eitaa logo
یاکوثر
283 دنبال‌کننده
582 عکس
68 ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین @Sabori_33 🌺 سفارش کلی ۰۹۳۸۵۳۰۴۱۳۹ 🌺قم : سفارش شعبه های سایر شهرها: ۰۹۳۸۵۳۰۴۱۳۹ @sabori_33 https://eitaa.com/t_kousar @t_kousar
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ساحل رمان
📖°🖤°📖°🖤°📖°🖤°📖 🖤°📖°🖤°📖°🖤°📖 📖°🖤°📖°🖤°📖 🖤°📖°🖤°📖 📖°🖤°📖 🖤°📖 📖 وقت وداع بود. دنیا، زمین، آسمان، فرشته‌ها با اشک‌های عباس گریست و از گریه‌های حسین به هم ریخت، صدای ناله‌ها از حرم بلند بود، زمان رزم عباس رسیده بود و آسمان به شکوه علمدار احترام گذاشت و حرم به رفتن و عزادار! ◇ دو برادر عزم میدان کردند؛ هر کدام زودتر به شط رسید او آب بیاورد. عمرسعد برای شط فرات پنج هزار محافظ گذاشته بود. اباعبداللّٰه صدا بلند کرد: اللّٰه اکبر. ابالفضل پاسخ داد: اللّٰه اکبر. اباعبداللّٰه صدا زد: انا ابن فاطمهةالزهرا... و شنید پاسخ عباسش را: انا ابن علی‌المرتضی... ◇ لشگر را می‌شکافتند و پیش می‌رفتند. رسید ابالفضل به شط. را صدایش را رساند به اباعبداللّٰه. اما این آخرین ندای عباس نبود. حسین بازگشت کنار خیمه‌ها، چشم به راه و منتظر شنیدن صدای رسای عباسش! از اسب پایین آمد پایین عباس. مشک را داخل آب برد. آب نمی‌دید، لب‌های خشک حسین را می‌دید... ◇ چیزی نمی‌شنید جز زمزمه آب را که خودش را می‌کوبید و پای عباس و عطش حسین او را هم به زمزمه انداخته بود... عباس با یاد لب‌های تشنه داشت جان می‌داد. این‌جا دیگر کسی نبود که عباس به خاطر او محکم بماند؛ نه حسین نه کودکان و نه... ◇ اشک می‌چکید بر فرات و رنگ غم را برای ابد می‌نشاند بر آن! عباس برخاست. کسی صدا زد، صدای لعینی بود: - حسین تنهاست... حرم تنهاست... حسین تنهاست. نخلستان نزدیک‌تر بود. شمشیر کشیده و می‌رزمید و می‌تاخت. محاصره هزاران نفر پس و پیش می‌شد، ولی مقابله ضربه‌ها کاری پیش نمی‌بردند، همه هجوم آوردند و... ◇ و رجز های عباس به حسین می‌رسید وقتی دست راست عباس... - واللّٰه ان قطعتموا یمینی؛ به خدا قسم اگر قطع کنید دستانم را. انی احامی ابدا عن دینی. من دست از پاسداری دینم برنمی‌دارم. دست چپ را که... باز حسین شنید: - و عن امام صادق یقینی... ◇ غوغا شده بود در دل حسین و عباس رشید ام‌البنین بی‌دست، مشک بر لب، سکوت کرده بود... دیگر از او صدایی به حسین نمی‌رسید اما ذهنش فریاد می‌زد: حسین تنهاست.. حسین تنهاست... تیر که، امید، تنها دارایی عباس تمام شد! تمام... تمام... ◇ حرملهٔ ملعون تیر آورده بود کربلا، سه شعبه بود. چشمان عباس... عمود آهن... اباعبداللّٰه کنار خیمه‌ها ایستاده بود. به راه ایستاده بود. انتظار همیشه نشسته‌ها را هم، خمیده‌ها را هم، ناامیدها را هم... مستقام‌القامة می‌کند... صدایی اما عرش را به لرزه انداخت: - یا اخا، ادرک‌اخا... ◇ غصهٔ کربلا از همین‌جا شروع شد...تا عباس بود، حسین تنها نبود. حسین غریب بود اما... عباس همه داروندار حسین بود... می‌دانید حسین مهربانیش حرف دیگری بود،‌ خدا هم همهٔ جلوه‌های محبتش را در حسین به جهان هدیه کرده بود؛ به عالم حسین‌ داده بود. همه‌ چیز داده بود و به حسین، عباس را... 🖤| 📖| ✍| |@saheleroman| ا🖤 ا📖°🖤 ا🖤°📖°🖤 ا📖°🖤°📖°🖤 ا🖤°📖°🖤°📖°🖤 ا📖°🖤°📖°🖤°📖°🖤
# ● ❒خرید از طریق(ایتا)👇🏻: 🔰 @namaktab_farhangi 🇮🇷https://eitaa.com/joinchat/4222156990Cab95243082