eitaa logo
|گردان‌سیدابراهیم|
508 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
3 فایل
•﷽• . راه‌ِ‌شهدا‌رو‌باید‌رفت نه‌فقط‌دربارش‌حرف‌زد! آشناشو‌بااین‌راه‌بعدتوش‌قدم‌بردار‌ خودشھداهم‌کمکت‌می‌کنن🌿 . ◾️شرایط داره بلاخره✌️🏽(: " @sharayt " . ◾️اینجاحرف‌میزنیم " @brobach_gordan "
مشاهده در ایتا
دانلود
ღـدا⚘ اگر یـڪ روز فڪر از ذهنت دورشـد.. وآن را فـرامــوش ڪـردے ; حـتمـافرداےِ آنـ روز را روزھ بگیر [شهید مصطفے صدرزادھ] @gordanseyedebrahim
♡‌زیبا «🌿🌸» خدایا..🌸 بگیرازمنـ🌿 انچه که ♥️ رامیگیردازمن...😞 این روزها عجیب دلم؛🦋 به سیم خاردارهای دنیا📌 گیرکرده است...🖇 @gordanseyedebrahim
﴾💔🥀﴿ حرفی نیست، جز اینکہ دلمان تنگــ است خدا مےداند کہ بہ شهادت محتاجیم ڪافی است دست بلنــد کنید و برایمان بخواهید ... .. 🌿✋
•🌿• ___________________ گام برداشتن در جاده عشق هزینہ‌مےخواهد! هزینہ‌هایے‌کہ انسان را عاشق♥️ و بعد شهید میڪند... ⓙⓞⓘⓝ↯ 🕊|→❥• @gordanseyedebrahim 💚
دو شهید...دو رفیق از این رفاقت ها خوبـــه💔👇🏻 همه جا معروف شده بودن به باهم بودن تو جبهه حتی اگه جداشونم میکردن آخرش نا خواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم خبر شهادت علیرو که آوردن مادر محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت بچم اول همه فکر میکردن علی رو هم مثل بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دلداری بدی همونجور که اشک میریخت گفت: زانوهای محکم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن عهد بستن آخه مادر... عهد بستن بدون هم پیش "سیدالشهدا" نرن... 😔💔 مامور سپاهی که خبر آورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی نوشته شده بود خیره شد شهید محمد رجبی خدا نصیب کنه از این رفاقت ها :) ❤️
🖇 برای باید چڪار ڪرد؟! - نفس خود را سر بِبُر...! دنیا را براے دنیا جدے نگیریمـ... دنیا را براے جدے بگیریمـ..🍃💫 •┈┈••❀•🍃🇮🇷🍃•❀••┈┈• @gordanseyedebrahim •┈┈••❀•🍃🇮🇷🍃•❀••┈┈•
قشنگه‌ها‌....نه؟!🙃 قلب‌یه‌شهید‌تو‌وجودت‌باشه... باهاش‌عجیب‌بشی😊 باهات‌یکی‌بشه.... بعدکم‌کم‌ آروم‌آروم‌ مثل‌اون‌.... 💔 [°•@gordanseyedebrahim ✨]°
|گردان‌سیدابراهیم|
#دلتنگی_شهدایی...💔🌿 تو چہ کردے ڪھ دلم این همہ خواهانت شد؟!✨ #شهید_مصطفے_صدرزاده  •↻🔗🦋⇩ 𝖏𝖔𝖎𝖓➺°.
❤️⃟⃟🌿 ... شهید مصطفے‌ صدرزادھ: اگر یـڪ روز فڪر از ذهنت دورشـد.. وآنــ را فـرامـوش ڪردے؛ حتماََ فرداےِ آنـ روز را روزه بگیر ✌️🏻 •↻🔗🦋⇩ 𝖏𝖔𝖎𝖓➺°.•| @gordanseyedebrahim°•
...🌿 هَـرکَـس عَــلاقـه مَـند و عـاشِـق شَـهـادَت بـــاشـــد 🌼🦋 و بـــرای او 🕊 نِــوشــتـه بـاشنَـد🐾 بــا یِــک نِــگــاه 😔 شَـہـادَت خــود را شِـش مــاه 🥀 عَــقَــــب مــے اَنــــدازَد ٠🌿 +ســہ دقـیـقہ دَر قیامت✨ خودسازی 🥀
||استادپناهیان‌:🌱 بچہ‌ها‌سابقہ‌نشون‌دادھ❤️ برای‌تمنای‌شهادت‌نباید بہ‌سابقہ‌خودت‌نگاھ‌کنی!✨ راحت‌باش! مواظب‌باش‌شیطون😈 نگہ‌بهت‌تولیاقت‌نداری...! اللهم‌‌الرزقنا‌شهادت🤲🏻🕊 •↻🔗🦋⇩ 𝖏𝖔𝖎𝖓➺°.•| @gordanseyedebrahim°•
💔 همه‌ی ما🍃 روزی🍂 غروب خواهیم کرد🌘 کاش آن غروب را🍁 بنویسند: 🕊🥀 💔 ☺️ ...🌿 •↻🔗🦋⇩ 𝖏𝖔𝖎𝖓➺°.•| @gordanseyedebrahim°•
🌈 🌈 گفت: _تو خیلی خوبی..😔خوش اخلاق،مهربون، مؤدب،باحیا،باایمان،زیبا...هرچی بگم کمه..😞ولی بخاطر دل من...شاید خیلی زود تنها بشی...من هر کاری کردم نتونستم بهت علاقه مند نشم.نتونستم فراموشت کنم.😣😞 عجب!! پس عذاب وجدان داشت...☺️ سرشو انداخت پایین و با پاش سنگ ها رو جا به جا میکرد. بهش نزدیکتر شدم.دست هاشو تو دستم گرفتم.دست های مردی که بود و عاشقانه دوستش داشتم... جا خورد.😒دست هاشو کشید ولی محکم تر گرفتمش.😊تو چشمهاش نگاه کردم.اونقدر صبر کردم تا امین هم به چشمهای من نگاه کنه.وقتی چشم تو چشم شدیم،بالبخند گفتم: _پس همدردیم.☺️ سؤالی نگاهم کرد.با حالت شاعرانه گفتم: _درد عشقی کشیده ام که مپرس.😌 جدی گفتم: _تو که مجبورم نکرده بودی.😊 -ولی اگه من...😔 -اون وقت هیچ وقت نمیفهمیدمش.😌 بازهم سؤالی نگاهم کرد.با لبخند گفتم: _درد عشقو دیگه.😉 لبخند غمگینی زد.سرشو انداخت پایین.😞 -امین😊 -بله😔 باخنده گفتم: _ای بابا! پنج بار دیگه باید صدات کنم تا اونجوری که من میخوام جواب بدی؟☺️☹️ لبخند زد.سرشو آورد بالا با مکث گفت: _جانم😊 گفتم: _نمیخوای عروس خوشگل و مؤدب و خوش اخلاق و مهربون و باحیا تو به پدرومادرت معرفی کنی؟☺️😌 لبخندی زد و گفت: _بریم.😍 اول رفتیم سر مزار مادرش.🍃آرامگاه بانو مهری سعادتی.همسر شهید ایمان رضاپور.👣🍃 امین بابغض گفت: _سلام مامان،امین کوچولوت امروز داماد شد.😢میدونم عروستو بهتر از من میشناسی. آوردمش تا باهات آشنا بشه.😢😒 نشستم کنار امین.گفتم: _سلام..وقتی امین میگه مامان،منم میگم مامان، البته اگه شما اجازه بدید.☺️ بعد از فاتحه،باهم برای شادی روح مادرش سوره یس و الرحمن خوندیم.😍✨😍 گفتم:_امین☺️ نگاهم کرد. -جانم😍 لبخند زدم.گفتم: _بیا پیش مادرت باهم قول و قراری بذاریم. -چه قول و قراری؟ -هر وقت پیش هم هستیم جوری رفتار کنیم که انگار قراره هزار سال با هم باشیم. زندگی کنیم.بیخیال آینده،باشه؟😉 -باشه. -یه قولی هم بهم بده.😌 -چه قولی؟ -هر وقت خواستی بری اول از همه به من بگی.حداقل دو هفته قبل از رفتنت.😊☝️ یه کم مکث کرد.گفت: _یه هفته قبلش.؟! بالبخند گفتم: مگه اومدی خرید چونه میزنی؟ باشه ولی اول به من بگی ها!☺️😇 -قبول.😊 -آفرین. رفتم رو به روش نشستم.یه جعبه کوچیک از کیفم درآوردم و گرفتم جلوش. -این چی هست؟👀🎁 -بازش کن.😌 وقتی بازش کرد،لبخند عمیقی زد.انگشتر عقیقی که بهم هدیه داده بود؛با ارزش ترین یادگاری مادرش. دست راستمو بردم جلوش که خودش تو انگشتم بذاره.💍لبخندی زد و به انگشتم کرد.دست هامو کنار هم گذاشتم و به حلقه و انگشتر با ارزشم نگاه میکردم.لبخند زدم.💍💍هردو برام با ارزش بودن.امین نگاهم میکرد و لبخند میزد. بلند شد و گفت: _بریم پیش بابام.👣🌷 اما من نشسته بودم.به سنگ مزار نگاه کردم و تو دلم به مادر امین گفتم... کاش زندگی منم شبیه زندگی شما باشه،شما بعد شهادت همسرتون دیگه تو این دنیا نموندین.😒کاش خدا به من رحم کنه و وقتی امین شهید میشه،من قبلش تو این دنیا نباشم. امین، خیلی سختیه برای من.😔 رفتیم پیش پدرش.رو به روم نشست.بعد خوندن فاتحه و قرآن،به من نگاه کرد.یه جعبه دیگه از کیفم درآوردم و بهش دادم.گفت: _همه جواهراتت رو آوردی اینجا دستت کنم؟!😁 لبخند زدم و گفتم: _بازش کن.☺️ وقتی بازش کرد،اول یه کم فقط نگاهش کرد.بعد به من نگاه کرد و لبخند زد.یه انگشتر عقیق شبیه انگشتر عقیق مادرش ولی مردانه،سفارش داده بودم براش درست کنن.😌💍 دستشو برد از جعبه درش بیاره،باجدیت گفتم: _بهش دست نزن.😠 باتعجب نگاهم کرد. -مگه مال من نیست؟!!😳 جعبه رو ازش گرفتم.انگشتر رو از جعبه درآوردم،بالبخند جوری گرفتم جلوش که فهمید میخوام خودم دستش کنم.😍لبخند زد و دستشو آورد جلو.خیلی به دستش میومد.با حالت شوخی دو تا دستشو آورد بالا و به حلقه و انگشترش نگاه میکرد؛مثل کاری که من کرده بودم.☺️🙈 نماز مغرب رو همونجا خوندیم.✨✨ بعد منو به رستوران برد و اولین شام باهم بودنمون رو خوردیم...😋😋 من با شوخی و محبت باهاش حرف میزدم.امین هم میخندید.😁☺️ بعد شام منو رسوند خونه مون. از ماشین که پیاده شدم،زدم به شیشه.شیشه ی ماشین رو پایین داد... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم •↻🔗🦋⇩ 𝖏𝖔𝖎𝖓➺°.•| @gordanseyedebrahim°•
◾️📚 ____________________ این کتاب { مرتضی و مصطفی } شنیدنی از است و خاص بودن این کتاب از آن جهت است که از زبان خود شهید بیان شده است! او جانشین 💔 بوده و بهانه نویسنده در مصاحبه با او بیان خاطراتی از آقا مصطفی؛ اما مرتضی، این مصاحبه‌ها را تبدیل به کتابی درباره خودش می‌کند. .......... شخصیت ویژه تا کنون محور انتشار چند کتاب همچون ، و و نیز مستند قرار گرفته اما در کتاب حاضر، از زبان کسی معرفی شده که قول داده بود پس از شهادت او را شفاعت کند.💔 👊🏻 ----------------------------- 🌿j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🥀 __________ +شهادتت‌مبارک‌ رفیق‌دهه‌ی‌هفتادی:)🖐🏼 محرم را پیش اباعبدالله و حضرت زهرا سلام مارا برسان🖤 🖤 👊🏻 ----------------------------- 🌿j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284
(:" شَهادت‌عِشق‌‌به‌وِصال‌‌، مَحبوب‌‌‌ومعشوق‌‌‌در‌‌ زیباترین‌‌شِکل‌است♥️ |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
•••🌱 اگه‌یه‌روز‌خواستی‌ تعریفی‌برای...., بگو‌شهید‌یعنی‌باران[🌧] حُسنِ‌باران‌این‌است‌که″↓ زمینی‌است‌ولی✨ اسمانی‌شده‌است و‌به‌امداد‌زمین‌میاید ♥️🖐🏽 |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
أنا افتقدُه كثيراً دلم خیلی براش تنگ شده برا چی دلت تنگ شده؟! برا💔 ◾️🌱 |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
◾️🌱 اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد هرکجا که باشی و در هر زمان تورا با برمیگزیند (:💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
باید جوری زندگی کرد که جلوی در خونت هم دَر به روت باز بشه...💔 ▪️ ▪️ |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
و سلام بر او که می گفت(: از در انداختنت بیرون ‌از پنجره ‌بیا تو! بجنگ‌واسه‌خواسته‌هات! ‌ناامیدنشو...!✨ خدا ببینه‌ سفت ‌و سخت ‌چسبیدی ‌به خواسته‌ات... بهت‌میده‌خواستت‌رو!🖐🏻🌿♥️ |شهید مصطفی صدر زاده| ▪️@gordan_seyedebrahim