eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
818 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجاه_و_یک ✨ من راهم را نرفته‌ام متدیّن‌ترین آدم زمان ما یعنی امام بزرگ
✨ معنای نوروز نوروز، یعنی روز نو! در روایـات ما - بخصوص همان روایت معروف معلّی‌بن‌خنیس- به این نکته توجه شـده است. معلّی‌بن‌خنیس که یکی از رُوات برجسـته‌ي اصـحاب است و به نظر ما «ثقه» است، جزو شخصـیت‌هاي برجسـته وصاحب راز خانـدان پیغمبر است. درکنار امام صادق علیه‌الصلاة و السلام زندگی خود را گذرانده؛ بعد هم به شـهادت رسـیده است. این معلّی‌بن‌خنیس با این خصوصـیات، خدمت حضـرت می‌رود؛ اتفاقاً روز «نوروز» بوده است، حضـرت به او می‌فرمایند: آیا میدانی نوروز چیست؟ بعضـی خیال می‌کنند که حضرت در این روایت، تاریخ بیان کرده است- که در این روز، هبوط آدم اتفاق افتاد، قضیه‌ي نوح اتفاق افتاد، ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام اتفاق افتاد وچه وچه - برداشت من از این روایت، این نیست. من اینطـور می‌فهمم که حضـرت، دارد «روز نو» را معنـا می‌کنـد؛ منظور این است: امروز را که مردم، «نوروز» نـام گذاشـته‌اند، یعنی روزِ نو، روز نو یعنی چه؟ همه‌ي روزهاي خـدا مثل هم است؛ کـدام روز می‌توانـد «نو» باشـد؟ شـرط دارد؛ آن روزي که در آن، اتفـاق بزرگی افتاده باشـد، نوروز است. آن روزي که شـما در آن بتوانیـد اتفاق بزرگی را محَقق کنیـد، نوروز است. بعد خود حضرت مثال می‌زنند؛ می‌فرمایند: آن روزي که جناب آدم وحوا، پا بر روي زمین گذاشتند، نوروز بود؛ براي بنی آدم و نوع بشـر، روز نویی بود. آن روزي که حضـرت نوح- بعـد از توفـان عـالمگیر -کشتی خود را به ساحـل نجـات رسانـد، نوروز است؛ روز نویی است و داسـتان تـازه‌یی در زنـدگی بشـر آغاز شـده است. آن روزي که قرآن بر پیغمبر نازل شـد، روز نویی براي بشـریت است -حقیقت قضـیه همین است؛ روزي که قرآن براي بشر نازل می‌شود، مقطعی در تاریخ است که براي انسان‌ها روز نو است - آن روزي هم که امیرالمؤمنین به ولایت انتخاب شـد، روز نو است. این‌ها همه، نوروز است؛ چه از لحاظ تاریخ شمسـی، با اول ماه « حَمَل » مطابق باشد، یا نباشد. این نیست که حضـرت بخواهند بفرمایند که این قضایا، روز اول « حَمَل» - روز اول فروردین- اتفـاق افتـاده است؛ نخیر، بحث این است که هر روزي که این طـور خصوصـیاتی در آن اتفـاق بیفتـد، روز نو و نوروز است؛ چه اول فروردین، چه هر روز دیگري از اوقات سال باشـد. خوب، من حالا به شـما عرض می‌کنم، روزي که انقلاب پیروز شد، نوروز است؛ روز نویی بود. روزي که امام وارد این کشور شـد، براي ما نوروز بود. روز فتوحات عظیم و پیروزي جوانان مؤمن و ایثارگران ما در جبهه‌هـاي نبرد- علیه نظامیـانی که از «ناتو» و «ورشو» و امریکا و شوروي وخیلی از مراکز دیگر قـدرت تغـذیه می‌شدنـد- نوروز و روز نو است. 🔺بیانات در دیدار مدیران بنیاد شهید انقلاب اسلامی ۱۳۷۴/۱۲/۲۱ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجاه_و_دو ✨ معنای نوروز نوروز، یعنی روز نو! در روایـات ما - بخصوص همان
✨ وزیري که بـا موتور گازی به نمـاز جمعه می‌رفت... به کشوري رفته بودم که رئیس جمهور آن تشـریفاتی و نخست‌وزیرش همه کاره -‌ یعنی رئیس دولت و کشور- بود. از لحاظ تشـریفاتی، رئیس‌جمهور در مراسم اسـتقبال ما شـرکت کرده بود، بعـد هم چنـد دقیقه‌ای با ما بود و سـپس رفت و دیگر نیامـد و مـا بـا نخست‌وزیر آن کشور، مشـغول صـحبت و مبـادله‌ي نظر و مـذاکره و قرارداد شـدیم. رئیس‌جمهور، اتفاقاً کشـیش بود. در آن چند لحظه‌ای که با او بودم، از او پرسـیدم که شـما چون کشیش هستید، آیا کلیسا هم می‌روید و در حال ریاست جمهوري، مراسم مذهبی را انجام می‌دهید؟ گفت: نه، من اصلاً وقت نمی‌کنم به کلیسا بروم! هفته‌ای مثلاً یک بار و یا گاهی چنـد هفته یک‌بار -حالا یادم نیست، او زمان دوري را معین کرد - به کلیسا می‌روم! بعـد صـحبت شد، گفت: من ورزش‌ هم می‌کنم و فوتبالیسـتم( تیم فوتبال داشت). گفتم: شما فرصت می‌کنید؟ گفت: بله، من هر روز فوتبال بازي‌ می‌کنم! یعنی با آن که کشیش بود، اما وقتِ کلیسا رفتن نمی‌کرد؛ ولی هر روز ورزش می‌کرد! رئیس‌جمهوري که در مملکت کـاره‌ای نیست، می‌تواند ساعت‌ها وقت خودش را براي فوتبال بازي کردن و شـرکت در بالماسـکه و شرکت در ماهیگیري پاي فلان رودخانه صرف کند. این، مظهر مردمی بودن نیست. مظهر مردمی بودن مـا این است که امروز مردم بین خودشـان و مسئولان کشور، فاصـله‌ي حقیقی احساس نمی‌کننـد. این، نعمت بزرگی است. امروز اگر هر یـک از آحاد این مردم، با رئیس‌جمهور این کشور ملاقاتی داشـته باشـد، احساس نمی‌کنـد که با او فرق دارد. آن حالت اشـرافیگري و اوج کاذب طبقاتی که شایـد بتوانم بگویم در همه‌ي حکومت‌ها - تا آن جا که ما می‌دانیم- وجود دارد، در جمهوري‌اسـلامی نیست. وزرا، جزو همین مردم معمولیِ کوچه و بازارند. آن‌ها از یک خانواده‌ي اشـرافی جدا نشده‌اند به مسـند وزارت بیایند. به خاطر مسئولیت و تخصص و آگاهی‌ای، آن‌ها را از داخل دانشگاه، یا از فلان شغل آورده‌اند و در رأس وزارت گذاشـته‌اند. وقتی هم که از کار منفصل می‌شوند، باز سـراغ همان شغل قبلیشان می‌روند. یک وقت چندي پیش- دو سـال قبـل از این- یکی از وزراي زمـان مـا، از وزارت کنار رفت. همان هفته‌ي بعـدش، عیالش را روي موتور گازي نشانـد و با خودش به نمـاز جمعه آورد! یعنی شأن اجتماعی او، این است که حتی یک پیکان نـدارد که زنش را در آن بنشانـد و به نماز جمعه بیاورد. این، چیز خیلی مهمی است. 🔺 سخنرانی در دیدار با ائمه‌ي جمعه‌ي سراسر کشور ۱۳۶۹/۳/۷ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجاه_و_سه ✨ وزیري که بـا موتور گازی به نمـاز جمعه می‌رفت... به کشوري
✨ جلسه‌ی مخفیانه‌ی منزل شهید باهنر اول از شهید باهنر شروع کنم که خاطرات من با او دیرین‌تر و بیشتر است. همان‌طور که گفتم من در سال ۱۳۳۶ با مرحوم باهنر آشنا شدم و این آشنایی بعد از گذشت مدتی در سال ۳۸ ظاهراً یا ۳۹ به یک رفاقت نزدیک تبدیل شد و در جریان مبارزات هم که وارد شدیم ایشان یک عنصر فعال بود و در سال‌های ۴۴ به بعد ما ارتباطمان ارتباط به صورت یک پیوند کاری و مبارزاتی درآمد. در سال ۱۳۴۴ یا ۴۵ در تهران چندین جلسه به طور مخفیانه تشکیل می‌شد که نظم این جلسات و اداره‌ی کلی آن‌ها به عهده‌ی شهید باهنر بود. این جلسات تشکیل می‌شد از یک عده عناصر انقلابی و مبارز، عمدتاً از بازاری‌های بسیار مومن و چند نفری هم دانشجو و شاید هم یکی، دو نفر اداری که این‌ها- یکی، دو نفر هم شاید بیشتر- دو، سه نفر اداری ولیکن بیشتر کسبه بودند؛ از بازماندگان مؤتلفه بودند- سازمان مؤتلفه اسلامی - این‌ها جلسات مخفی تشکیل می‌دادند و مرحوم باهنر مسئول هماهنگی این جلسات و تعیین سخنران‌ها و مدرسینی برای این جلسات بود. یکی، دو تا از این جلسات را خودش تدریس می‌کرد، یکی، دو تایش را من تدریس می‌کردم- که ایشان به من محول کرده بود- بعضی‌اش را هم بعضی از برادران دیگرمان مثل آقای هاشمی رفسنجانی و بعضی دیگر اداره می‌کردند و تدریس می‌کردند. این کار مشترک ما بود که آن جا شروع شد و همین‌طور کار مشترک ما ادامه پیدا کرد تا سال‌های ۴۸، ۴۹ که گفتم آن مسأله‌ی جهان‌بینی پیش آمد و از آنجا ارتباط ما نزدیکتر و ارتباطات کاریمان بسیار بیشتر شد. خاطرات زیادی من در این دوران از شهید باهنر دارم که یکی از این خاطرات، خاطرات زندان سال ۱۳۴۲ ایشان است، که آن سال من هم زندان بودم در قزل قلعه و بلافاصله بعد از من یا اندکی با دوران زندانی من مشترک دوران زندانی ایشان بود، مدتی زندان بودند، آزاد شدند و باز بعد از چند سال مجدداً ایشان زندان افتادند. یادم است در سال ۱۳۴۴ من از مشهد آمده بودم تهران، پرونده‌ای در مشهد داشتم که من را تعقیب می‌کردند، به خاطر آن مجبور بودم برنگردم مشهد و تهران بمانم. در همین حینی که تهران آزادانه می‌گشتم و فکر می‌کردم که مسأله‌ی برای من این‌جا وجود ندارد، بوسیله‌ی آقای هاشمی رفسنجانی اطلاع پیدا کردم که به مناسبت پرونده‌ی دیگری در او من و آقای هاشمی و نُه نفر دیگر از برادرانمان از روحانیون قم تحت تعقیب هستیم. یک روز عصری- این خاطره را فراموش نمی‌کنم... ادامه دارد... @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجاه_و_چهار ✨ جلسه‌ی مخفیانه‌ی منزل شهید باهنر اول از شهید باهنر شروع
✨ جلسه‌ی مخفیانه منزل شهید باهنر ... ادامه این خاطره را فراموش نمی‌کنم، خاطره‌ی جالبی است- یک روز عصری من توی خیابان انقلاب کنونی می‌رفتم، آقای هاشمی رسید به من گفت من توی اتوبوس بودم تو را دیدم و فوراً در اولین ایستگاه پیاده شدم. گفت: آمدم به تو بگویم که تو آزادانه داری راه می‌روی ولی تحت تعقیب هستی. قرار ملاقاتی گذاشتیم با آقای هاشمی و دوستان. قرارمان کجا بود؟ قراری که آقای هاشمی با آن‌ها گذاشته بود- چون جا نداشتیم در تهران- اتاق انتظار دکتر واعظی در انتهای کوچه‌ی روحی. دکتر واعظی از دوستان آقای منتظری بود، مرد مؤمنی بود، علاقه‌مند به مبارزین بود و ما می‌دانستیم که توی اتاق انتظار او اگر برویم بفهمند ما را بیرون نخواهد کرد. اما خب شما ببینید اتاق یک طبیب چقدر جای ناامنی است برای ملاقات، اما از بس جا نداشتیم در تهران مجبور بودیم که برویم آن‌جا. رفتیم توی اتاق انتظار آقای دکتر واعظی به عنوان مریض‌هایی که آمدند آن جا منتظر وقت و نوبت هستند نشستیم که حرف‌های‌مان را بزنیم، بعد دیدیم یک زن آن‌جا نشسته، یک مرد آن‌جا نشسته و نمی‌شود این‌جا صحبت کرد. ماندیم متحیر چه بکنیم، یک دفعه یکی از دوستان گفت برویم خانه‌ی آقای باهنر آن وقت کوچه‌ی شترداران آن‌جا میدان شاه سابق که اسمش امروز میدان قیام است. آن‌جا خانه‌اش بود و نزدیک بود به آن محلی که ما قرار داشتیم. گفتم برویم خانه‌ی آقای باهنر و همه خوشحال رفتیم طرف منزل ایشان، ایشان دوتا اطاق در یک منزلی طبقه‌ی بالا، اجاره کرده بود. خوشبختانه خانم ایشان هم خانه نبود و ما توانستیم خود ایشان را هم از خانه بیرون کنیم و بنشینیم حرف‌های‌مان را بزنیم و خاطره‌ی چهره‌ی نجیب این دوست قدیمی و عزیز ما- که می‌دید ما در حضور او داریم یک کاری، یک حرفی می‌خواهیم بزنیم که او می‌خواهیم نباشد و مطلقاً نگران و ناراحت نمی‌شد، چون می‌فهمید مسأله‌ی مهمی است- از یاد نمی‌رود. خیلی صریح به ایشان گفتیم که ما یک صحبتی داریم شما نباشید، آن هم با خوش‌رویی به نظرم چایی و میوه و این‌ها برای ما فراهم کرد و خودش هم از خانه گذاشت رفت بیرون که ما حرفهایمان را آن‌جا بزنیم‌. 🔺مصاحبه‌ی مطبوعاتی پیرامون هشت شهریور ۱۳۶۱/۵/ ۲۶ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجاه_و_پنج ✨ جلسه‌ی مخفیانه منزل شهید باهنر ... ادامه این خاطره را ف
✨ به حقـانیت امـام و حمـایت خـدا از او اعتقـاد داشـتم در روزهـاي سوم چهارم جنگ بود، توي اتاق جنگ سـتاد مشترك، همه جمع بودیم؛ بنـده هم بودم، مسـئولین کشور؛ رئیس‌جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس‌جمهور بنی‌صدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائی‌ بود -چنـد نفري از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث می‌کردیم، مشورت می‌کردیم. نظامی‌ها هم بودنـد. بعـد یکی از نظامی‌ها آمد کنار من، گفت: این دوسـتان توي اتاق دیگر، یک کار خصوصـی با شـما دارند. من پاشدم رفتم پیش آن‌هـا. مرحوم فکوري بود، مرحوم فلاحی بود - این‌هـائی که یـادم است - دو سه نفر دیگر هم بودنـد. نشـستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا!- یک کاغذي در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توي یادداشت‌ها نگه داشته‌ام که خط آن برادران عزیز مـا بود - هواپیماهـاي ما این‌هاست؛ مثلاًاف ۵، اف ۴، نمیدانم سی۱۳۰، چی، چی، انواع هواپیماهـاي نظامیِ‌ ترابري و جنگی؛ هفت هشت ده نوع نوشـته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده تا آماده‌ي به کار داریم که تا فلان روز آمادگی‌اش تمام می‌شود. این‌ها قطعه‌هاي زوْد تعویض دارنـد- در هواپیماها قطعه‌هائی هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - می‌گفتنـد مـا این قطعه‌هـا را نـداریم. بنـابراین مثلاًـ تا ظرف پنـج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان می‌پـذیرد؛ دیگر کأنه نـداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمـام می‌شود؛ تـا چهـارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام می‌شود. بیشترینش سـی۱۳۰ بود. همین سی۱۳۰هائی‌ که حالا هم هست که حدود سـی روز یا سی‌و یک روز گفتند که براي این‌ها امکان پرواز وجود دارد. یعنی جمهوري‌ اسلامی بعـد از سـی‌و یـک روز، مطلقـاً وسـیله‌ي پرنـده‌ي هوائی نظـامی-چه نظـامی جنگی، چه نظـامی پشتیبانی و ترابري- دیگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتنـد: آقـا! وضع جنگ ما این است؛ شـما برویـد به امام بگوئیـد. من هم از شـما چه پنهان، توي دلم یک قـدري حقیقتـاً خـالی شـد! گفتیم عجب، واقعـاً هواپیمـا نباشـد، چه‌ کـار کنیم! او دارد با هواپیماهاي روسـی مرتباً می‌آیـد. حالا خلبان‌هایش عرضه‌ي خلبان‌هاي ما را نداشـتند، اما حجم کار زیاد بود. همین‌طور پشت سر هم می‌آمدند؛ انواع کلاس‌هاي گوناگون می‌گذاشتند. گفتم خیلی خوب. کاغـذ را گرفتم، بردم خـدمت امام، جماران... ادامه دارد... @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجاه_و_شش ✨ به حقـانیت امـام و حمـایت خـدا از او اعتقـاد داشـتم در روز
✨ به حقانیت امام و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم ...ادامه 👇🏻👇🏻👇🏻 گفتم خیلی خوب. کاغـذ را گرفتم، بردم خـدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هسـتند و ما دار و ندار نظامیمان دست این‌هـاست. این‌هـا این جوري می‌گوینـد؛ می‌گوینـد مـا هواپیماهـاي جنگیمـان تـا حـداکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیماي سی۱۳۰ است و ترابري است، تا سـی روز و سـی‌وسه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نـداریم. امام نگاهی کردند، گفتند-حالا نقل به مضـمون می‌کنم، عین عبارت ایشان یادم نیست؛ ً احتمالا جائی عین عبارات ایشان را نوشـته باشم- این حرف‌ها چیست! شـما بگوئید بروند بجنگند، خدا می‌رساند، درست می‌کند، هیچ‌طور نمی‌شود. منطقاً حرف امام براي من قانع کننـده نبود؛ چون امام که متخصـص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشـنائی دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشـتم، می‌دانستم که خداي متعال این‌مرد را براي یک کار بزرگ برانگیخته و او را وا نخواهد گذاشت. این را عقیده داشتم. لـذا دلم قرص شـد، آمـدم به این‌ها-حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست -گفتم امام فرمودنـد که بروید همین‌ها را هرچی می‌توانید تعمیر کنیـد، درست کنید و اقدام کنید. همان هواپیماهاي اف ۵ و اف ۴ و اف۱۴ و این‌هائی که قرار بود بعد از پنج شش روز بکلی از کـار بیفتـد، هنوز دارد تو نیرو هوائی ما کار می‌کنـد! بیست و نُه سال از سال ۵۹ می‌گـذرد، هنوز دارند کار می‌کنند! البته تعدادي از آن‌ها توي جنگ آسـیب دیدنـد، ساقط شدنـد، تیر خوردنـد، بعضـیشان از رده خارج شدنـد، اما از این طرف هم در قبال این ریزش، رویشـی وجود داشت؛ مهندسـین ما در دسـتگاه‌هاي ذيربط توانسـتند قطعات درست کننـد، خلأها را پر کنند و بعضـی از قطعات را علی‌رغم تحریم، به کوري چشم آن تحریم کننده‌ها، از راه‌هائی وارد کنند و هواپیماها را سـرپا نگه دارند. علاوه بر این‌ها، از آن‌ها یاد بگیرند و دو نوع هواپیماي جنگی خودشان بسازند. الان شما می‌دانید که در نیروي هوائی ما، دو نوع هواپیماي جنگی- البته عین آن هواپیماهـاي قبلیِ خود مـا نیست، امـا بالاخره از آن‌ها اسـتفاده کردنـد. مهنـدس است دیگر، نگاه می‌کنـد به کاري، تجربه می‌انـدوزد، خودش طراحی می‌کنـد- دو کابینه‌ي براي آموزش و یک کابینه‌ي براي تهاجم نظامی، ساخته شـده. علاوه بر این که همان‌هائی هم که داشتیم، هنوز داریم و توي دسـتگاه‌هاي ما هست. این، توکل به خـداست؛ این، صـدق وعده‌ي خداست. وقتی خداي متعال با تأکید فراوان و چنـد جانبه می‌فرمایـد: «و لینصـرّن الله من ینصـره»؛ بی‌گمان، بی‌تردید، حتماً و یقیناً خداي متعال نصـرت می‌کند، یاري می‌کند کسانی را که او را، یعنی دین او را یاري کننـد- وقتی خـدا این را می‌گویـد- من وشـما هم می‌دانیم که داریم از دین خـدا حمایت می‌کنیم، یاريِ دین خدا می‌کنیم. بنابراین، خاطر جمع باشـید که خدا نصـرت خواهدکرد. 🔺بیانات در دیدار اعضاي دفتر رهبري و سـپاه ۱۳۸۸/۵/۵ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجاه_و_هفت ✨ به حقانیت امام و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم ...ادامه 👇
✨فقـط اسـمش مردمی است. در یکی از سـفرهایی که یکی دوسـال قبل به یکی از همین کشورهاي سوسـیالیستی رفته بودیم، یکی از همراهان ما که از نمایندگان محترم مجلس شوراي‌اسـلامی بود، با مقامات مجلس ملی آن کشور راجع به مجلس صـحبت‌هایی کرده بود. اطلاعـاتی از مجلس ما به آن‌ها داده بود و اطلاعاتی هم از مجلس آن‌ها گرفته بود. ما نشسـته بودیم و راجع به موضوعی صـحبت می‌کردیم. ایشـان، بـا یـک قیـافه‌ي خیلی جـدي پیش مـا آمـد و گفت: ما چیزهاي مهمی از این آقایان- که میهمانشان بودیم- یاد گرفتیم. او گفت: وقتی که راجع به مجلس با این‌ها صحبت کردیم، از این‌ها پرسیدیم که مجلسِ شما چگونه است و چند عضو دارد و چـه مـواقعی تشـکیل می‌شـود و رئیسـش چگـونه انتخـاب می‌گردد؟ معلـوم شـد کـه مجلس ملی این‌هـا، متشـکل از افرادي اسـت که به وسیله‌ی دستگاه‌ها و سازمان‌های حزبیِ وابسته خودِ حکومت تشکیل می‌شود. یعنی مثلاً پانصد، ششصد نفر آدم به عنوان اعضا و نمایندگان کنگره، به وسیله‌ی همان دستگاه‌های حزبی انتخاب می‌شوند. بعد این افراد که نام تجمعشان کنگره‌ي ملی است، سالی دو مرتبه جلسه تشـکیل می‌دهنـد! شـما ببینیـد در این کشور که فقط سالی دو مرتبه مجلس قانونگذاریشان تشـکیل می‌شود، قانون را چه کسـی وضع می‌کنـد؟ اختیار قانونگـذاري دست کیست؟ دست همان‌هایی است که در رأس تشـکیلات حکومت قرار دارند. اگر بپرسـید اسم حکومت شـماچیست می‌گویند: حکومت دموکراتیک‌ سوسـیالیستی؛ یعنی حکومت مردمی. اسمش مردمی است، در حالی که در هیـچ امري از امور آن کشور، مردم دخالت ندارنـد و این، همان مردمی هسـتند که انقلاب را به پیروزي رساندند. اسـم این کشورهـا هم کشور انقلابی است. همه‌ي انقلاب‌هـایی که مـا در دنیـا دیـدیم وکشورهایی که بر اساس یک انقلاب، نظامی را به وجود آوردند، تقریباً به همین شکلی بودند که مطرح کردم. 🔺خطبه‌هاي نماز جمعه‌ي تهران۱۳۶۸/۱۱/۲۰ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجاه_و_هشت ✨فقـط اسـمش مردمی است. در یکی از سـفرهایی که یکی دوسـال ق
✨ دست غیبی در همه‌ي کارها دارد ما را هـدایت و پشتیبانی می‌کنـد... در حادثه‌ي مـدرسه‌ي فیضـیه و سـپس در قضـیه‌ي پانزده خرداد، عـده‌ای می‌گفتنـد فایـده‌ای ندارد، بی‌خود معطلید؛ آن‌ها چند برابر شـمایند! بعد هم که در سال ۴۳ امام (رحمه‌الله) را تبعیـد کردند، باز این طرز فکر در بعضـی از این افراد راسـخ شـد و گفتند امام بی‌جهت زحمت می‌کشـند و تلاش می‌کنند؛ ایشان به جایی نمی‌رسـند! در حقیقت اگر کسـی بخواهد با عقل و منطق معمولی محاسبه کند، همین نتیجه را می‌گیرد؛ ولی آن چیزي که امام را وادار می‌کرد که علی‌رغم همه‌ي این حرف‌هـا، امیـدش را از دست ندهـد و به حرکت خـود ادامه دهـد، انجـام تکلیـف الهی بود. او معتقـد بود که این انقلاب را یکدست غیبی هـدایت و پشتیبانی می‌کنـد و ما نبایـد به دنبال نتیجه‌ي کار خود باشـیم. در همین خصوص خاطره‌یی در ذهنم مانـده است که نقـل می‌کنم: «چنـد روز قبـل از پایان سال ۶۵ که خـدمت امـام بـودیم، چون یکی از روزهـاي فروردین ۶۶ با ولادت یکی از ائمه (علیه‌السلام) مصـادف می‌شـد، من و آقـاي هاشـمی رفسـنجانی وحـاج احمـد آقا اصـرار کردیم که ایشان در حسـینیه‌ي جماران با مردم دیداري داشـته باشـند. امام اسـتنکاف کردند و قاطع گفتند: حالش را ندارم. من در ایام نوروز به مشـهد رفته بودم و آقاي هاشـمی هم از جبهه دیـدار داشـتند. در همان روزها، ناگهان قلب امام مشـکلی پیـدا می‌کنـد وچون حاج احمـدآقا -که حق بزرگی بر گردن همه‌ي ملت دارد و امـام را در این چنـد سـال حفظ کرد - همه‌ي وسایل را براي بهبود امام(رحمه‌الله) مهیا کرده بود، فوراً به وضـعیت جسـمی ایشان رسیدگی شد و خطر برطرف گردید. وقتی در بیمارستان بر بالین ایشان حاضر شدم، عرض کردم:چه قدر خوب شـد که آن شب اصـرار مـا را براي ملاقـات بـا مردم نپذیرفتیـد؛ و الّا اگر خبر این ملاقـات اعلام می‌شـد، مردم به زیارت شـما می‌آمدنـد و آن وقت شـما با این حال نمی‌توانستیـد مردم را ملاقات کنیـد و انعکاس آن در دنیا خوب نبود. این کار شـما، خواسـت خداونـد و کمک الهی بود و در آن زمان تصـمیم بجایی گرفتیـد. ایشان در پاسـخ من گفتند: آن طورکه من فهمیدم، مثل این که از اول انقلاب تـا حالا، یک دست غیبی در همه‌ي کارها دارد ما را هـدایت و پشتیبانی می‌کنـد.» واقعاً همین‌طور است؛ و الّا محاسـبات معمول سیاسی، اقتصادي و محاسباتی که براساس آن دنیا دارد اداره می‌شود، این نتایج را به دست نمی‌دهد. آن چیزي که امام را بر هـدایت و اداره و رهبري ملت ایران و انقلاب عظیمش قادر می‌کرد، عبارت بود از ارتباط با خـدا و اتصال و توجه و توکل به او. او واقعاً عبـد صالـح خدا بود. من هیچ تعبیري را بهتر از این براي امام(رحمه‌الله) پیدا نمی‌کنم. 🔺 سـخنرانی در مراسم بیعت فرماندهان و اعضاي کمیته‌هاي انقلاب اسلامی ۶۸/۳/۱۸ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجاه_و_نه ✨ دست غیبی در همه‌ي کارها دارد ما را هـدایت و پشتیبانی می‌کن
✨ ایشـان«آقا روح الله» است! یکی از علماي معروف مشـهد که بسـیار هم مرد بزرگوار و خوبی بود و همین چنـد سال قبل از این به رحمت خـدا رفت و در سن هشـتاد سالگی هم به جبهه می‌رفت و پاي خمپاره ۶۰ و ۸۱ و ۱۲۰ می‌نشـست و خمپاره هم می‌زد - مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی-وقتی ما در آن سال‌ها پیش ایشان می‌رفتیم، به ماها می‌گفت که شـما این شـخص- یعنی امام - را تازه شناخته‌اید؛ ولی ما چهل سال است که ایشان را می‌شناسیم. می‌گفت من وقتی براي تحصـیل از تهران به قم رفتم- چون ایشان تهرانی بود؛ مـدت کوتاهی در قم مانده بود، بعد در مشـهد اقامت کرده بود - در حرم حضـرت معصومه "سلام‌الله علیها" چشـمم به یک آقاي جوان زیباي خوش قیافه داراي محاسن مشـکی افتاد که هر روز و شبی می‌دیدم ایشان در جاي معینی می‌ایسـتد، تحت‌الحنک را می‌اندازد و مشـغول عبادت می‌شود. گفت محبت این مرد به دلم افتاد؛ بعد پرسـیدم این آقا کیست؛ گفتند ایشان« آقا روح الله» است - آن وقت به ایشان«آقا روح الله» می‌گفتند- از آن وقت من به این مرد ارادت پیدا کردم. 🔺 نقل شده در دیدار با جمعی از دانشجویان تشکل‌هاي اسلامی ۱۳۷۶/۱۱/۱ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_شصتم ✨ ایشـان«آقا روح الله» است! یکی از علماي معروف مشـهد که بسـیار هم
✨ فقـط اسـمش مردمی است. در یکی از سـفرهایی که یکی دوسـال قبل به یکی از همین کشورهاي سوسـیالیستی رفته بودیم، یکی از همراهان ما که از نمایندگان محترم مجلس شوراي‌اسـلامی بود، با مقامات مجلس ملی آن کشور راجع به مجلس صـحبت‌هایی کرده بود. اطلاعـاتی از مجلس ما به آن‌ها داده بود و اطلاعاتی هم از مجلس آن‌ها گرفته بود. ما نشسـته بودیم و راجع به موضوعی صـحبت می‌کردیم. ایشـان، بـا یـک قیـافه‌ي خیلی جـدي پیش مـا آمـد و گفت: ما چیزهاي مهمی از این آقایان- که میهمانشان بودیم- یاد گرفتیم. او گفت: وقتی که راجع به مجلس با این‌ها صحبت کردیم، از این‌ها پرسیدیم که مجلسِ شما چگونه است و چند عضو دارد و چـه مـواقعی تشـکیل می‌شـود و رئیسـش چگـونه انتخـاب می‌گردد؟ معلـوم شـد کـه مجلس ملی این‌هـا، متشـکل از افرادي اسـت که به وسیله‌ی دستگاه‌ها و سازمان‌های حزبیِ وابسته خودِ حکومت تشکیل می‌شود. یعنی مثلاً پانصد، ششصد نفر آدم به عنوان اعضا و نمایندگان کنگره، به وسیله‌ی همان دستگاه‌های حزبی انتخاب می‌شوند. بعد این افراد که نام تجمعشان کنگره‌ي ملی است، سالی دو مرتبه جلسه تشـکیل می‌دهنـد! شـما ببینیـد در این کشور که فقط سالی دو مرتبه مجلس قانونگذاریشان تشـکیل می‌شود، قانون را چه کسـی وضع می‌کنـد؟ اختیار قانونگـذاري دست کیست؟ دست همان‌هایی است که در رأس تشـکیلات حکومت قرار دارند. اگر بپرسـید اسم حکومت شـماچیست می‌گویند: حکومت دموکراتیک‌ سوسـیالیستی؛ یعنی حکومت مردمی. اسمش مردمی است، در حالی که در هیـچ امري از امور آن کشور، مردم دخالت ندارنـد و این، همان مردمی هسـتند که انقلاب را به پیروزي رساندند. اسـم این کشورهـا هم کشور انقلابی است. همه‌ي انقلاب‌هـایی که مـا در دنیـا دیـدیم وکشورهایی که بر اساس یک انقلاب، نظامی را به وجود آوردند، تقریباً به همین شکلی بودند که مطرح کردم. 🔺خطبه‌هاي نماز جمعه‌ي تهران۱۳۶۸/۱۱/۲۰ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_شصت_و_یک ✨ فقـط اسـمش مردمی است. در یکی از سـفرهایی که یکی دوسـال قبل
✨ شهیـدي که زیر آفتـاب مانـده بـود... در یکی از همین روزهـایی که مـا در خطوط جبهه حرکت می‌کردیم، یـک نقطه‌اي بود که قبلا توسط دشـمن متصرف شده بود، بعد نیروهاي ما رفته بودند آن‌جا را مجددا تصرف کرده بودند، بنده داشتم از این خطوط بازدید می‌کردم و بـه یگان‌هـا و به سـنگرها و به این بچه‌هـاي عزیز رزمنـده‌مان سـر می‌زدم، یـک وقت دیـدم یکی دو تـا از برادران همراه من خیلی ناراحت، شـتابان، عرق ریزان، آشـفته، آمدنـد پیش من و من را جـدا کردنـد از کسانی که داشـتند به من گزارش می‌دادنـد، دیـدم که این‌ها ناراحتند گفتم چیه؟ گفتند که بله ما داشتیم توي این منطقه می‌گشتیم، یک وقت چشممان افتاده به جسـد یک شـهیدي که چند روز است این شـهید بدنش در زیر آفتاب این‌جا باقیمانده. من به شدت منقلب شدم و ناراحت شدم و به آن برادرانی که مسئول بودنـد در آن خـط و در آن منطقه، گفتم سـریعا این مسأله را دنبال کنیـد، جسـد این شـهید را بیاوریـد و جسد شـهداي دیگر را هم که در این منطقه ممکن است باشند جمع کنید. اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پاره‌ات یا اباعبـدالله، این‌جـا انسـان می‌فهمـد کـه به زینب کـبري (س) چقـدر سـخت گـذشت، آن وقـتی که خـودش را روي نعش عریـان برادرش انـداخت، و با آن صـداي حزین، با آن آهنگ بی‌اختیار، کلمات را در فضا پراکنـد و در تاریخ گذاشت فریاد زد: "بأبی المظلوم حتی قضا... پـدرم قربان آن کسـی که تا آن لحظه‌ي آخر تشـنه ماند و تشـنه لب جان داد. 🔺 بیانات در خطبه‌هاي نماز جمعه ۱۳۶۷/۶/۴ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_شصت_و_دو ✨ شهیـدي که زیر آفتـاب مانـده بـود... در یکی از همین روزهـایی
✨ علاقه‌ي امـام خمینی به دعـاي کمیـل و مناجـات شـعبانیه یـک بـار از ایشان (امام خمینی) سؤال کردم که در میان دعاهاي معروف، به کـدام یک از آن‌ها بیشتر اُنس یا اعتقاد دارید؟ ایشان بعد از تأملی فرمودند: «دعاي کمیل و مناجات شـعبانیه». وقتی که شـما به این دو دعا مراجعه می‌کنیـد، با این که دعاهاي دیگر هم- مثل ابوحمزه‌ي ثمالی و یا دعاي امام حسـین در روز عرفه و دعاهاي فراوان دیگر - برقراري رابطه با خداست؛ اما در این دو دعا و مناجات، حالت اسـتغفار و انابه و استغاثه و تضرع به پروردگار را به شکل عاشقانه‌ي آن مشاهـده می‌کنیـد. دعاي کمیل هم مناجاتی با خـداي متعال است و رابطه‌ي محبت و عشق میان بنده و معبود را ترسـیم می‌کند و این همـان چیزي بود که امـام بزرگوار مـا، روح و دل خود را از آن روشن و منوّر می‌داشت. 🔺 سـخنرانی در دیـدار بـا جمع کـثیري از پاسداران ۶۸/۱۲/۱۰ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_شصت_و_سه ✨ علاقه‌ي امـام خمینی به دعـاي کمیـل و مناجـات شـعبانیه یـک
✨ قلک بچه‌ها، امام را متاثر کرد... [حضرت امام] براي خودش عنوان و بهره‌ای قایل نبود. آن دستی که توانسـته بود تمام سیاسـت‌هاي دنیا را با قـدرت خـویش تغییر دهـد وجابه‌جـا کنـد، آن زبـان گویـایی که کلامش مثـل بمب در دنیـا منفجر می‌شـد و اثر می‌گـذاشت، آن اراده‌ي نیرومنـدي که کوه‌هـاي بزرگ در مقابلش کوچک بودنـد، هر وقت از مردم صـحبت می‌شـد، خودش را کوچکتر می‌انگاشت و در مقابـل احساسـات و ایمان وشـجاعت و عظمت و فـداکاري مردم سـر تعظیم فرود می‌آورد وخاضـعانه می‌گفت: مردم از ما بهترنـد. انسان‌هـاي بزرگ همین گونه‌انـد. آن‌هـا چیزهـایی را می‌بیننـد که دیگران نمی‌تواننـد و یـا نمی‌خواهنـد رؤیت کننـد. گـاهی در مقابل کارهـایی که به نظر مردم معمـولی می‌آیـد، آن روح بزرگ و آن کـوه سـتبر تکـان می‌خورد و می‌لرزیـد. هنگـام جنـگ، بچه‌هـاي مدرسه در نماز جمعه‌ي تهران قلک‌هاي خود را شکسته بودند و پول‌هایش را براي جنگ هدیه کرده بودند. فرداي آن روز که خدمت امـام رحمه الله رسـیده بودم، ایشـان را در حـالی که چشـم‌هاي خـدابینش از اشک پُر شـده بود، دیـدم؛ به من فرمودنـد: کار این بچه‌ها را دیـدي؟ به قـدري این کار به نظرش عظیم آمده بودکه او را متأثر ساخته بود. ۶۸/۴/۸ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_شصت_و_چهار ✨ قلک بچه‌ها، امام را متاثر کرد... [حضرت امام] براي خودش عن
✨ پیشـنهاد سـمینار ائمه جمعه اوایلی که به امامت جمعه‌ي تهران منصوب شـده بودم، تشـکیل این سـمینار را خدمت حضـرت امام "رحمه الله" پیشـنهاد کردم. به ایشان گفتم: ما در سرتاسر کشور، تعدادي علماي محترم داریم که امام جمعه هستند- البته در آن وقت تعدادشان به انـدازه‌ي الان نبود -و در حقیقت یک شـبکه‌ي سراسـري براي اداره‌ي معنوي جامعه وحفظ ایمان وحصار ایمانی کشور تشـکیل می‌دهنـد. اگر شـما مـوافقت کنیـد، مـا ایـن شـبکه را بـه هـم وصـل کنیـم و بعـداً بیـن این مجمـوعه و ائمه‌ي جمعه‌ي جهـان اسـلام، کنگره‌هایی تشـکیل دهیم. ایشان از این پیشـنهاد خیلی خرسند شدند و استقبال کردند. پس از جلب موافقت امام به قم آمدیم و آن سـمینار اول را که در کتابخانه‌ي مدرسه‌ي فیضـیه برگزار شد، تشکیل دادیم و نتیجتاً این کار پایه گذاري شد و بحمدالله تا امروز هم ادامه دارد. 🔺 سخنرانی در مراسم بیعت ائمه‌ي جمعه‌ي سراسر کشور به اتفاق رئیس مجلس خبرگان ۶۸/۴/۱۲ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_شصت_و_پنج ✨ پیشـنهاد سـمینار ائمه جمعه اوایلی که به امامت جمعه‌ي تهرا
✨ دسـتور امام است و برو برگرد نـدارد ما عضو شوراي انقلاب بودیم و بعضـی هم در آن وقت، این موضوع را نمی‌دانسـتند و حتّی بعضـی از رفقـا _مثـل مرحوم ربـانی شـیرازي یـا مرحوم ربانی املشـی_ نمی‌دانسـتند که ما چنـد نفر، عضو شوراي انقلاب هم هسـتیم. مـا بـا هم‌ کـار می‌کردیم وصحبتِ دولت هم در میـان نبود؛ صـحبتِ همـان بیت امـام بود که وقـتی ایشـان وارد می‌شونـد، مسئولیت‌هایی پیش خواهد آمد. گفتیم بنشینیم براي این موضوع، یک سازماندهی بکنیم. ساعتی را در عصر یک روز معیّن کردیم و رفتیم در اطاقی نشـستیم. صـحبت از تقسـیم مسئولیت‌ها شـد و در آن‌جا گفتم که مسئولیت من این باشـد که چاي بدهم! همه تعجب کردنـد. یعنی چه؟ چاي؟ گفتم: بله، من چاي درست کردن را خوب بلدم. با گفتن این پیشـنهاد، جلسه حالی پیدا کرد. می‌شود آدم بگویـد که مثلاًـ قسـمت دفتر مراجعـات، به عهـده‌ي من باشـد. تنافس و تعارض که نیست. ما می‌خواهیم این مجموعه را با هم دیگر اداره کنیم؛ هر جـایش هم که قرار گرفتیم، اگر توانستیم کـارِ آن‌جا را انجام بـدهیم، خوب است. این، روحیه‌ي من بوده است. البته، آن حرفی که در آن‌جا زدم، می‌دانسـتم که کسـی من را براي چاي ریختن معین نخواهد کرد و نمی‌گذارند که من در آن‌جا بنشینم وچـاي بریزم؛ امـا واقعـاً اگر کـار به این‌جـا می‌رسـید که بگوینـد درست کردن چـاي به عهـده‌ي شـماست، می‌رفتم عبـایم را کنـار می‌گذاشـتم و آستین‌هـایم را بالا می‌زدم وچاي درست می‌کردم. این پیشـنهاد... ادامه دارد... @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_شصت_و_شش ✨ دسـتور امام #تکلیف است و برو برگرد نـدارد ما عضو شوراي انقلا
✨ دسـتور امام است و برو برگرد نـدارد. ✅ ادامه‌ خاطره ۶۶👇🏻👇🏻👇🏻 این پیشـنهاد، نه تنها براي این بود که چیزي گفته باشم؛ واقعاً براي این کار آماده بودم. من، با این روحیه وارد شـدم و بارها به دوسـتانم می‌گفتم که آن کسـی نیسـتم که اگر وارد اطاقی شدم، بگویم آن صـندلی متعلق به من است و اگر خالی بود، بروم آن‌جا بنشـینم و اگر خالی نبود، قهر کنم و بیرون بروم. نخیر، من هیـچ صـندلی خاصی در هیچ اطاقی ندارم. من وارد اطاق می‌شوم و هرجا خالی بود، همان‌جا می‌نشینم. اگر مجموعه احساس کرد که این‌جا براي من کم است و روي صـندلی دیگري نشانـد، می‌نشـینم و اگر همـان کـار را نیز منـاسب دانست، آن را انجـام می‌دهم. قبل از رحلت حضـرت امـام که دوران ریـاست جمهوري در حـال اتمـام بود، دست و پایم راجمع می‌کردم. مکرر مراجعه می‌کردنـد و بعضـی از مشاغل را پیشـنهاد می‌نمودند. آدم‌هاي بی‌مسئولیت، این مشاغل را پیش خودشان به قدو قواره‌ي من بریده و دوخته بودند! ولی من گفتم که اگر یک وقت امام به من واجب کننـد و بگویند شـما فلان کار را انجام دهید؛ چون دسـتور امام تکلیف است و برو برگرد نـدارد، آن را انجام می‌دهم. اما اگر چنانچه تکلیف نباشد- و من از امام خواهش خواهم کرد که تکلیفی به من نکنند تا به کارهاي فرهنگی بپردازم- دنبال کارهاي فرهنگی می‌روم. 🔺سخنرانی در مراسم تودیع کارکنان نهاد ریاست جمهوري ۶۸/۵/۱۸ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_شصت_و_هفت ✨ دسـتور امام #تکلیف است و برو برگرد نـدارد. ✅ ادامه‌ خاطره ۶
✨ دسـتاورد بزرگ انقلاب... آیت‌الله خـامنه‌اي در زمان ریاست جمهوري، سـخنرانی بسـیار زیبا، پربار و مهمی در مقرّ سازمان ملل ایراد فرمودنـد. اگر مـا تمـام خسارت‌هـا و سـختی‌هایی را که در انقلاب متحمل شـدیم، تحمل می‌کردیم و دسـتاورد آن تنها همین یک سخنرانی مقـام معظم رهبري در سازمـان ملـل بود ارزش داشت. در رژیم گذشـته، اگر دانشـمندي در جـایی سـخنرانی می‌کرد و در سخنـان خود، گوشه‌اي از حقانیت اسـلام را ذکر می‌نمود، ما در همه‌جا آن بیان را مطرح می‌کردیم و می‌گفتیم: اسـلام دینی اسـت که فلان دانشـمند دربـاره آن، در سـخنرانی خـویش چنـان گفته و یـا در کتـاب خـود، چنین نگاشـته است. امروز به برکت انقلاب اسلامی، در سازمان ملل، در مقرّ کفر، این گونه اسلام را معرفی می‌کند. این، دستاورد بسیار بزرگی است که بایدآن را تبلیغ کنیم. 🔺آیت‌الله مکارم شیرازي @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_شصت_و_هشت ✨ دسـتاورد بزرگ انقلاب... آیت‌الله خـامنه‌اي در زمان ریاست ج
✨ دیدار با خانواده مسیحی در دوران ریـاست جمهـوري آیــة‌اللَّه خـامنه‌اي، روزي معظم‌له براي دیـدار خانواده‌هـاي شـهدا وسرکشـی به منزل آنان، به منطقه مجیـدیه تهران تشـریف بردنـد. پس از بازدید از چند خانه، پرسـیدند: آیا منزل دیگري براي ملاقات مانده است؟ دوسـتان گفتند: تنها یک خانواده مسـیحی، که فرزندشان در جبهـه شـهید شـده، بـاقیمانـده است. آیـا به خـانه آن‌هـا تشـریف می‌بریـد؟ معظم‌له جـواب مثبت دادنـد. خـانواده شـهید از فرط خوشحالی، در پوست خود نمی‌گنجیدند. یکی از آنان با شنیدن خبر، از حال رفته و بر زمین افتاد و او را به بیمارستان بردند، خانم‌ها، سراسـیمه به دنبال پوشـش براي حفظ حجاب رفتنـد. آیةاللَّه خامنه‌اي با گرمی با اهل خانه برخورد کردند. در زمان پذیرایی نیز - بنا بر فتواي خود که مسـیحیان را نجس نمی‌داننـد- از میوه‌هـایی که براي ایشـان آورده بودنـد، تنـاول کردنـد و به دیگران نیز با اشاره فرمودنـد شـما نیز میـل کنیـد، تـا آنـان بداننـد که مـا آن‌ها را از خود می‌دانیم. 🔺حجة الاسـلام و المسـلمین موسوي کاشانی. 📚 پرتوي از خورشید، ص۹۴ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_شصت_و_نه ✨ دیدار با خانواده مسیحی در دوران ریـاست جمهـوري آیــة‌اللَّه
✨ نامه‌هـایی که مخاطبشـان مـا بودیم ما نامه‌هایی از بعضـی از آزادگان در طول این دو سالِ بعد از آتش بس تا امروز داشته‌ایم که به خانواده‌هایشـان می‌نوشـتند. وقتی خانواده‌هـا می‌فهمیدنـد که ما مخاطب هستیم، نامه‌ها را می‌آوردنـد و به ما می‌دادنـد. من هم براي خیلی از این نامه‌ها جواب می‌نوشـتم. می‌نوشـتند که شما براي آزادي‌ ما، به دشمن باج ندهید. این را اسیر می‌نوشت. این، براي یک ملت، خیلی مهم است که اسـیرش در دست دشـمن، به جـاي این‌که مثل انسان‌هاي بی‌ایمان، مرتب التماس کنـد که بیاییـد من را آزاد کنید، نامه بنویسد که من می‌خواهم با سـربلندي آزاد بشوم؛ نمی‌خواهد به خاطر آزادي من، پیش دشـمن کوچک بشوید. این‌ها را ما داشتیم. این‌ها جزو اسناد شرف ملی ماست و تا ابد محفوظ خواهد بود. از طرف خانواده‌ها و ملت هم همین‌طور بود. با این که پدران، مادران، همسـران و فرزندان سـخت می‌گذراندند، اما هرگز مشـکلی براي مسئولان درست نکردند و فشار نیاوردند. می‌فهمیدند که مسئولان تلاش می‌کنند، تا اسـرایشان با سربلندي و افتخار آزاد بشوند؛ همین کاري که خداي متعال پیش آورد، کمک کرد وشد. این هم کـار خـدا بود. هرچه مـا پیشـرفت داریم، کـار خـدا و تـدبیر و اراده‌ي الهی است. ما هـا هیچ کاره‌ایم. البته برادران عزیز ما در دولت، خیلی زحمت کشـیدند و تلاش کردند؛ اما لطف خدا، اشاره و اراده‌ي الهی، همه‌ي کارها را روبه‌ راه کرد و جاده‌ها را هموار نمود. کار خدا بود، بعد از این هم همین‌طور است. 🔺 سخنرانی در دیدار با گروه کثیري از آزادگان ۶۹/۶/۴ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_هفتاد ✨ نامه‌هـایی که مخاطبشـان مـا بودیم ما نامه‌هایی از بعضـی از آزا
✨ پوشـیدن لبـاس نظام مقام معظم رهبري به من فرمودنـد: من در زمان جنگ، همیشه با لباس نظامی در جبهه‌ها حاضـر می‌شدم، اما تردید داشـتم که آیا مصـلحت در همین است که من لباس پیغمبرصـلی‌الله علیه‌وآله را کنـار بگـذارم و این لبـاس تنـگ نظـامی را بپوشم یا بـا همـان لبـاس روحانی به جبهه بیایم؟ ایشان هنگام مراجعت به تهران، لبـاس روحانیت را روي همان یونیفرم نظامی می‌پوشـیدند و پس از تقـدیم گزارش به حضـرت امام قـدس سـره به نماز جمعه می‌آمدنـد و نمـاز وحـدت آفرین جمعه را می‌خواندنـد. ایشـان در ادامه فرمودنـد: روزي که براي‌ دادن گزارش از جبهه، به جماران رفتم، امام "قدس‌سـره" پشت پنجره ایسـتاده بودند. من مشـغول بازکردن بند پوتین‌ها و این کار مدتی طول کشید. حضرت امام "قدس‌سره" ایسـتاده بودند و با لبخندي، خیره خیره مرا نگاه می‌کردند. پس از آن که وارد اتاق شدم، دست امام را بوسـیدم. معظم‌له دستی به پشت من زدنـد و فرمودند: زمانی پوشـیدن لباس سـربازي در عرف ما، خلاف مروت بود؛ ولی الان می‌بینم چه برازنده شـماست! آیـة‌اللَّه خامنه‌اي فرمودنـد: با این کلام دلرباي امام، تردیـد از دلم بیرون رفت و از آن روز به بعـد، همیشه از پوشـیدن لباس نظامی لذت می‌بردم.! 🔺 حجة الاسلام و المسلمین ذوالنور . 📚 پرتوي ازخورشید، ص۱۳۹ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_هفتاد_و_یک ✨ پوشـیدن لبـاس نظام مقام معظم رهبري به من فرمودنـد: من در ز
✨ تشـریفات اضـافی؛ ممنوع! در زمـان جنـگ، همراه آیـةالله خامنه‌اي براي بازدید از لشگر ۲۱ امام رضا علیه‌السـلام عازم جبهه شدیم. ایشان قبل از حرکت فرمودند: ماشین کم بیاورید! یکی یا دو ماشین کافی است! وقتی از اهواز خارج شدیم، دیدیم حدود ده ماشـین دیگر پشت سر ماشین ما در حال حرکت هستند. آیةالله خامنه‌اي به راننـده فرمودنـد: توقف کن! و بلافاصـله به من گفتنـد: از ماشـین دومی به بعـد یـا به اهواز برمی‌گردنـد و یـا اگر قصـد آمـدن دارنـد، خودشان به تنهایی می‌آینـد. چه دلیلی دارد که پشت سـر من راه افتاده‌انـد؟! اگر رئیس‌جمهور با یک کاروان ماشـین حرکت کنـد، سرمشـقی براي دیگران می‌شود. براي من یک یا دو ماشـین کافی است! 🔺سـردار سـرتیپ پاسـدار شوشتري. 📚 پرتوي از خورشـید، ص۱۶۴ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_هفتاد_و_دو ✨ تشـریفات اضـافی؛ ممنوع! در زمـان جنـگ، همراه آیـةالله خ
✨ هیــچ نگران نبــاش! مقـام معظـم رهـبري یـک روز از هفتـه را براي ملاقات خانواده‌هاي شـهدا اختصاص داده بودنـد. در این دیـدارها، انسان به یاد کرامت و محبت امیرالمؤمنین علیه‌السـلام و اهل‌ بیت پیامبر اکرم صلی‌‌الله‌‌علیه‌وآله می‌افتاد. وقتی معظم‌له فرزندان شهدا را بر روي زانو می‌نشاندند و یا بر سینه می‌فشردند، اشک از چشم حاضـران سـرازیر می‌شد. بارها من شاهد آن محبت زیبا بودم. گاه از جمع بیرون می‌آمدم و در تنهایی خود، اشک می‌ریختم و پس از گریه‌هاي بسـیار، به محل دیـدار برمی‌گشـتم. چه صـمیمی و با صـفا بود. گویا پـدري با فرزنـدان خود دیـدار دارد. روزي همسـر شهیـدي به دفتر مقـام معظم رهبري آمـد و به آقـا گفت: من تنهـا یـک فرزنـد دارم و به غیر از او در زیر این آسـمان کبود کسـی را نـدارم. سـپس به بیان مشـکلات خود پرداخت. مقام معظم رهبري به جناب آقاي مقـدم فرمودنـد که مشـکل وي را حل کنـد و بعد، خطاب به همسر شهید گفتند: دخترم! هیچ نگران نباش. من همه کس تو هستم. هر زمانی که کاري داشتی، به آقاي مقدم - ریاست دفتر ارتباطات مردمی- مراجعه کن. همسـر شـهید با شـنیدن این حرف، گویا همه مشکلاتش را حل شده دید، غصه از دلش رخت بربست و با چهره‌اي گشاده خندان، از مقام معظم رهبري خداحافظی کرد و به منزل رفت. 🔺 حجةالاسـلام و المسلمین موسوي کاشانی 📚 پرتوي از خورشید، ص۹۹ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_هفتاد_و_سه ✨ هیــچ نگران نبــاش! مقـام معظـم رهـبري یـک روز از هفتـه
✨ همراه بـا رزمندگان... پس از انتخـاب آیــةالله‌خـامنه‌اي بـه ریاســت جمهوري، حضـرت امام رفتنِ ایشان به مناطق جنگی را ممنوع کردند. در اواخر جنگ، معظم‌له با اصرار فراوان، رضایت حضرت امام خمینی قدس سـره را براي حضور دوباره در جبهه، جلب کردند و بار دیگر از نزدیک، گام به جبهه‌هاي نبرد گذاشتند. معظم‌له به عنوان امـام جمعه تهران، قبـل از آمـدن به جبهه، پیـامی براي همه ائمه جمعه و جمـاعت، صادر نمودنـد و آنان را براي حضور در جبهه‌هـا، دعـوت کردنـد. ایـن حرکت انقلابی و مهم ایشـان، بـاعث تحـول عظیمی در جبهه‌هـا شـد. معظم‌له در آن دوران، به همه لشگرها سرکشی می‌کردند، وضعیت یگان‌هاي رزم را بررسی می‌نمودند و مشکلات را از زبان تک تک رزمندگان می‌شنیدند. آقا چون همیشه، مثل یک پدر با بچه‌ها برخورد می‌کردند و با مهربانی حرف‌هایشان را گوش می‌دادند. این حضور و رفتار، اثر عجیبی در روحیه رزمندگان گذاشت؛ اثري که آنان را تا شـکست کامل دشـمن، در صـحنه نبرد نگاه داشت. 🔺 سـردار سرتیپ پاسدار محمد کوثري. 📚 پرتوي از خورشید، ص۱۵۸ @syed213
... صبح آمدو شادت اینجاست.. عطر تن و خنده های نابت اینجاست.. در نیست نباشی دیگر تصویرِ رخِ پُر تب وتابت اینجاست سلام! صبحت بخیر علمدار...‌🌹 @syed213
☺️☺️☺️ 😉😉 ☺️ خاکریزه 😉 !!! تازه ازواج کرده بودم . آمد منزل ما . گفت :(آبجی! نکنه خدای نکرده چون تازه عروسی ، گول شیطون رو بخوری و با صورت آرایش کرده بری بیرون! خدا خوشش نمیاد.) 🌺 منبع: کتاب همان، جلد2، صفحه 21. 💖 @syed213