من ره به خلوت عــــشـــــق هرگز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تـــو شاید که مــــرده بودم
@syed213
✅ايمان بنده ای راست نباشد جز آنكه اعتماد او به آنچه در دست خداست بيشتر از آن باشد كه در دست اوست.
#حکمت310
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
@syed213
#شـــهـــادت ♥️
خودت را به #خدا نزدیک کن
زیاد به فکر #شـهــادت نباش
به فکر #شــهـیـد شدن باش
♥️
@syed213
4_5794224994737194073.mp3
1.89M
من هستم 7 ✋
سلسله مراتب مهدویت با نام
من هستم✋
شیعه به دنیا آمده ایم تاموثر در امر ظهور باشیم...
[#یاصــــاحبالزمانادرکنی🌙]
گفتم که [#خــدا💞] مرا مرادی بفرست
طوفــــان زده ام مرا #نجــــاتے بفرست
فرمود که بازمزمهی #يامهــــدی♥️
نذرگل🌷 نرگس #صلواتے بفرست
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم💙
@syed213
بینعربهاوعجمهافرقےنمیدادی
حالاچہشدپس؟!
ازعجمهامیهماننمیخواهے؟!💔
_یعنےانقدربدۍکردیمآقا؟!(:
کتاب #سهدقیقهدرقیامت
توفيق شهادت
وقتي با آن شهيد صحبت ميكردم، توصيفات جالبي از آن سوي هستي داشت. او اشاره ميكرد كه بسياري از مشكلات شما با توكل به خدا و درخواست از شهدا برطرف ميگردد. مقام شهادت آنقدر در پيشگاه خداوند با عظمت است كه تا وارد برزخ نشويد متوجه نميشويد. در اين مدت عمر، با اخلاص بندگي كنيد و به بندگان خداوند خدمت كنيد و دعا كنيد مرگ شما هم
شهادت باشد.بعد گفت: »اينجا بهشتيان همچون پروانه به گرد شمع وجودي
اهلبيت: حلقه ميزنند و از وجود نوراني آنها استفاده ميكنند.«من از نعمت هاي بهشت که براي براي شهداست سؤال كردم. از قصرها و حوريه ها و...گفت: »تمام نعمت ها زيباست، اما اگر لذت
حضور در جمع اهل بيت: را درك كني، لحظه اي حاضر به ترك محضر آنها نخواهي بود. من ديده ام كه برخي از شهدا، تاكنون سراغ حوريه هاي بهشتي نرفته اند، از بس كه مجذوب جمال نوراني محمد و آل محمد: شده اند.«
صحبت هاي من با ايشان تمام شد. اما اين نکته که زيبايي جمال نوراني اهل بيت: حتي با حوريه ها قابل مقايسه نيست را در ماجراي عجيبي درک کردم.
در دوران نوجواني و زماني که در بسيج مسجد فعال بودم، شبها در قبرستان محل، که پشت مسجد قرار داشت، رفت وآمد داشتيم. ما طبق عادت نوجواني، برخي شب ها به داخل قبرهاي خالي
ميرفتيم و رفقا را ميترسانديم! اما يکشب ماجراي عجيبي پيش آمد. من داخل يک قبر رفتم، يکباره متوجه شدم ديواره قبر کناري فروريخته و سنگ لحدهاي قبر پيداست! من در تاريکي، از حفره ايجاد شده به درون آن قبر نگاه کردم. اسکلت يک انسان پيدا بود! از
نشانه هاي روي قبر فهميدم که آنجا قبر يک خانم است.همان لحظه يکي از دوستانم رسيد و وارد قبر شد. او ميخواست اسکلت هاي مرده را بردارد! هرچه با او صحبت کردم که اين کار
را نکن، قبول نکرد. من از آنجا رفتم. لحظاتي بعد صداي جيغ اين دوستم را شنيدم! نفميدم چه ديده بود که از ترس اينگونه فرياد زد! من او را بيرون آوردم و بالفاصله وارد قبر شدم، به هر طريقي
بود، قسمت سوراخ قبر را پوشاندم و با گذاشتن چند خشت و ريختن خاک، قبر آن مرحومه را کامل درست کردم.در آن سوي هستي و درست زماني که اين ماجرا را به من نشان دادند، گفته شد: آن قبري که پوشاندي، مربوط به يک زن مؤمن و باتقوا بود. به خاطر اين عمل و دعاي آن زن، چندين حوريه بهشتي در
بهشت منتظر شما هستند. همان لحظه وجود نوراني اهل بيت:در مقابل من قرار گرفتند و من مدهوش ديدار اين چهره هاي نوراني شدم. از طرفي چهره ي زيباي آن حوريه ها را نيز به من نشان دادند. اما زيبايي جمال نوراني اهل بيت: کجا و چهره ي حوريه هاي بهشتي؟! من در آنجا هيچ چيزي به زيبايي جمال اهل بيت: نديدم.اما نكته مهمي كه در آنجا فهميدم و بسيار با ارزش بود اينكه؛ توفيق شهادت نصيب هر كسي نميشود.
ادامهدارد...
باماهمراهباشید..
#کپیممنوع
@syed213
کتاب #سهدقیقهدرقیامت
انسان بااخلاصي كه بتواند از تمام تعلقات دنيايي دل بكند، لياقت شهادت مييابد. شهادت يك اتفاق نيست، يك انتخاب است. يك انتخاب آگاهانه كه براي آن بايد تمام تعلقات را از خود دور كرد.مثالي بزنم تا بهتر متوجه شديد. همان شبي كه با دوستانم در سوريه
دور هم جمع بوديم وگفتم چه كساني شهيد ميشوند، به يكي از رفقا هم تأكيد كردم كه فردا با ديگر رفقا شهيد ميشوي.
روز بعد، در حين عمليات، تانك نيروهاي ما مورد هدف قرار گرفت. سيديحيي و سجاد، در همان زمان به شهادت رسيدند. درست در كنار همين تانك، آن دوست ما قرار داشت كه من شهادت او را ديده بودم. اما اين دوست ما زنده ماند و در زير بارش سنگين رگبار نيروهاي داعش، توانست به عقب بيايد!من خيلي تعجب كردم. يعني اشتباه ديده بودم؟! دو سه سال از اين ماجرا گذشت. يك روز در محل كار بودم كه اين بنده خدا به ديدنم آمد. پس از كمي حال و احوال، شروع به صحبت كرد و گفت: خيلي پشيمانم. خيلي... باتعجب گفتم: از چي پشيماني؟
گفت: »يادته تو سوريه به من وعده شهادت دادي؟ آن روز، وقتي كه تانك مورد هدف قرار گرفت، به داخل يك چاله كوچك پرت شدم. ما وسط دشت ودرست در تيررس دشمن بوديم. يقين داشتم كه الان شهيد ميشوم. باور كن من ديدم كه رفقايم به آسمان رفتند! اما همان لحظه، فرزندان خردسالم در مقابل چشمانم
آمدند. ديدم نميتوانم از آنها دل بكنم!
در درونم به حضرت زينب عرض كردم: خانم جان، من لياقت دفاع از حرم شما را ندارم. من ميخواهم پيش فرزندانم برگردم. خواهش ميكنم... هنوز اين حرف هاي من تمام نشده بود كه حس كردم يك نيروي غيبي به ياري من آمد! دستي زير سرم قرار گرفت و مرا از چاله بيرون آورد. آنجا رگبار تيربار دشمن قطع نميشد.
من به سمت عقب ميرفتم و صداي گلوله ها كه از كنار گوشم رد ميشد را ميشنيدم، بدون اينكه حتي يك گلوله يا تركش به من اصابت كند! گويي آن نيروي غيبي مرا حفاظت كرد تا به عقب آمدم. اما حالا خيلي پشيمانم. نميدانم چرا در آن لحظه اين حرف ها را زدم! توفيق شهادت هميشه به سراغ انسان نميآيد.« او ميگفت و همينطور اشك ميريخت...
درست همين توصيفات را يكي ديگر از جانبازان مدافع حرم داشت. او ميگفت: وقتي تير خوردم و به زمين افتادم، روح از بدنم خارج شد و به آسمان رفتم.يك دلم ميگفت برو، اما با خودم گفتم خانم من خيلي تنهاست. حيفه در جواني بيوه شود. من خيلي او را دوست دارم...
همين كه تعلل كردم و جواب ندادم، يكباره ديدم به سمت پايين پرت شدم و با سرعت وارد بدنم شدم. درست در همان لحظه، پيكرهاي شهدا را كه من، همراه آنها بودم، از ماشين به داخل بيمارستان بردند كه متوجه زنده بودن من شدند و... شبيه اين روايت را يکي از جانبازان حادثه انفجار اتوبوس سپاه داشت. او ميگفت: همين كه انفجار صورت گرفت، همراه ده ها پاسدار شهيد به آسمان رفتم! در آنجا ديدم كه رفقاي من، از جمع
ما جدا شده و با استقبال ملائك، بدون حساب وارد بهشت ميشدند، نوبت به من رسيد. گفتند: آيا دوست داري همراه آنها بروي؟گفتم: بله، اما يکباره ياد زن و فرزندانم افتادم. محبت آنها يکباره در دلم نشست. همان لحظه مرا از جمع شهدا بيرون کردند.من بلافاصله به درون بدنم منتقل شدم.حالا چقدر افسوس ميخورم. چرا من غفلت كردم!؟ مگر خداوندخودش ياور بازماندگان شهدا نيست؟ من خيلي اشتباه كردم. ولي يقين پيدا کردم که شهادت توفيقي است که نصيب همه نميشود.
ادامهدارد...
باماهمراهباشید..
#کپیممنوع
@syed213
4_5909071440979690906.mp3
2.73M
رفقا سلام 🙋🏻♂️
کانال یه تعدادی خادم فعال لازم داره
دوستانی که میتونن فعال باشن به
این ایدی اعلام امادگی کنن
@Mostafa_sarzadeh