eitaa logo
‌ ‌ ‌خؤرشید
972 دنبال‌کننده
91 عکس
44 ویدیو
0 فایل
‌ کسي سوال میکند ‌ به‌خاطر چه زنده اي و من ‌ ‌‌ برای زندگي ‍تو را بهانه میکنم ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
My safe place
دردناک ترین بخشِ تجربه‌ی درد، مقاومت در مقابل آن است. رنج را نمی‌پذیری و به زور از دلت بیرون می‌کنی، آن هم چنگال‌هایش را در قلبت فرو می‌کند تا جدا نشود. تو از وجودش فرار می‌کنی و او بیشتر خود را به تو نشان می‌دهد. در نهایت؛ "سوختن" به اندازه‌ی "نخواستن و نپذیرفتنِ آن" رنجش ایجاد نمی‌کند. با آغوشِ باز بپذیر، درونش بخواب، جذب کن و رها شو.
زندگی، دزدیدنِ لحظاتِ آرامش و لذت از میانِ التهاب است. هیچ‌گاه نمی‌توان به طور کامل از آنِ خود بود. تا زمانی ‌که کمی احساسِ رهایی از لحظات رنج و فروپاشی برای خود قرض بگیری، مشکلات به نحوی از تو عبور می‌کنند و اثرشان را باقی می‌گذارند اما زندگی آنجا تمام نمیشود.
"زندگیِ تو یک داستان تجاری نیست که به طور حتم نقطه‌ی اوج داشته باشد."
زندگیمون این شکلی شده که وقتی استراحت می‌کنیم یادمون میاد که حالمون خوب نیست و نمی‌تونه که واقعا خوب باشه. فقط سعی می‌کنیم بیشتر درگیر زندگی بشیم که وقتی برای فکر کردن باقی نمونه. دورمون رو شلوغ می‌کنیم، می‌خندیم، می‌گذریم، دووم میاریم و ادامه میدیم ولی می‌دونیم که یه جای خالی توی زندگیمون هست که هیچوقت پر نمیشه.
تو همیشه خواهی بود ؛ مهم نیست من کجا هستم یا تو کجا باشی، مهم نیست که چه اتفاقی برای من یا تو رخ می‌دهد. در هر شرایطی من همیشه دوستت دارم.
کاش می‌توانستم شکلِ دیگری از خودم را بدون هیچ رنج و اندوهی ببینم.
دردناک ترین بخشِ تجربه‌ی درد، مقاومت در مقابل آن است. رنج را نمی‌پذیری و به زور از دلت بیرون می‌کنی، آن هم چنگال‌هایش را در قلبت فرو می‌کند تا جدا نشود. تو از وجودش فرار می‌کنی و او بیشتر خود را به تو نشان می‌دهد. در نهایت؛ "سوختن" به اندازه‌ی "نخواستن و نپذیرفتنِ آن" رنجش ایجاد نمی‌کند. با آغوشِ باز بپذیر، درونش بخواب، جذب کن و رها شو.
احساس میکنم دیگه هیچ حرفی برای گفتن ندارم، انگاری که همه‌ی کلمات تموم شدن دیگه هیچ الفبایی وجود نداره که من احساساتمو بیان کنم.
اهنگ فرستادن بهانه‌ی خوبی برای صحبت کردنه.
ادبیات، شعر، موسیقی، سینما و هنر به وجود اومده تا زندگی رو برای ما راحت‌تر کنه، تا شور و شوق و انگیزه ادامه دادن رو در ما به وجود بیاره، تا باعث بشه گرمای نور خورشید رو با تمام وجود حس کنیم و از آسمان و ابرها و آدم‌ها بی‌تفاوت عبور نکنیم، تا دوست داشتن و امید و زندگی و معنا رو شکل بدن. هر بار معنی زندگی رو گم می‌کنم یه داستان می‌خونم یا یه موسیقی گوش می‌کنم یا یه قطعه از هنر رو می‌بینم و یاد خودم میارم که چرا زنده‌ام. شما آخرین باری که یاد خودتون آوردید چرا زنده‌اید کی بود؟
حتی اگر توی بدترین شرایطی و هیچ شخصی بهت توجه نمی‌کنه،سعی نکن شخصیتت رو عوض کنی و یا با "دروغ" کاری کنی مردم مجذوبت بشن، چون حتی اگر صد ها سال بگذره باز هم هویت اصلی و دروغ هات فاش می‌شه.
خوشی های کوچیک زندگیت رو،در انتظار خوشبختی های بزرگ از دست نده‌.
گاهی اوقات احساس میکنم زندگی کردن و ادامه به حیات کار بسیار سخت و دشواری بنظر می‌آید و گویی کالبد و روحم توانایی ادامه دادن به این ترتیب خسته کننده و گهگاهی طاقت فرسا را ندارد و گرچه ما بهرحال درحال ادامه دادن به آن هستیم گویی مارا تبدیل به یک مشت نابغه شکست ناپذیر میکند.
احساس نارضایتی در سراسر زندگی‌ام موج میزند نه تنها احساس ناراحتی و نارضایتی بنده بلکه تمام اطرافیانم،انگار که در اتاقکی گیر افتاده‌ام و تمام مردم انگشت بر سمت من گرفتند.
دنبال دریچه فراری هستم که من را از مسئولیت بزرگی به نام زندگی دور کند.