درس توحید بخوانند،
💢بلکه بیشتر به معاشقه با چیزهایى پرداختند که در جهات مادّى و در مسیر غریزى آنها باشد.
⬅️شاهد این مدّعا معاشقه هایى است که
⛔️با اقطاب و پیران خود و با جوانان زیبا و ماهرویان داشته اند.
⬅️اکنون لازم است براى آنکه درویش ما را به گزافه گویى نسبت ندهند دو مطلب را با ذکر شواهد در دو قسمت به عرض رسانیم جناب درویش بشنوند.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#نقد_مثنوی
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰پیر ارشاد و مظهر عشق6️⃣5️⃣
💢همان عشقى که مقدّس ترین آیین ها به نظر صوفى بود ببینید چگونه از مقام خود تنزّل کرده و در وجود قطب و مرشد جلوه مى کند و از عشق خدا بهانه اى مى مانَد و بس. مولوى در معاشقه شمس تبریزى گوید:
مات شوم ز عشق تو *** زانکه شه دو عالمى
تا تو مرا نظر کنى *** شمس من و خداى من(1)
💢آرى مولوى همان کسى که مى گفت باید همه چیز را فداى معشوق حقیقى کرد، گفتار سابقش را فراموش کرده و اینجا شمس تبریزى را به عنوان یک «الهه عشق» مى پرستد.
✳️ادیب زاده: من هم دیوان شمس را دیده ام و اغراق گویى هایى که مولوى درباره شمس کرده خوانده ام، از جمله این غزل را به یاد دارم:
مطربم سرمست شد انگشت بر رق مى زند *** پرده عشّاق را از دل به رونق مى زند
رخت بربندید اى یاران که سلطان دو کون *** ایستاده بر فراز عرش سنجق مى زند
انبیا و اولیا حیران شده در حضرتش *** یحیى و یعقوب و یوسف خوش معلّق مى زند
عیسى و موسى چه باشد چاکران حضرتش *** جبرئیل اندر فسونش سحر مطلق مى زند
جان ابراهیم مجنون گشته است از شوق او *** تیغ را بر حلق اسماعیل و اسحاق مى زند
کیست آن کس کاین چنین مردى کند اندر جهان *** شمس تبریزى که ماه بدر را شق مى زند(2)
❌راستى انسان فکر مى کند چگونه مى شود یک درویش قلندر بى سواد و مجهول الحال کارش به جایى رسد که پیامبران بزرگى مانند ابراهیم و موسى و عیسى(علیهم السلام) چاکران درگاهش باشند؟ و از اینها بالاتر به مقام خدایى برسد. همین مولوى در یکى از غزلبافى هایش، جمله «شمس من و خداى من» را سیزده بار تکرار کرده است. خلاصه آنکه لاف و گزاف ها درباره این پیر ارشاد در دیوان شمس الحقایق مولوى گرد آمده است.
(1). دیوان شمس الحقایق، ص 208.
(2). دیوان شمس، ص 463.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#نقد_مثنوی
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰چهل روز در خلوت7️⃣5️⃣
💢درویش: خیلى با عجله قضاوت نکنید. مى گویند روزى مولانا سوار استر بود و از مدرسه قونیه مى آمد، شمس به او برخورد کرد و گفت: بایزید بسطامى بزرگ تر بود یا محمّد بن عبداللّه(صلى الله علیه وآله)؟ مولانا گفت: این چه سؤالى است محمّد(صلى الله علیه وآله) خاتم النبیین است، چگونه مى توان بایزید را به او قیاس کرد؟ شمس گفت: پس چرا پیغمبر گفت: «ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک; بار خدایا تو را چنانکه مى بایستنشناختیم».
❌و بایزید مى گوید: «سُبحانى ما أعظَمُ شأنى; منزّهم من چه منزلت بزرگى دارم!» مولانا از این سخن (که چگونه بایزید از پیامبر بزرگ اسلام بالاتر باشد) به طورى آشفته شد که از استر بیفتاد و مدهوش گردید، چون به هوش آمد با شمس به مدرسه رفتند و چهل روز خلوت داشتند تا بالاخره مولانا از قیل و قال مدرسه فارغ شد.(1)
⬅️خلاصه آنکه مولانا چون به ارشاد شمس به فقر مشرف شده است خواسته حقّ مرشد و مریدى را ادا کند این مدیحه سرایى ها را کرده است.
❇️ادیب زاده: اگر حقّ مرشد و مریدى این است که او را به مقام خدایى برسانند، زمین از هر چه مرشد و مرید است خالى باد.
✳️آقاى فاضل: عجب این است که شیروانى مى نویسد:(2) عاقبت امر علاءالدّین فرزند مولوى، شمس تبریزى را کشت و سبب این واقعه را چیزهاى شرم آورى نوشته اند که به دلیل رعایت عفّت قلم از نقل آن خوددارى مى کنیم، ولى چنانچه بخواهید مى توانید به کتاب نفحات جامى مراجعه فرمایید. بارى از موضوع بحث دور نشویم، گفتیم که عشق خدا جاى خود را به عشق اقطاب و مراشد بخشید.
شیروانى در ریاض السیاحه(3) گوید: بنابراین لازم است که سالک در اوایل حالات خود، مرشد را در نظر بگیرد تا حواس او متفرّق نشود «(أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ); با یاد خدا دل ها آرام گیرد».(4)و هنگام ذکر و طاعت نباید از صورت شیخ غافل گردد... هر سالکى در شیخ فانى نشود وى را به ولایت کلّیّه محرومیّت حاصل نمى گردد.
◀️مجذوب علیشاه گوید: «... و چون مرید صادق، جمال شیخى را در آیینه دل خود دید، بر جمال او عاشق شود، تا قرار و آرام از او برخیزد و منشأ همه سعادت این بى قرارى است(5) جناب درویش ملاحظه مى کنید که عشق مراد جاى عشق خدا را گرفت و فناءِ فى اللّه مبدّل به فناءِ فى القطب شد و خداپرستى به صورت پرستى مبدّل گردید.
(1). ریاض السیاحه و تاریخ تصوّف، با تفاوت مختصر.
(2). ریاض السیاحه، ص 40.
(3). ریاض السیاحه، ص 155.
(4). سوره رعد، آیه 28 .
(5). مراحل السّالکین، ص 82.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#نقد_مثنوی
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰حقیقت رنگ مجاز به خود گرفت8️⃣5️⃣
✳️ادیب زاده: به گفته کیوان(1) آن صورت مرشد که مرید در دل تصویر کرده و «صورت فکریّه» نامند، منحوت و تراشیده مرید و فعل اوست و مرید آنچه را به خیال خود ساخته مى پرستد، پس
خطاب (أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ)(2) که متوجّه بت پرستان بود متوجّه مریدان است. و نیز گوید: یکى از براهین بى اساس تصوّف آن است که اقطاب فکر مرید را متصرّف شده و به خود منحصر مى کنند، آن هم به طور تعبّد که من هر چه گفتم بى دلیل بپذیر(3) و در دلت جز مرا جاى مده و نظر دل و فکرت متوجّه من باشد، تا تدریجاً مملکت دلت از من پر شود و بالاخره خود من شوى. فکر مصطلح آنها درجاتى دارد و آخرش همین است که به نحو تکرار و تعوّد به صورت قطب خود خو کند... تا آنکه گوید: و جواب برهانى این است که مرید به قطب بگوید اگر راست مى گویى و در باطن، مالک دل منى خودت بیا بر دل من بنشین و تصرّف کن که اگر من هم بخواهم بیرون کنم نتوانم، تا تو شوم، زیرا با هر سنگ و کلوخى این کار را کنم او قطب من مى شود.(4)
(1). استوارنامه.
(2). سوره صافّات، آیه 95 .
(3). احیاء العلوم، ج 3.
(4). کتاب استوار نامه کیوان، قطب سابق صوفیّه.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#نقد_مثنوی
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰حقیقت رنگ مجاز به خود گرفت8️⃣5️⃣ ✳️ادیب زاده: به گفته کیوان(1) آن صورت مرشد که
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰پیرسازى و قطب تراشى9️⃣5️⃣
💢درویش در حالى که ساکت سر در گریبان برده بود لب به سخن گشود و گفت: اینها را انکار نداریم، لیکن براى تهذیب و تزکیه نفس حتماً سالک باید سر به آستان ارادت قطب بگذارد و از باطن او استمداد کند... اخلاق و عمل سالک به خواندن قرآن و آثار معصومین اصلاح نمى شود، بلکه سرکوبى نفس امّاره محتاج مجاهده و ریاضت و اطاعت و استمداد جستن از باطن پیر است.(1)
♦️مولانا گوید:
چون که با شیخى تو دور از زشتیى *** روز و شب سیارى و در کشتیى
هین مپر الا که با پرهاى شیخ *** تا ببینى عون لشکرهاى شیخ
✳️ادیب زاده: این ادّعا بود امّا اینکه با این ادّعا و آن همه کوشش که براى جمع آورى مرید به خرج دادند چه دردى از دردهاى اجتماع را دوا کردند، پرسشى بى پاسخ است. آخر ما هم اقطابتان را مى شناسیم و هم مریدان ایشان را، اخلاق و عمل آنها را هم مى بینیم، پس چرا با اینکه مریدان بیچاره دست ارادت به اقطاب دادند تغییرى در اخلاق و عمل آنها ندیدیم؟ پس قطب که مى گوید هر که مرید من شد با تصرّف ولایتى او را از آلودگى ها پاک مى کنم! چرا اگر مى توانست نکرد، تا لااقل آبرویى براى او باشند؟...
⬅️آرى در این ارادت ها فقط یک فایده است و آن هم به قول کیوان، عبارت است از پیرسازى و قطب تراشى.
(1). مضمون پند صالح.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#نقد_مثنوی
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
⭕️تحریفات تاریخی مثنوی/غزوه خندق1️⃣
اخلاص یکی از مهمترین ویژگیهای امیرالمؤمنین علیهالسلام است که خداوند متعال در سوره انسان، ضمن داستان انفاق اهلبیت علیهمالسلام فرموده که آنها در هنگام انفاق میگفتند: «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً و لَاشُکُورًا»؛[1] «ما برای خشنودی خداست که به شما میخورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم». این نشان دهنده نهایت اخلاص این بزرگواران است.
💢مولوی شاعر زبردست فارسی زبان نیز برای نشان دادن اخلاص امیرالمؤمنین علیهالسلام مطالبی از جنگ خندق را بیان کرده است:
«از على آموز اخلاص عمل شير حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانى دست يافت زود شمشيرى بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روى على افتخار هر نبى و هر ولى»[2]
📖پینوشت:
[1]. انسان/9.
[2]. بلخی (مولوی)، مولانا جلالالدین محمد ، مثنوی معنوی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی - تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۳، ص ۱۴۹.
#نقد_مثنوی
#مثنوی
#مولوی
🤲اللَّھُـمَعـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
⭕️تحریفات تاریخی مثنوی/غزوه خندق2️⃣
🖊یکی از محققین در مورد وجود چنین گزارشات جعلی در مثنوی مینویسد:
«با مطالعه و بررسی آثار اهل طریقت به سخنانی بر میخوریم که از آنها بـه عنـوان قــول نـبـی یاد شده است؛ اما در هیچ یک از جوامع حدیثی فریقین روایت نشدهاند. گذشته از ایــن، حتی برخی از قصص منابع صوفیانه منبعی ندارند؛ برای نمونه داستان خدو[آب دهان] افکندن جنگاور یهودی به چهرۀ امام علی علیهالسلام از آن قبیل داستانهای بی مأخذی است که خود، آن را آفریده است».[1]
📖پینوشت:
[1]. نعمتی، محمود، هاشمی، سید مرتضی، حدیث قبا در متون عرفانی، دوفصلنامه علمی - پژوهشی ادبیات عرفانی دانشگاه الزهرا (س)، سال هشتم شماره ۱۵ پاییز و زمستان ۱۳۹۵، ص ۱۵.
#نقد_مثنوی
#مثنوی
#مولوی
🤲اللَّھُـمَعـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
⭕️تحریفات تاریخی مثنوی/غزوه خندق3️⃣
🖊استاد فروزانفر در کتاب «احادیث و قصص مثنوی» اعتراف میکند که چنین مطلبی در منابع تاریخی و حدیثی نبوده و مینویسد:
💢 «این روایت را به صورتی که در مثنوی نقل شده تا کنون در هیچ مأخذ نیافتهام و ظاهراً حکایت مذکور با تصرّفی که از خصایص مولانا است، مأخوذ است از گفته غزالی و روایتی که در احیاءالعلوم است»[4]
👌🏻این داستانی که جناب فروزانفر نقل کرده هیچ ارتباطی با گزارشی که مولوی بیان کرده ندارد؛ زیرا این مطلب در مورد عمر بن عبدالعزیز است و هیچ ارتباطی با امیرالمؤمنین علیهالسلام ندارد.
#نقد_مثنوی
#مثنوی
#مولوی
🤲اللَّھُـمَعـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🔵صوفی پژوهی
@sufi110