🏴 فرض کن قرار بود در عاشورا باشی. اگر انتخاب حضور داشتی چه میکردی؟
من شاید دلم میخواست خیمهای باشم در میان خیام حرم.
خیمه ای در انتهای خیمهها. کوچک و تنها.
اما نه...
من تاب دیدن بیتابیهای کودکان، التماسهایشان برای به میدان نرفتن پسر رسول خدا ص را نداشتم.
من تاب نداشتم ببینم زمانی را که دخترک هراسان، گوشوارههایش را زیر یکی از زیلوها مخفی میکند و خلخالهای خواهرش را هم در میآورد تا کنار گوشوارهها قایم کند.
من تاب نداشتم چهرههای گلگون از تشنگی کودکان را بیینم و نتوانم جلوی هرم آفتاب را بگیرم.
من تاب نداشتم آغوشهای وداع را ببینم و وصیتهای به نجوا بیان شده را بشنوم و نلرزم.
من تاب نداشتم...
تاب نداشتم آن زمانی را بیینم که ثارالله، قامت خمیده و مخفی از زنان کاروان، نوزادی را در پشت حصار من بر زمین نهد تا...
حتما ستونهایم به لرزه درمیآمد و پیش از آنکه حسین، به سمت عمودم بیاید، خود از شرم بر زمین رها میشدم...
ولی...
ولی سوز دلم، آتش سینهام، کم بودن و کم کاری ام خاموش میشد وقتی به جای دامن دخترک هراسان در آن نیمه شب غریبانه، من آتش میگرفتم و مراقب بودم تا لهیب جگرم، به هیچ کدام از اسیران آن بیابان اسارت زده، نگیرد...
اینطور شاید کمی آرام میگرفتم؛ اگر در راه حسین و برای حفظ ناموس حسین به خاکستر مینشستم!
#محرم
#امام_حسین ع
#شام_غریبان
@taaghlom