eitaa logo
تأمُّلاتِ نظری
1.6هزار دنبال‌کننده
155 عکس
118 ویدیو
18 فایل
🔸️طلبه سطح سه حوزه علمیه قم، #اقتصادخون 📚 تحقیق و پژوهش: مطالعاتِ #علوم_انسانی 🔸️علاقه مندی: #کتاب و #کتابخوانی 💠 راه ارتباطی: @s_mortezahoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 نقدی بر دموکراسی ۱ ✍ قبل از بیانِ نقد های وارد بر دموکراسی، لازم است خوانندگانِ محترم با مفهوم و پیشینه این واژه آشنا شده، سپس به نقدِ مبانیِ نظریِ آن خواهیم پرداخت. ، در لغت مشتق از کلمه یونانی "Demokratia" است. "دموکراتیا" در یونان باستان، به معنای اداره امور داخلی مدینه بود، در برابر "Polis" که اداره امور خارجی مدینه بود، به کار می رفت. "دموس" بعدها معادلِ واژه "مردم" گردید و "دموس کراسی" یا "دموکراسی" به معنای "اقتدار مردم" بود. پسوندِ "کراسی" از ریشه "کراتوس؛ Kratos" به معنای اقتدار و حکومت کردن گرفته شده است. ظاهرا اصطلاح "دموکراسیا" برای اولین بار در آتنِ باستان و در روزگار حکومت "کلیستن" به کار رفت. "کلیستن" مُصلحی بود که می خواست قدرتِ اشراف را به طریق قانونی محدود نماید. اگرچه در آتنِ باستان، دموکراسی(حکومت مردم) حاکم گردید، اما مصداقِ این "دموس" یا "مردم" ، فقط "مردانِ آزاد آتنی" صاحب مکنت بودند، و زنان و بردگان و غیرِآتنی ها حق رای و حکومت نداشتند؛ از این رو دموکراسی در واقع به معنای حکومتِ مردانِ توانگرِ آتنی بود. در عصرِ جدید، اصطلاحِ "دموکراسی" در قرنِ هجدهم میلادی باب شد و به وجه غالبِ تفکر سیاسیِ مدرن تبدیل گردید. برخلافِ دموکراسی های یونانی-رومیِ باستان که کاسموسانتریک(عالَم مدار) بودند، ، خودبنیاد و بشرمدار و نفسانیت محور هستند. در عصرِ جدید؛ در آرای ، ، و ، این نظریه مطرح شد؛ که حاکمیت، نه حق خداوند که حق بشر است، و بشر می تواند بر پایه خواست و قضاوتِ خود، قانون گذاری و اِعمال حاکمیت نماید. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
📚 نقدی بر دموکراسی ۲ ✍ ایرادهای وارد بر را در دو دسته می توان بر شمرد: دسته اول: ایرادهایی که بر مبنای معرفت شناختی و هستی شناختیِ آن وارد است، نظیرِ انتقاداتِ وارد بر "اومانیسم"، "نسبی انگاری"، "کمّی انگاری، "پراگماتیسم" و... که به جهتِ پرهیز از اطنابِ کلام از آنها می گذرم. دسته دوم: ایرادهایی است که بر ارکانِ سیاسیِ دموکراسی از منظر تئوریک وارد است و ما بدان ها خواهیم پرداخت که از این قرار است: اولا: خودِ مفهومِ "مردم" و حاکمیتِ مردم(دموس) یک مفهومِ گُنگ و انتزاعی است؛ زیرا تحقق حکومتِ مردم که مبتنی بر اراده همه آحاد مردم باشد تقریبا غیر ممکن است، پس "حکومتِ مردم بر مردم" امری متناقض است. مگر اینکه بگوییم حکومتِ جمعی از مردم بر بقیه مردم. مثلا حکومت اکثریتِ مردم. ثانیا: بر حکومتِ اکثریت این ایراد وارد است که هیچ دلیل و بنیانِ عقلانی و استدلالی جهتِ اثباتِ ضرورتِ پیرویِ اقلیت از اکثریت وجود ندارد؛ زیرا اگر مشروعیت دینی را در نظر نگیریم، به چه دلیل عقلانی، اقلیت باید تابعِ رایِ اکثریت به ویژه اکثریتِ ضعیف(مثلا ۵۱ درصد) باشد، تازه اگر بر فرض هم که به دلیلِ حفظ نظم و آرامش، اقلیت، حاضر به پذیرش قانون و حکومتِ مورد نظر اکثریت شد، مبانیِ مشروعیتِ این حکومتِ اکثریت کجاست؟ و چرا اقلیت در صورتِ به دَست آوردنِ فرصت و امکان علیه آن، نباید طغیان کند؟ ثالثا: چه دلیلِ عقلانی و یا حتی تجربی و تاریخی ای وجود دارد که آنچه اکثریت برگزیده اند صحیح و صواب است؟ در صورتی که نمونه های تاریخی نظیرِ حمایتِ گسترده توده ها از "رژیمِ هیتلری" و حمایتِ توده ها از "استالین" و حمایتِ مردمی از "ناپلئونِ سوم" در انتخاباتِ دسامبر ۱۸۵۱ در فرانسه و مواردِ بسیار دیگر، نشان می دهد اکثریت در اکثریتِ اوقات اشتباه کرده و بر خلافِ حتی منافعِ دنیویِ خود رفتار کرده است. نگر کلام الله مجید نمی فرماید: "اکثرهم لا یعقلون" و حتی "اکثرهم لا یشعرون". 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
📚 نقدی بر دموکراسی ۳ ✍ و اما ادامه اشکالاتِ وارده بر ارکانِ سیاسیِ دموکراسی: رابعا: مگر نه این است که حکومت را مثل هر کار دیگری باید به دَستِ فن آزمودگانِ فرزانه سپرد؟ اگر هدفِ حکومت، تامین عدالت و آزادیِ حقیقی است، چگونه است که از اکثریتِ ناآزموده میان مایه، انتظار رهنمایی به سوی این غایاتِ مبارک را داریم؟ خامسا : در دموکراسی به دلیلِ کمیّت گراییِ حاکم بر آن، عالِم و جاهل هر دو یک رای دارند و از این نظر برابر هستند، حال آنکه رای عالِم بی تردید ارزشمندتر و ره گشاتر از رایِ جاهل است و "کیفا" با آن تفاوت دارد. سادسا: در رژیم های دموکراتیک، پدیده خطرناک و مساله آفرینی وجود دارد به نامِ "دخالت غیر مستقیم" ، اما بسیار فعال و موثر رسانه و هدایت کنندگانِ افکارِ عمومی که آن را "رای سازی" می نامند؛ یعنی کانون های ذی نفوذِ ثروت و قدرت از طریقِ مکانیسمِ اعمالِ نظرِ غیر مستقیم به القاء خواست های خود می پردازند و توده ها و یا اکثریت را به سمتی که می خواهند می کشانند. این یک ایرادِ بزرگ رژیم های به ویژه ها است. سابعا: رژیم های دموکرایت، کمیّتِ ناشی از آراء را جانشینِ "حق" و "حق مداری" می کند. اساسا دموکراسی به دنبالِ یافتنِ حق و حقیقت نیست و به آن اعتقادی ندارد، بلکه حولِ محورِ کمیّت و رای اکثریتِ عددیِ مردمان می چرخد، نه حق مداری و مصالح وجودیِ آنها. ثامنا: در دموکراسی های نمایندگی(که تقریبا همه رژیم های دموکراتیک جهان معاصر چنین هستند) تمهیدی اندیشیده نشده است که اگر نمایندگان در همه یا بعضی موارد با مُوَکّلانِ خود اختلاف نظر داشته باشند و یا اختلاف پیدا کنند، مساله نمایندگیِ آنها نسبت به مُوَکّلانِ خود چه وضعیتی پیدا می کند و چگونه استمرار یا تداوم می یابد، و چون مبنای مشروعیت در این رژیم ها، رایِ مُوَکّلان است، در هنگامِ بروز اختلاف، مشروعیتِ نمایندگان چگونه تامین می گردد؟ 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
✍اندکی پیرامونِ روشنفکری و چگونگیِ پیدایشش روشن فکر یک معنای افواهی و عام دارد که در این معنا، هرکس که فی المثل صاحب رای و نظر و یا آشنا با علوم جدید باشد، نامیده می شود و او را دارای "فکر باز" و نظایر اینها می دانند، و یک معنای اصطلاحی و خاص هم دارد که ترجمه Intellect‌ual فرانسه است و از "انتلکت" در زبانِ فرانسه گرفته شده است. اما تفصیل ماجرای چگونگیِ پیدایش روشنفکری در اروپا: در قرن ۱۸ میلادی در اروپا و بویژه در فرانسه، عده ای رُمان نویس و روزنامه نگار و نمایش نامه نویس و فیلسوف ظهور کردند که خود را مُتکی و معتقد به عقل مستقل و خودبنیاد می دانستند و پیروانِ ادیان و آیین های سنتی را طرفدارانِ عصر تاریکی و تاریک اندیش، و خود را نمایندگانِ عصر روشنایی و روشن اندیش می نامیدند؛ اینان در زبان فرانسه یعنی عقل گرا نامیده می شدند. مقصود از Intellect یا عقل در نگرشِ انتلکتوئل ها، همانا عقل مدرنِ اومانیستی بود. در واقع انتلکتوئل ها دعوت به پیروی از عقلِ اومانیستی و سرپیچی از تفکر دینی و وحیانی می کردند و به ترویج باورها و آداب و عاداتِ مدرنیته می پرداختند و بدین سبب نیز خود را مرّوجِ روشنگری می دانستند. در عهدِ قاجاریه که مظاهر تمدن غرب، به تدریج توسط روشنفکرها وارد ایران می شد، واژه "انتلکتوئل" را معادل "منورالفکر" به کار می بردند. اساسا طبیعت انتلکتوئل ها یا منورالفکرها، بر عقل گراییِ اومانیستی، اصالت ناسوت، انکار حقیقت وحی و تعالیم دینی، اعتقاد به اندیشه پیشرفت یا اصلِ ترقی، نفی هر نوع غیب اندیشی، مخالفت با شرایع آسمانی و یا تحریف آنها به گونه ای که با باورهای اومانیستی سازگار باشد، تاکید می کرد. روشن فکری به معنای اصطلاحی ای که عرض شد؛ تبلور و تجسّمِ روحِ سکولاریستی و خودبنیاد مدرن است و به هیچ روی با دین داری قابل جمع نیست. فلذا با توجه به این معنا، روشن فکریِ دینی، یک مفهوم متناقض است. از زمان پیداییِ روشن فکری در غرب، گروه وسیعی از آنها صراحتا الحادِ خود را اعلام داشتند که خود را لائیک یا آته ئیست و یا دئیست نامیدند. فرانسوا ماری ولتر، دنیس دیدرو، هولباخ، هلویس هلویسیوس، لامتری و کُندیاک از این دَست بودند. همچنین گروهی دیگر از روشنفکرانِ غربی در عینِ پای بندی به مبادی و مبانی و اصول و غایاتِ تفکر مدرن و روشن فکرانه، سعی در حفظِ برخی ظواهر دینی و مسخِ معانیِ باطنی آنها نمودند. فیلسوفانی چون: باروخ اسپینوزای هلندی، ژان ژاک روسوی فرانسوی چنین وضعیتی داشتند. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
؛ مفهوم شناسیِ آزادی ✍️ طرح مساله: عدالت چیست؟ آزادی به چه معناست؟ چه نسبتی بین ایندو برقرار است؟ آیات قرآن و روایاتِ حضراتِ معصومین علیهم السلام، پیرامونِ این دو مفهوم چه می گویند؟ مقدمه: روندِ منطقیِ بحث حکم می کند، قبل از آنی که نسبتِ بین عدالت و آزادی بیان گردد، ابتدائا این واژه ها تبیینِ مفهومی شوند و سپس نسبتِ بین شان مشخص گردد. از اینرو، نگارنده در پیِ این است ابتدا واژه ی و سپس را تبیین نموده، آنگاه در ادامه، نسبت هایشان را مورد بررسی و واکاوی قرار دهد. از جمله ی مباحثِ مربوط به "فلسفه سیاسی" و "فلسفه حقوق" از دیر باز تا کنون، مساله ی "آزادی" است که همواره اندیشه و ذهنِ متفکرین را به خود مشغول نموده است. با آنکه آزادی از نیازهای فطریِ بشر است و از ابتدای خلقت، انسان ها آنرا درک کرده اند، عملکردِ سوء کلیسا در قرون وسطی و تبلیغ روی نوعِ خاصی از آزادی، پس از رُنسانس، این توهم را بوجود آورده که گویا، آزادی، اختراعِ است. همچنین تعمیمِ آموزه های تحریف شده ی مسیحیت و عملکردِ سوءِ رهبران کلیسا از یک سوء و استبدادِ برخی از حاکمان دین پناه از سوی دیگر، موجب شد تا فرضیه ی تضادِ و در ذهنِ عده ای شکل بگیرد. این گروه بدون آنکه دینِ ناب را از دین ناخالص و تحریف شده تشخیص دهند، بر همه ی ادیانِ الهی حکمی واحد روا می دارند. ما در باب نسبتِ با آزادی جلوتر خواهیم گفت، اما ابتدا معقول و شایسته این است، که مفهومِ آزادی تبیین گردد. ، در زبان فارسی به معنای "رهایی، خلاصی، اختیار، قدرت انتخاب و قدرت عمل یا ترک آن گرفته اند. [لغت نامه دهخدا ذیل واژه ی آزادی و اختیار] در لغت نامه های انگلیسی، کلمه آزادی دارای دو معادل است. اولی liberty و دومی Freedom، که یکی در حوزه ی فلسفی و دیگری در حوزه ی اجتماعی به کار می رود. فارغ از تعاریفِ لغوی، باید گفت: درکِ مفهومِ آزادی، در گروِ پاسخ به سه پرسش است: ۱) فاعل آزادی کیست؟ ۲) مانع آزادی چیست؟ ۳) هدف از آزادی چیست؟ در میانِ تعاریفی که از آزادی شده است، تعریف "مک کالوم" به نظر مناسب است: X is Free From Y to do or be Z این تعریف، مشتمل بر سه پرسش یاد شده است؛ X فاعل، Y مانع و Z هدف به شمار می رود. بر این مبنا، آزادی اینگونه تعریف می شود: "رهایی انسان از قید موانع برای تحقق هدف". اجمالا بایستی گفت: این معنا از آزادی که تعریفِ درستی است، مفهومی عام دارد که شاملِ امور مثبت و منفی می گردد. یعنی اگر انسان کاری مثبت یا منفی را اراده کند، بدون مزاحمت بتواند آن را انجام دهد. با آنکه تعریفِ عام آزادی، شاملِ اقداماتِ مثبت و منفی نیز می شود، ولی هیچ عقلِ سلیمی به طور مطلق با این امور موافق نیست. بی گمان مفهومِ آزادی را باید در نگاه مثبت آن جستجو کرد. ادامه دارد... 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
؛ وجوه و اقسامِ آزادی ✍️ با توجه به بخشِ اول، بعد از آنی که مفهومِ آزادی تعریف و تبیین شد، روندِ منطقیِ بحث حُکم می کند، به مساله ی وجوه و اقسام آزادی بپردازیم. چرا که اگر وجوهِ گوناگونِ مفهوم آزادی به درستی مشخص نگردد، در بحث های آتی که قرار است، نسبتِ بینِ "عدالت" و "آزادی" را مشخص کنیم، دچار التقاط و یا مغالطه در نوشتار و گفتار خواهیم شد و آنگونه که باید نسبتِ این دو مفهوم روشن نخواهد شد. نگارنده، در خلالِ بیانِ وجوهِ آزادی، اجمالا نگاهِ آموزه های دین را، پیرامونِ آزادی، بیان می کند تا مخاطبین و خوانندگانِ فرهیخته بتوانند به طور کلی با بینش اسلامی نسبتِ به این مفهوم آشنا شوند. 🔸️ در یک تقسیم بندیِ کلی، ؛ گاه از منظرِ مورد توجه واقع می شود و گاه از منظرِ . 🔰 ؛ گاه متوجه فضای خصوصیِ شخص می باشد و گاه متوجه فضای عمومی. به طوریکه فضای خصوصی، حریمِ شخصیِ انسان تلقی می شود و تجسسِ در آن عقلا و شرعا قابل پذیرش نمی باشد. و طبعا آزادی فرد در فضای عمومی، بایستی مطابقِ ارزش ها و هنجارهای محل سکونتِ وی باشد. این مساله آنقدر بدیهی است که هر انسانِ عاقلِ منصفی می داند که زیستِ اجتماعی، باید توأمِ با رعایتِ محدودیت ها و قوانینِ اجتماعی باشد. دینِ اسلام خاصتا مذهب تشیع، اصلِ آزادی را برای هر انسانی لازم و ضروری می داند؛ چرا که رشد و کمالِ آدمی در گروِ تحققِ مفهوم آزادی است. در این‌باره نگاهتان را به پاره ای از آیاتِ قرآن و روایات جلب می نمایم. انسان آیه ۳: "إنا هديناه السبيل إما شاكرا و إما كفورا" كهف آیه ۲۹: "و قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر" بقره آیه ۲۵۶: "لا إكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي" يونس آیه ۹۹: أفأنت تكره الناس حتي يكونوا مؤمنين" و در روایاتِ حضرات معصومین داریم که اميرالمؤمنين به فرزندشان امام حسن مجتبی علیه السلام چنین می فرمایند: "و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا"؛ بنده ی دیگری مباش، در حالیکه خدا تو را آزاد آفریده است. 🔰 ؛ وجهِ دیگر آزادی است. بدین معنا که افراد در اجتماع از ناحیه ی سایرِ افرادِ دیگر، آزادی داشته باشند و مانع رشد و تکاملِ او نشوند. به تعبیرِ دیگر؛ آدمی در اجتماع، توسط دیگران استثمار و استحمار و استخدام و استعباد نشود. خودِ آزادیِ اجتماعی هم اقسامی دارد که اجمالا بدین نحو بیان می گردد: 1️⃣ آزادی در حوزه ی فرهنگ؛ فی المثل یعنی؛ اشخاص، گروه ها، اقوام و مذاهبِ گوناگونِ یک جامعه، به راحتی بتوانند عقیده و خواسته های معقولِ خویش را بیان کنند، بی آنکه مانعی از سوی دیگران برایشان بوجود آید. 2️⃣ و یا آزادی های سیاسی؛ في المثل احزاب و جریان های سیاسی بتوانند مسائل و دغدغه های خود را در جامعه بیان کرده و کُنش گریِ معقول داشته باشند. طبعا بدیهی است که جریان های سیاسی؛ بایستی در چارچوبِ قانونِ اساسیِ آن کشور فعالیت کنند؛ و اگر قرار است تغییری هم در قانون اساسی صورت گیرد، بایستی از مجاری و ساختارهای قانونی و رسمی شکل بگیرد، نه به صورت آنارشیستی و نامعقول. 3️⃣ و یا آزادی های اقتصادی؛ بدین معنا که فعالینِ اقتصادی در هر حکومت و ساختاری، بتوانند معقول کُنش گریِ اقتصادی داشته باشند، بطوریکه هم به منافعِ شخصیِ خود برسند و هم منفعت به جامعه برسانند. اسلام در حوزه ی اقتصادی؛ بر خلافِ نگرش های "مارکسیسیتی_سوسیالیستی" و یا "سرمایه داری_کاپیتالیستی"، علاوه بر به رسمیت شناختنِ مالکیتِ خصوصی و تحصیلِ ثروت، مخالفِ تجمع ثروت ملی در دستِ عده ای محدود نیز می باشد. از اینرو، در آیات قرآن هم، به کرات به مساله ی آزادی اجتماعی پرداخته شده است که نمونه ای از آن محضرتان تقدیم می گردد. در سوره ی آل عمران آیه ۶۴ داریم: " قل يا أهل الكتاب تعالوا إلي كلمة سواء بيننا و بينكم ألا نعبد إلا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله"؛ اساسا طبق بینش اسلامی، یکی از اهدافِ انبیای الهی آوردنِ آزادی های اجتماعی است. بدین نحو که انسان ها و جوامع، از یوغِ بندگی و اسارتِ یکدیگر رها شده و به سمت معبود حقیقی توجه و نظر داشته باشند. این اسارت و بندگیِ ابناء بشر نسبت به یکدیگر؛ گاه اسارت و بندگی در حوزه ی اندیشه و عقیده است، و گاه از منظر فرهنگ و سبک زندگی و گاه نیز از منظرِ سیاسی و اقتصادی، که پرداختنِ به هر یک مجالی دیگر می طلبد. ادامه دارد... 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
؛ کدام آزادی؛ انسانی یا حیوانی؟! ✍️ آزادی در زمره ی کلمات و تعابیری است که به اشکال و صور مختلف تعبیر شده و گاه حتی حقیقتِ آن تحریف گردیده است. آنچه در تعریفِ آزادی مهم می باشد، دو نکته ای است که تقدیم می گردد: : باید ببینیم سمت و سو و جهت گیریِ آزادی به سوی کمال و قُرب الهی است یا به سوی نفس پرستی و هواپرستی؟ به تعبیر دیگر؛ آدمی از چه چیز آزاد می شود و بنده ی چه چیز دیگری می گردد؟ : باید توجه داشت؛ چه چیزی آزادی را محدود می کند! در اسلام، آزادی محدود به شریعتِ اسلامی است؛ که این محدودیت، بشر را به سوی کمال و عدل سوق می دهد، اما در اندیشه ها و فلسفه های مدرن، آزادی مشروط و محدود به اهوای نفسانی و تمایلاتِ حیوانی و سودمحورانه است. کافیست آثار و اندیشه های متفکران دوران مدرن را از نظر بگذرانید، آنگاه این مساله را بوضوح تصدیق خواهید کرد. 🔰 از این‌رو، می توان چنین گفت: منشاء آزادی از منظر اندیشه های مدرن یا تفکر غربی، خواست ها و تمایلاتِ نفسانیِ آدمی است، اما منشاء آزادی از منظر تفکر اسلامی، استعدادهای الهی و متعالیِ انسان است. یعنی آزادی از این جهت ارزشمند است، که موجباتِ تحققِ استعدادها و ظرفیت های متعالی انسان را مهیا می کند. 🔸️ همچنین در آیات و روایاتِ ما "نفس أمّاره" به شدت ذمّ و نکوهش شده به گونه ای که بدترین اثر سوئی که أهوای نفسانی بر انسان می گذارد؛ از خودبیگانگی و فراموشی معبود است. از اینروست که در سوره ی حشر آیه ۱۹ پرودگار چنین می فرماید: "وَ لاتَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ." و همچون کسانی نباشید که چون خدا را فراموش کردند، خدا نیز آنها را به خودفراموشی گرفتار کرد، آنها فاسقند. 🔸️ از سویی دیگر، نفس پرستی و تمایلات و اهوای نفسانی که مانعِ رسیدنِ آدمی به قُرب الهی است، آنقدر مَذِمَّت شده که قله های شعر پارسی در نفیِ آن چنین سروده اند: نفس اژدرهاست او کی مرده است از غم بی آلتی افسرده است گر بیابد آلت فرعون او که به امر او همی رفت آب جو آنگه او بنیاد فرعونی کند راه صد موسی و صد هارون زند (مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات ۱۵۰۳-۱۵۰۵) 🔸️ یا جنابِ حافظ چنین می گوید: چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکی است نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود 🔸️ و نیز جناب سعدی چنین در مذمتش سروده: شهربندِ هوای نفس مباش سگ شهر، استخوان شکار کند علی ای حال، رشد و کمال آدمی، در گروِ انتخابِ آزادی است؛ منتها کدام آزادی؟! انسانی یا حیوانی؟! بی شک اندیشه های اسلامی در عرصه ی فردی و اجتماعی، آزادیِ معقول و مشروع را توصیه و تجویز می کند، اما اندیشه ها و فلسفه های مدرن، آزادیِ أهوا و تمایلاتِ نفسانی را. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
؛ مفهوم شناسیِ عدالت ✍️ پیش از بیانِ تعریفِ و اقسام آن، به نظر لازم می آید، اجمالا مساله ی "عدالت" را از منظر آیات قرآن و روایاتِ حضراتِ معصومین علیهم السلام مورد توجه و تأمُّل قرار دهیم. تأمُّل و تعمق در آموزه های دین، انسان محقق و ژرف اندیش را متوجه این مهم خواهد کرد؛ دین اسلام بیش از آنکه به جنبه های فردیِ زندگیِ بشر نظر داشته باشد، جنبه های اجتماعی را برجسته می کند. از اینرو؛ مساله ی عدالت به جهت اینکه جنبه های اجتماعی اش بیشتر مورد توجه می باشد، ضرورت دارد نگاه دین نسبت به این مفهوم متعالی و ارزشمند را بدانیم، تا دقیقتر و عمیقتر به تحققِ عینیِ عدالت همّت گماریم. 🔸️ در سوره ی حدید آيه ۲۵ پروردگار می فرماید: "لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط" یعنی؛ یکی از اهداف نبوت، اقامه ی قسط و عدل در جامعه بشری می باشد؛ آن هم به نحوی که توده ی مردم باید برای اقامه ی آن تلاش جدی کنند. 🔸️ یا در روایات اسلامی از وجود اميرالمؤمنين علي عليه السلام داریم: "العدل حياة الاحكام"؛ يعني تحقق عدالت در جامعه، موجبِ اجرایی شدنِ سایر احکام الهی است. در جایی دیگر از ایشان داریم: "بالعدل تصلح الرعية"؛ بواسطه تحققِ عدالت است که کار رعیت اصلاح می شود. و نیز حضرت در جایی دیگر چنین می فرمایند: "ثبات الدول بإقامة سنن العدل"؛ پایداریِ دولت ها، به برپا داشتنِ راه و رسم دادگری است. 🔰 علی ای حال، برای مفهوم عدالت، چهار معنا متصور است: : موزون بودن؛ یعنی تناسب و هماهنگی و تعادل. (بالعدل قامت السموات و الارض) : مساوات و برابری؛ یعنی نفیِ تبعیض و تفاوت؛ یعنی بالسویه اعطاء حق کردن. : إعطاءُ كُلّ ذي حَقّ حَقَّه؛ یعنی حقِّ هر صاحبِ حقّی را دادن. : وَضعُ الشَّئِ في موضِعِه؛ قرار دادن هر چیزی در موضع و جایگاه خودش. 🔸️ همچنین خالی از لطف نیست، عدل در ادبیات پارسی را هم از نظر بگذرانیم؛ مولوی در مثنوی-معنوی چنین می گوید: عدل چبود؟ وضع اندر موضعش ظلم چبود؟ وضع در ناموضعش عدل چبود؟ آب ده اشجار را ظلم چبود؟ آب دادن خار را موضع رُخ، شَه نَهی، ویرانی است موضع شَه، پیل هم نادانی است بنابراین، چون بحث ما عدالت اجتماعی است، در ادامه خواهیم گفت: عدالت اجتماعی، دقیقا به چه معناست و چه نسبتی با آزادی دارد. ادامه دارد... 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
✍️ با توجه به تعریفی که از معنای عدالت شد، از میانِ چهار معنای مذکور، سه معنا از آن مورد استفاده قرار می گیرد. 1️⃣ تحققِ عدالت در جامعه، گاه به معنای است؛ فی المثل یعنی در حوزه ی آموزش و امکانات و برخورداری های آموزشی، عدالت اقتضاء می کند؛ به طور مساوی و برابر، امکاناتِ آموزشی بین افراد جامعه توزیع و تقسیم شود. 2️⃣ و نیز تحققِ عدالت در جامعه، به معنای است؛ بدین نحو که، زیستِ اجتماعی اقتضاء می کند، انسان ها در زندگیِ اجتماعی شان نوعی حقوق نسبت به هم پیدا کنند. فی المثل کسی که با کارِ خود، محصولی تولید می کند، طبعا نوعی اولویت نسبت به آن محصول پیدا می کند، و منشاءِ این اولویت هم، کار و فعالیت اوست. یا مثلا در زمینه ی پاداش و دستمزد دادنِ به افراد، عدالت به این معنا اقتضاء می کند؛ حقِّ هر صاحبِ حقّی را به میزانِ تلاش و فعالیتی که انجام داده است، داده شود. طبعا، نوعِ کار،کیفیت کار، میزانِ کار، در دادنِ پاداش و دستمزد اثر گذار است. 3️⃣ و گاه تحققِ عدالت در جامعه به معنای می باشد. به عنوان مثال، عدالت به این معنا اقتضاء می کند؛ در زمینه ی دادنِ مسئولیت ها و سِمَت ها به اشخاص، هر کسی در جایگاه حقیقیِ خودش که استحقاقش را دارد، قرار گیرد. 🔸️ اجمالا بخشِ چهارم به اتمام رسید. در بخشِ پنجم؛ اقسام عدالت و نسبتِ بینِ و را بیان خواهیم کرد و بحثِ مورد نظر را به اتمام خواهیم رساند. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
؛ وجوه و اقسام عدالت، و بررسیِ نسبتِ بینِ و ✍️ عدالت هم همانندِ آزادی، گاه از منظرِ فردی مورد توجه و نظر قرار می گیرد و گاه از منظر اجتماعی. 1️⃣ عدالتِ فردی؛ یعنی آدمی همواره در ارتباط با خودش و اعمالِ شخصی اش، موضعِ اعتدال را رعایت کرده، و در ارتباطِ با دیگران؛ جانبِ تساوی و برابری و نفیِ تبعیض و إعمالِ انصاف را رعایت کند. بی جهت نیست که حضرات معصومین علیهم السلام فرمودند: "خیر الاعمال اوسطها"؛ بهترین کارها، متعادل ترینشان می باشد. 2️⃣ عدالت اجتماعی؛ خود اجزائی دارد، از جمله: ؛ فی المثل رعایت تساوی در حوزه ی آموزش و برخورداری های آموزشی میان افراد جامعه، رعایتِ شایسته سالاری در اعطای مسئولیت ها، رعایت حقوق اقوام و مذاهب در یک جامعه و... ؛ یعنی مهیا کردنِ شرائط و دادنِ امتیازاتِ برابر به جریان های مختلف سیاسی در کشور به جهتِ رقابت های سالم سیاسی. ؛ یعنی تولید، توزیع و مصرف در کشور بصورت عادلانه و بدور از هرگونه تبعیضی صورت گیرد. 🔰و اما نسبتِ بینِ عدالت و آزادی؛ در این رابطه این سوال ممکن است مطرح شود؛ "چه نسبتی بینِ دو مفهومِ عدالت و آزادی برقرار است؟ آیا این دو مفهوم متساویین هستند یا متباینین؟ و یا نسبت شان عام و خاص مطلق است یا من وجه؟" 🔸️ همانطور که سابقا ذکر شد؛ هنگامی که می خواهیم نسبت سنجی بینِ این دو مفهوم کنیم، بایستی حوزه ی فردی را از حوزه ی اجتماعی تفکیک نمائیم. از آنجایی که محل بحث ما از آغاز، موضوعاتِ اجتماعی بود، بنابراین این نسبت سنجی بینِ عدالت و آزادی را هم از منظر اجتماعی انجام خواهیم داد. بدین ترتیب سوالی را که ابتدای سخن مطرح کردیم، مجددا طرح می کنیم: "چه نسبتی بینِ عدالت اجتماعی و آزادی های اجتماعی وجود دارد؟ به تعبیر دیگر: عدالتِ اجتماعی مقدم است یا آزادی های اجتماعی؟" 🔸️ در پاسخ باید چنین گفت: "با توجه به مفهوم شناسیِ عدالت و آزادی که سابقا انجام شد، می گوییم: تحققِ عدالتِ اجتماعی به مثابه یک بستری است که اگر در جامعه شکل نگیرید، آزادی های اجتماعی اساسا محقق نخواهد شد. به عنوان مثال: چه زمانی ما می توانیم رقابت های سالمِ سیاسی بین احزاب و جریان های مختلف در کشور را آزادانه تحقق ببخشیم؟ طبعا زمانیکه "عدالتِ سیاسی" به معنای دادنِ امتیازات برابر و شرایط فعالیتِ متساوی بین احزاب و جریان ها، از سوی حاکمیت صورت بگیرد. یعنی تحققِ آزادی های سیاسی در گروِ تحقق عدالتِ سیاسی در جامعه است. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
✍️ به زودی سلسله یادداشت هایی پیرامونِ رو در کانال خواهیم داشت. این سلسله یادداشت ها، مطالعاتی است که در این حوزه انجام شده -از منابع گوناگون- و اکنون با شما سرورانِ فرهیخته به اشتراک گذاشته می شود. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
؛ چرا غربشناسی؟ قال الصادق عليه السلام: "الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ" ✍️ اولین دلیل لزومِ شناخت غرب، نفس ارزشمندی شناخت است. چرا که هر چه شناختِ ما از محیطِ پیرامونِ مان دقیقتر باشد، تحلیل ما در مورد مسائل و موضوعاتِ گوناگون، دقت و عُمقِ بیشتری خواهد داشت. اگر فضای جهانی معاصر به گونه‌ای بود که غرب برای خود زندگی می‌کرد و ما برای خودمان، نهایت یک دیالوگی بین ما بود، یعنی در نهایت یک گفتگو و تبادل نظری با هم داشتیم، غرب‌شناسی برای ما خیلی ضرورت نداشت، اما اینگونه نیست. تمدنِ غرب، خاصتا غربِ مدرن، رقیبِ تمدنیِ ماست، از اینرو ضرورت دارد از جهاتِ گوناگون مورد تأمّل و نظر قرار گیرد. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
؛ چیستیِ معنای غرب و سیرِ تطوّراتِ آن ✍️ قبل از آنی که بخواهیم پیرامونِ به تفصیل مطالبی به سمع و نظر برسانیم، روندِ منطقیِ بحث حُکم می کند؛ ابتدائا غرب به درستی معنا شود و سپس سایر مطالب، ذیلِ تعریفی که ارائه شد مطرح گردد، تا بدین سبب دچار مغالطه ی اشتراک لفظی در گفتار نشویم. 🔸️ هنگامی که صحبت از و می شود؛ ۱) گاه معنای "غربِ جغرافیایی" به ذهن متبادر می شود؛ یعنی فُلان نقطه ی جغرافیایی از کره ی زمین. ۲) و گاه معنای "غربِ سیاسی" که تعبیرِ رایجِ سال های جنگ سرد است؛ که بلوکِ غرب؛ شاملِ اردوگاه کشورهای اروپای غربی و ژاپن و آمریکای شمالی که دارای رژیم های سرمایه داریِ لیبرال و سوسیال دموکراتیک بودند، می شود، که مقابلش بلوکِ شرق؛ یعنی رژیم های سوسیالیستی و در رأس آنها رژیمِ شوروی که پیروِ ایدئولوژیِ مارکسیستی بود، می باشد. ۳) و گاه مُرادِ ما از غرب؛ "غربِ تاریخی-فرهنگی" می باشد، که ما وقتی صحبت از غرب می کینم؛ دقیقا همین معنای سوم مد نظرمان می باشد. 🔰 از اینرو، ؛ مجموعه ای است که از حدودِ قرن ۷ قبل از میلاد در یونانِ باستان ظاهر شده و تدریجا بسط پیدا کرد و فراگیر شد. 🔻 در این بخش، اجمالا باید گفت: در تاریخ و پیدایی و بسطِ غرب، سه دوره ی کلی را می توان از هم متمایز کرد: ۱) غربِ باستان [۷ ق‌.م - ۵ میلادی] ۲) غربِ قرون وُسطی [۵ میلادی - ۱۴ میلادی] ۳) غربِ مدرن؛ مدرنیته [۱۴ میلادی تا کنون] هر یک از این تطوّراتِ تاریخیِ تمدنِ غرب، مختصات مربوط به خود را دارد که در بخش های بعدی به آنها خواهیم پرداخت. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
؛ عصرِ امّت واحده و افولِ آن ✍️ تاریخِ حیاتِ بشر بنا به آیات و روایاتِ دینی، ابتدائا مبتنیِ بر توحید بوده است؛ "كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً" این دوران همان عصرِ امت واحده است و جامعه ی دینی واحدی وجود داشته است. در عصرِ امت واحده؛ انسان نسبتِ حضوری و شهودی با حقیقت داشته و بشر به فطرتِ متعالیِ خود نزدیک بوده است. به تعبیر دیگر؛ عصر امت واحده، عصری بود که، سنّت های قُدسی و معنوی بر زندگیِ آدمیان حاکم بود. 🔸️ اما این روزگار کمالِ آغازین، دچار هبوط معنوی و تاریخی گردید و آدمیان تدریجا اسیرِ شرک و اختلاف و ستیز شدند و تدریجا عهدِ نخستین فراموش گردید و آدمیان گرفتارِ حجابِ ناشی از فروبستگیِ ساحتِ قُدسی گردیدند. هر چند حجاب های آغازین غلیظ نبود، اما تدریجا بر دامنه و گستره و شدت آن افزوده شد و بدین سان عصرِ امت واحده و جامعه ی معنویِ آغازین پایان یافت و عهدِ تفکرِ یا ای آغاز شد. 🔸️ تفکر اسطوره ای همانندِ تفکر دینی "غیب باور" بود، اما فاقدِ جوهر توحیدی. جهان نگریِ اسطوره ای -میتولوژیک- مبتنی بر خدایانِ متعدد و نحوی نسبتِ انضمامی میانِ انسان و طبیعت بود. باری، اینگونه شد که اقوامِ مختلف در مقاطعِ متفاوتِ تاریخی از عهدِ شرقی و معنویِ خود فاصله گرفتند. یونانیانِ باستان در فاصله ی قرن ۸ ق.م به بعد، پیشگامِ عبور از تاریخِ شرق و قرار گرفتن در ذیلِ تاریخِ غرب بوده اند. 🔸️ پ.ن: شرق هم به مانندِ غرب، معانیِ مختلفی دارد. از این‌رو هنگامی که گفته می شود ؛ مراد همان شرقِ تاریخی-فرهنگی است که بشر در ساحتِ "امت واحده آغازین" و سپس تفکر میتولوژیک و اسطوره ای زیست می نموده و ادوار تاریخی سپری گشته است. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
؛ مختصاتِ غربِ یونانی-مسیحی ✍️ قبل از آنی که واردِ مباحثِ مربوط به دورانِ مدرن؛ غربِ مدرن؛ مدرنیته و مشخصه های آن شویم، ضرورت دارد، خصیصه های غربِ باستان و غربِ قرونِ وُسطی اجمالا به سمع و نظر برسد، تا درکِ دقیقتری از مدرنیته به دست آید. ما برآنیم تا در این سلسله یادداشت ها، چکیده ی هر دوره ی تاریخیِ غرب را به استحضار برسانیم. از اینرو در پایان برای مطالعاتِ تفصیلی، منابعِ برجسته ی داخلی و خارجی معرفی خواهد شد. اولا: غربِ یونانی، بیشتر بر عقلِ جُزوی تاکید می کند. ثانیا: باطن فلسفی و متافیزیک زده داشته است. ثالثا: تدریجا از ظواهرِ دینی و میتولوژیک و اسطوره ای فاصله گرفته و ماهیتِ آشکارا غیردینی خود را عیان می کند. رابعا: نحوی خودبنیادی یا انسان محوریِ پنهان در این دوران نهفته است که در دوره ی غرب قرون وسطی هم تحتِ لوای تفسیرها و تأویل های بعضا بشرانگارانه همچنان مستور است و در عصرِ جدید؛ مدرنیته، به وجه غالب و آشکار تفکرِ غربی بدل می گردد. خامسا: در غربِ قرون وسطی، غالبا عقلِ متافیزیکیِ یونانی، در پیوند با نحوی مفهومِ فلسفی و نه حضوری و شهودیِ خدا استوار بود و جوهر دینیِ تعالیمِ حضرت مسیح علیه السلام را به نحوی یونانیتِ نقابدار، تأویل می کند. سادسا: با غلبه یافتنِ عنصرِ یونانیت بر عنصر مسیحیت ممسوخ، تفکر غربی هر چه بیشتر، به صورِ معرفت شهودی و اشراقی بی اعتنا می گردد و در پایانِ قرون وسطی، زمینه های شکل گیریِ نحوی نگاه کمّی اندیش و محاسبه گرانه تدریجا در آن پدید می آید. سابعا: با پایان یافتنِ قرون وسطی در حدود قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی، و آغازِ رنسانس و عهد مدرن، تاریخِ غرب واردِ دوره ی جدیدی تحت عنوان مدرنیته می شود که به آن خواهیم پرداخت. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
📚 منابعِ مطالعاتیِ غربِ باستان و قرون وسطی ✍️ به جهتِ مطالعاتِ تفصیلی پیرامونِ غربِ باستان و قرون وسطی، کتاب های دَستِ اول ذیل به علاقه مندان پیشنهاد می گردد، که بدین قرار است: 1️⃣ پیرامونِ شناختِ بنیان های فکری-فلسفیِ غرب و تطوّراتِ آن الف) تاریخ فلسفه غرب -دوره ی ۹ جلدی- اثر فردریک کاپلستون ب) سیر حکمت در اروپا، اثر محمد علی فروغی 2️⃣ پیرامونِ شناختِ فضای فرهنگی-اجتماعیِ غربِ باستان و قرون وسطی الف) ایلیاد و اُدیسه، اثر هومر، ترجمه سعید نفیسی(بهترین ترجمه) ب)مطالعه ی آثارِ شاعران و نمایشنامه نویسانِ غربِ باستان، همچون: هسیود(شاعر یونانی)، آیسوخولوس، سوفوکلس و آریستوفان؛ نمایشنامه نویسان و کمدی نویسانِ برجسته این دوره ی تاریخی (نشر نی، برخی آثار ایشان را داراست) پ) کتابِ انجیل ها؛ منظومه ی ادبی اثر اوتفرید، راهبِ قرن ۹ میلادی ت) سرودِ اسکندر، اثر لامپرخت، کشیش و شاعرِ قرنِ ۱۱ و ۱۲ میلادی پ.ن: بزودی پیرامون مدرنیته -غربِ مدرن- و مختصاتش خواهیم گفت... 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش @taammolatenazari
؛ چیستیِ واژه و معنای مدرنیته ✍️ قبل از بیانِ مختصاتِ مدرنیته و تطوّراتِ آن، ضرورت دارد اجمالا واژه ی مدرنیته از حیث لغت، واکاوی شود و سپس تعریفی از آن ارائه گردد و آنگاه به ویژگی ها و خصوصیاتِ آن پرداخته شود. 🔸️ واژه ی مدرن Modern از لفظِ لاتینیِ Modernus و از قیدِ Modo مشتق شده است. در زبانِ لاتین Modo به معنای "به تازگی، تازه، اخیرا، این اواخر، گذشته ای بسیار نزدیک" بوده است. در سال ۱۴۶۰ میلادی کلمه ی مدرن؛ Modern به معنای "امروزی" در زبان فرانسه به کار می رفته است. 🔸️ باری، هنگامی که سخن از می رود، معنا و مُراد از آن چنین است: " یک اُفقِ تاریخی-فرهنگی و یک عالَم و رویکردی است به انسان و جهان، که به طور ماهوی با غربِ قرون وسطی و غربِ باستان و عالَمِ دینی تفاوت دارد." از این‌رو، ضرورت دارد؛ مختصاتِ دوران کنونی به درستی شناخته شود تا با عُمق و دقتِ ژرف تری در ساحتِ فردی و اجتماعیِ زندگیِ انسانِ معاصر، تصمیم گیری و تصمیم سازی صورت گیرد. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
قال الحُسَین علیه السلام: اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَك؟! آيا غير تو، داراى آنچنان ظهورى است كه تو را نباشد تا بخواهد ظهور تو را وانمود سازد؟! 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
دَم به دَم از تو غمی می رسد و من شادم بَند بر بَند من افزاید و من آزادم عیدِ قربانِ من آن دَم که فدای تو شوم کاش صد جانِ دگر باشد و آن می دادم @taammolatenazari
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: لَيْسَ اَلْعِبَادَةُ كَثْرَةَ اَلصَّلاَةِ وَ اَلصَّوْمِ إِنَّمَا اَلْعِبَادَةُ اَلتَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. الامام الرضا علیه السلام: عبادت، به زیادیِ نماز و روزه نیست، بل عبادت؛ انديشيدنِ در امر خداست. [الکافی، ج ۲، ص ۵۵] 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari
✍️ شریعتی و اندیشه اش؛ درست یا غلط، بخشی از تاریخِ پر التهابِ معاصر ماست. از این‌رو ضرورت دارد وجوه اندیشه اش، منصفانه بررسی و ارزیابی شود. بعد از اتمام مطالعاتم در مورد آثار ایشان، چکیده ی آن را در کانال قرار خواهم داد. پ.ن: فایل ضمیمه شده، گفتگویی است اجمالی با یکی از دوستان پیرامونِ مرحوم دکتر علی شریعتی. 💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇 @taammolatenazari