eitaa logo
|گردان‌سیدابراهیم|
505 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
3 فایل
•﷽• . راه‌ِ‌شهدا‌رو‌باید‌رفت نه‌فقط‌دربارش‌حرف‌زد! آشناشو‌بااین‌راه‌بعدتوش‌قدم‌بردار‌ خودشھداهم‌کمکت‌می‌کنن🌿 . ◾️شرایط داره بلاخره✌️🏽(: " @sharayt " . ◾️اینجاحرف‌میزنیم " @brobach_gordan "
مشاهده در ایتا
دانلود
|گردان‌سیدابراهیم|
•••{🥀♥️}••• دࢪ پـایاݩ فعاݪێٺ امࢪوز .. یادے میکنێم از (شهیدرضاحاجی‌زاده) ▪️ : شهیدرضاحاجی‌زاده تولد⇦ ¹³⁶⁶.⁶.¹⁰ شہادت⇦ ¹³⁹⁵.².¹⁷ محل‌شهادت⇦ خانطومان‌سوریه آدرس‌مزار⇦ گلزارشهدای‌آمل وضعیت‌تاهل⇦ متاهل‌بادوفرزند • • • شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده در تاریخ ¹⁰ شهریور ¹³⁶⁶ در شهر آمل به دنیا آمد؛ رضا در سالی به دنیا آمده بود که بهترین بندگان خدا در کربلای ⁵ خون داده بودند و او نیز همان راهی را رفت که بهترین فرزندان حضرت روح الله چراغ هدایتش بودند. از رضا دو فرزند باقی مانده و مادر می گوید که ابتدا به خاطر همین موضوع مخالف رفتن پسر بوده اما بالاخره شد آنچه باید می‌شد؛ شد. او به مادرش می گفت:«مادر جان، شیرت را بر من حلال کن؛ همان شیری که دهه ی اول محرم با اشک های شوری که برای تنهایی حضرت زینب(س) می ریختی، درهم می آمیخت و در کام من مینشست و جانم را با مهر حسین (ع) پیوند میزد.»جان رضا نیز با همین محبت آمیخته شد و یار و دیار و خانه و زندگی را گذاشت و برای دفاع از حریم جلیله مخدرهای راهی سرزمین شام شد تا مبادا ذره ای به ساحت این بانو بی حرمتی شود و تاریخ دوباره تکرارشود. 📓⃟🖤¦⇢ |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
.•بسم‌اݪلھـ‌الࢪحمݧ الرحیــݥ•....🌿 🥀 ...💔
▪️🌿 صبح می آید؛ تا به احترامِ سلام بر تو، تمام قد طلوع کند.☀️ و دنیا...سالهاست که منتظرِ چشیدنِ همین طعمی ست که خورشید، هر صبح، مزمزه میکند!🌈 تو بیایی و دنیا، به احترام سلامِ بر تو؛ تمام قــد قیام کند...😍 ••• -أللَّھُـمَ‌‌عـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج 🕊 |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
▪️↓″🙃❤️} اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
▪️♥️ شهید بہ قلبت نگاه میڪند اگرجایےبرایش گذاشتہ باشے مےآید مےماند لانہ میڪند تا ڪند💔 |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
|گردان‌سیدابراهیم|
▪️#دلتنگی_شهدایی♥️ شهید بہ قلبت نگاه میڪند اگرجایےبرایش گذاشتہ باشے مےآید مےماند لانہ میڪند تا #شهی
▪️🎙  رفتارش با فاطمه هزار برابر بهتر از «خوب» بود. فاطمه 25 شهریور1388 به دنیا آمد و هرچه سنش بیشتر می‌شد، اسباب بازی‌هایی که دیگر برای گروه سنی او نبود را جمع می‌کردم. وقتی فاطمه را پیش مصطفی می‌گذاشتم، به مدرسه می‌رفتم و برمی‌گشتم می‌دیدم که تمام آن اسباب بازی‌ها بیرون آمده و در کل خانه پخش است. در آن 5 یا 6 ساعتی که خانه نبودم آنقدر با هم بازی کرده بودند که دیگر اسباب بازی‌های گروه سنی 5 و 6 سال کم آمده بود! خیلی رابطه خوبی با هم داشتند.  وقتی که از مدرسه بر می‌گشتم و می‌گفتم که می‌‌خواهم خانه را مرتب کنم، مصطفی با فاطمه به پارک می‌رفت و بازی را بیرون از خانه ادامه می داد تا اینکه من خانه را مرتب کنم و دوباره آنها برگردند |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
|گردان‌سیدابراهیم|
#چند‌ثانیہ‌مستۍ ⇠
▪️🌿 《 وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي 》 - و کارم را برایم آسان گردان🤲🏻♥️ |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
▪️😂 اردوگاه پر شده بود از خبرنگاران خارجی !! بچه ها مجبور بودند در حضور افسران عراقی مصاحبه کنند ، میکروفون را گرفتند جلوی یکی از رزمنده ها ، افسر عراقی پرسید ، پسر جان اسمت چیه؟ _ عباس😊 + اسم پدرت چیه ؟ _ مش عباس😁 + اهل کجایی ؟ _ بندر عباس😂 + کجا اسیر شدی ؟ _ دشت عباس😅 افسر عراقی که فهمید رزمنده او را دست انداخته ، با لگد به ساق پایش کوبید و داد زد ، دروغ میگی !! اسیر جوان در حالی که خنده اش گرفته بود گفت نه به حضرت عباس....😅 |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
من‌هر‌گز‌اجازه‌نمیدهم‌ کہ‌صداے‌حاج‌همت‌در‌درونم‌‌گم‌شود! این‌سردار‌خیبر‌، قلعه‌قلــ♡ــب‌مرا‌نیز‌فتح‌کرده‌است-🍀 |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
•••{🥀♥️}••• دࢪ پـایاݩ فعاݪێٺ امࢪوز .. یادے میکنێم از (شهیدحسین‌ولایتی‌فر) ▪️ : شهیدحسین‌ولایتی‌فر تولد⇦ ¹³⁷⁵.⁴.⁶ شہادت⇦ ¹³⁹⁷.⁶.³¹ محل‌شهادت⇦ اهواز آدرس‌مزار⇦ گلزارشهیدآباددزفول • • • حسین ولایتی‌فر ۶ تیر ماه ۱۳۷۵ در شهرستان دزفول، در خانه‌ای که رنگ و بوی معنویت می‌داد و در خانواده‌ای که از متدیّنین شهرستان بودند؛ دیده به جهان گشود.در همان سنین کودکی به همراه برادر بزرگتر به مسجد می‌رفت. در هشت نه سالگی عضو جلسات قرآن مسجد حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات قرآن، تاثیر به‌سزایی در شکل گرفتن روحیات حسین داشت.در همین جلسات بود که مسئولیت‌پذیری را آموخت و در حلقه‌ها و گروه‌های مطالعاتی، بر معرفت خود افزود. روحیات طنز و شوخ‌طبعی حسین، در کنار این ویژگی‌ها، شخصیت جذابی به او داده بود. روزها و ساعت‌ها در مسجد وقت می‌گذاشت و کار می‌کرد. به‌طوری که در بین رفقا به آچار فرانسه معروف بود. برای کسانی که شوخ‌طبعی حسین را در بین رفقا دیده بودند، جدیت در کار تا این حد باورکردنی نبود.حسین پس از طی کردن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، رشته معارف را انتخاب کرد و در دبیرستان شهید مطهری دزفول مشغول به تحصیل شد. چند سالی بود در جلسات مسجد حضور داشت و به قول خودش باید زکات حضور در این فضای فرهنگی را می‌داد. صبح‌ها که از خانه بیرون می‌رفت تا آخر شب به خانه بازنمی‌گشت. برادر شهید نقل می‌کند که روزی به حسین گفتم: «چقدر خودت را خسته می‌کنی؛ کمی استراحت کن!» حسین در جواب به او گفته بود: «این بدن خمس و زکاتی دارد که باید پرداخت شود.» 📓⃟🖤¦⇢ |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
.•بسم‌اݪلھـ‌الࢪحمݧ الرحیــݥ•....🌿 🥀 ...💔
▪️🌿 چه روزے شود روزے که صبحم را با سلامِ به شما خوشبو کنم مولاے من ♥️ هرگاه سلامتان مے دهم بند بند وجودم لبخندتان را احساس می کند سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...🙂💚 -أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
▪️↓″🙃❤️} اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
▪️♥️ دوستت‌دارم بگذارلغت‌نـامھ‌راورق‌بزنم.. تاواژھ‌ای‌بیـٰابم‌بـرای‌ اشتیاقم‌بھ‌تو‌وخدای‌تو..🌿 |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
|گردان‌سیدابراهیم|
▪️#دلتنگی_شهدایی♥️ دوستت‌دارم بگذارلغت‌نـامھ‌راورق‌بزنم.. تاواژھ‌ای‌بیـٰابم‌بـرای‌ اشتیاقم‌بھ‌تو‌وخ
◾️🎙💛 به شوخی گفتم : "سید ابراهیم دیدی شهید نشدی!😁 این دیگه فرصت آخرت بود!" لبخندی زد و گفت : "من اگرم شهید بشم تاسوعا شهید میشم🖐🏻♥️"  راوی همرزم شهید |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
😂 -پسرخاله زن عموی باجناق:😁👇🏻 یک روز سید حسن حسینی از بچه‌های گردان رفته بود ته دره‌ای برای ما یخ بیاورد. موقع برگشتن، عراقی‌‌ها پیش پای او را با خمپاره هدف گرفتن، همه سراسیمه از سنگر آمدیم بیرون، خبری از سید نبود😞 بغض گلوی ما را گرفت🥺بدون شک شهید شده بود. آماده می‌شدیم برویم پائین که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند، پرسیدیم: «حسن چه شد؟»🧐 گفت: «با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم😳 پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود😳😶😂 خیلی شرمنده شد، فکر نمی‌کرد من باشم والا امکان نداشت بگذارد بیایم. هرطور بود مرا نگه میداشت!» |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
|گردان‌سیدابراهیم|
#چند‌ثانیہ‌مستۍ ⇠
◾️🌿 《ظَهَرَ ٱلفَسَادَ فِی ٱلبَرِّ و ٱلبَحرِ...》 -گناه من اگه باعث مشکلی هم بشه به خودم میرسه به کسی مربوط نیست! چی میگی؟؟همین گناه منو تو دنیا رو به فساد میکشونه😔💔 |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
[•••🌙] ماهماݩ‌ݩسݪ‌جۅانیم‌ کہ‌ثابت‌کࢪدیم... دࢪࢪه‌عشق‌جگࢪداࢪتࢪ ازصدمردیم.. هࢪزماݩ‌بوےخمینے به‌سࢪافتدماࢪا.. دوࢪسیدعلےخامݩہ‌اے میگࢪدیم♥️🌿 ◾️ |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
75.8K
[شیطان‌کاری‌میکنه‌که‌آدمو‌ یادخرابی‌هابندازه!] ◾️🚶🏻‍♂🖐🏽
••🎙 وسوسه،تلنگر،تذکرهای‌خیلی‌خبیثانه! که‌آدمویادخرابی‌ها‌بندازه... پس‌ما‌به‌صورت‌مدام‌بایدمراقبت‌ از‌حال‌خودمون‌بکنیم‌وهم‌مراقبت‌ازدین؛یعنی‌تقوا درواقع‌شما‌تقواروبخواید‌ عملیاتیش‌کنی،اولین‌جایی‌که‌این‌مراقبت‌ها روبایداعمال‌کنید،اینه‌که‌حالتون‌خوبه‌یانه🙃♥️ ▪️ |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
•••{🥀♥️}••• دࢪ پـایاݩ فعاݪێٺ امࢪوز .. یادے میکنێم از (شهیدسیدمجتبی‌حسینی) ▪️ شهیدسیدمجتبی‌حسینی تولد⇦ ¹³⁵⁶.⁵.¹⁴ شہادت⇦ ¹³⁸⁷.¹⁰.⁹ محل‌شهادت⇦ سراوان علت‌شهادت⇦ حمله‌ودرگیری • • • ستوان دوم شهید سید مجتبی حسینی در تاريخ چهاردهم مرداد¹³⁵⁶چراغ خانواده ای از سادات علوی روشن شد و نوگل خوشبویی از بوستان فاطمی چشم به جهان گشود. و پس از گذشت دورانن تحصيل در بهدارى ناجا مشغول به كار شد. و در روز «اول محرم» به ندای جدش لبیک می گویدو اما روز شهادت....💔 صبگاه فرا مى رسد و سيد مجتبى به فرماندهانش پيشنهادى مى دهد، كه به مناسبت اولين روز محرم و عزای عمومی از سوى ولى امر مسلمين جهان اسلام (حضرت آيت الله خامنه اى) به مناسبت فاجعه (غزه) مراسم صبحگاهی لغو شده و برای عزاداری به حسینیه بروند. فرماندهی با 300 تن از افسران عالی به حسينيه رفته و به نوحه سرایی پرداختند. در همین وقت سيد مجتبى دم در قرارگاه مشغول حراست و حفاظت  از اسلام و میهن و شرافت بود که شياد پليدى از يزيديان زمان (وهابیون خائن) با وسیله نقلیه ای که بارش مواد منفجره بود با بی شرمی تمام طی عملیات انتحاری با شکست حریم قداست واحد محوطه شده و به خیال اینکه همه افسران و سربازان امام زمان در صبحگاه ایستاده اند. شهید به دنبال ماشین میرود یک مرتبه صدای انفجار مهیبی می آید و دود سیاهی همه جا را فرا می گیرد. اینجا بود که سید مجتبی برای همیشه پر می کشد و در روز اول محرم به ندای جدش لبیک می گوید و خود را به کاروان عاشورایی رسانده و به آرزوی خود می رسد. 📓⃟🖤¦⇢ |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
.•بسم‌اݪلھـ‌الࢪحمݧ الرحیــݥ•....🌿 🥀 ...💔