#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_هفتم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔅 ۱۴ ساله بود که حاج آقای بهرامی و نصیری به دنبال ساخت مسجد امیرالمومنین (ع) بودند.
🔅 برای ساخت مسجد باید پول جمع میکردند.
🔅 یک صندوق داشتند که رویش نوشته شده بود:
🍃برای ساخت مسجد🍃
🔅 حتی گاهی پول کارگر برای ساخت و ساز نداشتند؛ برای همین خود بچهها پای کار میایستادند. از خالی کردن بار سنگ و آجر گرفته تا کار بنایی و هر کاری که توان انجام آن را داشتند.👏
🔅 به قول خودش دوست داشت با این کار، یک خانه برای آخرتش بسازد.😊🌹
🔅 کارهای پایگاهش بیشتر شده بود.
🔅 هر وقت میخواستیم پیدایش کنیم باید میرفتیم پایگاه بسیج.
🔅 هنوز دبیرستانی بود که بچههای قد و نیمقد را با خودش اردو میبرد. از کوه گرفته تا استخر و پارک.👏
🔅 همیشه میگفت: «مامان مسئولیت بچه ها سنگینه، اما من میتونم.»😊👏
🔅 یک هیئت راه انداخت و هر چقدر پول دستش میآمد خرج آن میکرد.
🔅 همان روزهای اول تاسیس آمد پیشم و گفت: «مامان یک هیئت به اسم حضرت ابوالفضل (ع) زدم.»😄
🔅 ذوق زده شدم.😊
🔅 جریان تصادف کودکیاش را برایش تعریف کردم و گفتم: «من تو رو نذر حضرت ابوالفضل (ع) کردم.»💕
🔅 پرسیدم: «چی شد که اسم هیئت رو ابوالفضل گذاشتی؟»
🔅 دستی به ریش های تازه درآمدهاش کشید و گفت:«هیچی، به دلم افتاد.»❣
🔅 از همان موقع دیگر هر چه میخواست، نذر حضرت عباس (ع) میکرد.💕
🔅 چهارشنبهها، هر هفته هیئت داشتند. این برای مصطفی خیلی مهم بود و سعی میکرد هیچ چهارشنبهای را از دست ندهد.
💢 در نوجوانیاش یک سال زمستان خیلی سرد بود و برف زیادی باریده بود.❄️
💢 یک شب مصطفی و محمدحسین با یک کارتون که توی آن تعدادی توله سگ بود آمدند خانه.
💢 هنوز چیزی نگفته بودم که مصطفی گفت: «مامان میدونیم اینا نجس هستن، اما هوا سرده و این بیچاره ها هم جایی ندارن.»😔
💢 محمدحسین هم با دلسوزی گفت: «مامان این بیچارهها کشته شده. اینا هم شیر میخوردن.»😔
💢 وقتی دیدم آنقدر نگران هستند گفتم: «اینا رو با همین کارتون توی حموم بذارید. بعدش هم برید دو جفت دستکش بخرید.»
💢 سگها کثیف بودند. تنشان پر بود از لجن و گل.
💢 آنها را شستند و توی ظرفی برایشان شیر ریختند. بعد هم یک پتوی کهنه برای گرم کردنشان آوردند.😊👏
💢 برای سگ ها یک خانه گلی و گرم درست کردیم و حدود دو، سه ماه مواظبشان بودیم.😊
💢 مصطفی با چند باغدار که سگ نیاز داشتند، صحبت کرد و سگها را به آنها داد.
💢 یکی از این سگها تا مدتها وقتی مصطفی از کنار باغ رد میشد بویش را میفهمید و برایش پارس میکرد.💕
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_ششم من خودم شخصا جوانیِ بسیار پُر هیجانی داشتم. هم قبل از انقلاب، به خاط
#خاطرات_رهبر_انقلاب
#قسمت_هفتم
آنها که خودشان را در دست پیری رها کرده بودند، قهراً التذاذی که جوان از همهی شئون زندگی خودش دارد، احساس نمیکردند.
آنوقت این حالت بود. نمیگویم که فضای غم حاکم بود- این را ادّعا نمیکنم- امّا فضای غفلت و بیخبری و بیهویّتی حاکم بود. این هم بود که آنوقت من وامثال من که در زمینه مسائل مبارزه، به طور جدّی و عمیق فکر میکردیم، همّتمان را بر این گذاشتیم که تا آنجایی که میتوانیم، جوانان را از دایرهی نفوذ فرهنگی رژیم بیرون بکشیم.
من خودم مثلاً- مسجد میرفتم، درس تفسیر میگفتم، سخنرانیِ بعد از نماز میکردم، گاهی به شهرستانها میرفتم سخنرانی میکردم.
نقطه اصلی توجّه من این بود که جوانان را از کمند فرهنگی رژیم بیرون بکشم. خود من آن وقتها این را به «تورنامرئی» تعبیر میکردم. میگفتم یک تور نامرئی وجود دارد که همه را به سمتی میکشد!
من میخواهم این تورنامرئی را تا آنجا که بشود، پاره کنم و هر مقدار که میتوانم جوانان را از کمند و دام این تور بیرون بکشم.
هر کس از آن کمند فکری خارج میشد- که خصوصیتش هم این بود که اولاً به تدیّن و ثانیاً به تفکرات امام گرایش پیدامیکرد- یک نوع مصونیتی مییافت.
آنروز اینگونه بود.
همان نسل هم، بعدها پایهی اصلی انقلاب شدند. الان هم که من در همین زمان به جامعهی خودمان نگاه میکنم، خیلی از افراد آن نسل را- چه کسانی که با من مرتبط بودند، چه کسانیکه حتّی مرتبط نبودند- میتوانم شناسایی کنم.
۱۳۷۷/۲/۷
#خاطرات
#سید_علی_خامنهای
#حضرت_ماه
@syed213
صدا ۰۴۵.m4a
زمان:
حجم:
3.49M
✅ قصه ی #مصطفی_باصدای_من...
#کتاب_قرار_بی_قرار
#فصل_اول_کتاب
#قسمت_هفتم
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
✅ ارسالی از یاس، رفیق پزشک سید ابراهیم از کرمانشاه...
@syed213
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت_هفتم
#استاد_پناهیان...
🌻🌻
✨ به هیچ وجه عبادتی که هر روز و روزی #پنج_مرتبه انسان باید انجام بده این عبادت لازمهاش "این نیست که حتماباید سر نماز #گریه کنی"
اگر بنا بود هر وقت نماز میخونی گریه هم کنی، خدا میفرمود:
عزیزم هر موقع #حال داشتی نماز بخون!
👌😒
ولی اتفاقا خداوند متعال دستور نماز رو یجوری صادر کرده که "حالِ شما رو هم بگیره !"
😯
طرف گفت: آقا من چیکار کنم از نمازخوندم #لذت ببرم؟!
❓
گفتم پس کی میخوای #آدم بشی؟!
❗
😳 گفت یعنی چی؟؟؟!!
گفتم: خدا گشته (به تعبیر بنده) یه عبادتی رو پیدا کرده و به تو پیشنهاد داده که "اتفاقا ازش لذت نبری..."
💢💥💢
اما تو از همین نمازم میخوای لذت ببری؟؟؟
😳
توسختیِ تلخیِ این امرِ مکرر (که طبیعتا چون تکراریه لذتش ازبین میره) رو باید تحمل کنی،
تا تو آدم بشی و #رشد کنی و بالا بری.
اگه از نماز خوندن ابتدای راه لذت ببری که رشد نمیکنی
✨💠✨
زمانی نمازخوندن شروع میکنه انسان رو رشد دادن، اونوقتی نماز چرک روح آدم رو میگیره که "لبه ی زبر نماز بیاد روحتو بسابه "
مثلا نشستی غرق در بازی هستی یا غرق کار یا غرق استراحت یه دفعه صدای اذان میاد:
✨ الله اکبر ✨
📢📣📢📣
چیه حالت گرفته شد!؟
💥😣
مؤذن اذان گفت...
" بلندشو تا رشد کنی و #آدم_حسابی بشی"
💠💠💠
برای رشد #معنوی اول باید کتک نماز رو بخوری....
دقت کردی؟
فعلا باید:
"کتک نماز رو بخوری..."
✨✨✨🌍💢🌎✨
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
به نام خداوند مهربانی ها🌱🌸 #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #قسمت_ششم شبهات #امر_به_معروف_و_نهی_از_م
به نام خداوند مهربانی ها🌱🌸
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#قسمت_هفتم
ادامه شبهات #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
5⃣این همه گناه چرا فقط بدحجابی رو نهی میکنید ؟🤔🤔
خیر ،ما فقط بدحجابی را نهی نمی کنیم بلکه هر گناهی را که از آن مطلع شویم نهی می کنیم😉😉
ولی👇👇
به دلیل علنی بودن و زیاد بودن گناه بدحجابی نهی از بدحجابی نیز بیشتر است🤷♂🤷♂
البته نهی از گناهان دیگر هم بسیار مهم است
گناهانی مثل اختلاس و دزدی و رشوه بسیار بسیار مهم است و به هیچ وجه نباید فراموش شود❌❌
6⃣گناهشون یک مسئله شخصیه به ما ربطی نداره .
تا زمانی که گناه مخفی باشه و کسی نبینه شخصیه ولی وقتی علنی باشه عمومی میشه
از نظر قانون 👇👇
هر مکانی که در ملأ عام باشه (یعنی مردم بتونن ببینن ) شخصی نیست .😊
مثلا گناه در بالکن خانه ای که به خیابان باز میشود، شخصی نیست❌
یا گناه در ماشینی که برای خود شخص است وقتی که مردم بتوانند ببینند شخصی نیست .🚗🚙😉😊
این پیام رو منتشر کنید...🌹