#خاطره_شهید🖤🥀 ___________________ ماه محرم بود و مجلس روضه ها برپا... یه روز مصطفی رو هم با خودم بردم روضه گویا آقا مصطفی رفته بودن بیرون و یک موتور بهشون زده بود ، اومدن به من گفتن مصطفی کشته شد ... همینطوری که نشسته بودم چشمم افتاد به کتیبه ها ، متوسل شدم به حضرت عباس گفتم آقا مصطفی من نذر شماست نگهش دارید من سربازتون بکنم. وقتی اومدم بیرون مصطفی زنده بود. ساعت هم ده دقیقه یا یک ربع به دوازده بود... مصطفی من سالها بعد در روز تاسوعا و در همان ساعتی که دوباره به من بازگردانده شده بود،به شهادت رسید... #به‌روایت‌مادرشهید💔 #شهید_مصطفے_صدرزاده🌿 #گردان‌سید‌ابراهیم🖐🏽|#نوکران‌حسینۡ؏🖤 ---------------------------- j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284

#خاطره_شهید🎙🧡 ______________ در دانشگاه محل تحصیل آقا مصطفی صدرزاده،اتفاق عجیبی افتاد،سرکلاس به مناسبتی صحبت آقا مصطفی شد، یکی از دانشجویان دختر گفت حرف محرمانه ای دارم،سپس ماجرای زندگی خودش رابرای من ودر تنها یی و خلوت  با حال گریه میگفت که من سابقاً بسیار بد حجاب بودم وشهادت آقا مصطفی چه انقلابی در من ایجاد نمود حتی میگفت من عکس ایشان را روی کاشی سفارش داده و ساخته ام،هر گاه به این تصویر بسیار زیبای برجسته ایشان روی کاشی نگاه میکنم، خیلی در مورد کارهای روزم و خطا ها و اشتباهاتم الهامات خوبی به من میشود،کاملا احساس میکنم ایشان با نگاهش با من صحبت میکند و خطایم را به من تذکر میدهد، حاجات و مشکلات سختی را در زندگی ام رفع کرده تا اینکه با او عقد اخوت بستم... اینک این دانشجوی عزیز ترم دو رشته فقه است اخیرا می گفت مامان دعا کن آنچه که صلاح پیش بیاد اگه رفتنم مؤثرتر بشه  می گفتم بمونی که بیشتر می تونی خدمت کنی ولی با رفتنت... بعد جواب داد  اونجا دستم بازتر بااین پیامها تازه متوجه شدم دستم بازتر یعنی چی؟ حتی شهادت را برای خودش نخواست برای این بود که بتونه دستگیری کنه از خدا خواست آنچه که مؤثرتر اتفاق بیفتد این یعنی نهایت انسان دوستی وعشق ورزیدن به کارفرهنگی است.  #به‌روایت‌مادرشهید🌿 #گردان‌سید‌ابراهیم🖐🏽|#نوکران‌حسینۡ؏🖤 ---------------------------- j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284