📌کلمات استاد
🔹«این نهضت نهضتی است از تیپ نهضت پیامبران، یعنی برخاسته از «خود آگاهی الهی» یا «خدا آگاهی». این خود آگاهی ریشهاش در اعماق فطرت بشر است، از ضمیر باطن سرچشمه میگیرد.
هرگاه تذکری پیامبرانه شعور فطری بشر را به خالق و آفریدگارش، به اصل و ریشهاش، به شهر و دیاری که از آنجا آمده و یک آشنایی مرموز نسبت به آنجا در خود احساس میکند، بیدار سازد، این بیداری خود به خود به دلبستگی به ذات جمیل علی الاطلاق منتهی میگردد.
دلبستگی به خدا که سرسلسله ارزشهاست به دنبال خود دلبستگی به کمال و زیبایی و عدل و برابری و گذشت و فداکاری و افاضه و خیررسانی در او به وجود میآورد.
آن احساسی که پیامبران در انسان بیدار میکنند، یعنی احساس خداجویی و خدا پرستی که در فطرت هر فرد نهفته است و او را جویای تعالی و متنفر از کاستی و پستی در هر شکل و هر مظهر مینماید، به انسان ایده میدهد، او را طرفدار حق وحقیقت از آن جهت که حق و حقیقت است (نه از آن جهت که پیوندی با منافعش دارد) مینماید و دشمن باطل و پوچی میکند از آن جهت که باطل، باطل است و پوچی، پوچی است فارغ از هر منفعت یا زیانی. عدالت و برابری و راستی و درستی از آن جهت که ارزشهای خدایی هستند، خود به صورت هدف و مطلوب در میآیند نه صرفاً وسیلهای برای پیروزی در تنازع زندگی.
انسانی که بیداری خدایی پیدا میکند و ارزشهای متعالی انسانی برایش به صورت هدف در میآیند، از اینکه طرفدار یک فرد به عنوان یک فرد ویا دشمن یک شخص به عنوان یک شخص بشود آزاد میشود. او دیگر طرفدار عدل است نه عادل، دشمن ظلم است نه ظالم؛ طرفداریاش از عادل و دشمنیاش با ظالم از عقدههای روانی و شخصی ناشی نمیشود، اصولی و مسلکی است.
وجدان اسلامی بیدار شده جامعه ما، او را در جستجوی ارزشهای اسلامی برانگیخته است و این وجدان مشترک و روح جمعی جوشان جامعه است که طبقات مختلف و احیاناً متضاد را در یک حرکت هماهنگ به راه انداخته است.
و اما از نظر ریشه: ریشه این نهضت را در جریانهای نیم قرن اخیر کشور از نظر تصادم آن جریانها با روح اسلامی این جامعه باید جستجو کرد.
در نیم قرن اخیر جریانهایی رخ داده که بر ضد اهداف عالیه اسلامی و در جهت مخالف آرمانهای مصلحان صد ساله اخیر بوده و هست و طبعاً نمیتوانست برای همیشه از طرف جامعه ما بدون عکسالعمل بماند.
آنچه در این نیم قرن در جامعه اسلامی ایران رخ داد عبارت است از:
* استبدادی خشن و وحشی و سلب هر نوع آزادی.
* نفوذ استعمار نو، یعنی شکل نامرئی و خطرناک استعمار، چه از جنبه سیاسی و چه از جنبه اقتصادی و چه از جنبه فرهنگی.
* دور نگه داشتن دین از سیاست، بلکه بیرون کردن دین از میدان سیاست.
* کوشش برای بازگرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام و احیای شعارهای مجوسی و میراندن شعارهای اصیل اسلامی.
تغییر تاریخ هجری محمدی به تاریخ مجوسی یک نمونه آن است.
* قلب و تحریف در میراث گرانقدر فرهنگ اسلامی و صادر کردن شناسنامه جعلی برای این فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ایرانی.
* تبلیغ و اشاعه مارکسیسم دولتی، یعنی جنبههای الحادی مارکسیسم منهای جنبههای سیاسی و اجتماعی آن. چنانکه میدانیم عناصر خود فروخته مارکسیست به یک توافق با دستگاه حکومت نائل گردیدند و آن، تبلیغ جنبههای الحادی و ماتریالیستی و ضدمذهبی مارکسیسم و سکوت از جنبههای سیاسی و اجتماعی آن است. ما در دانشگاه از نزدیک شاهد اینگونه فعالیتهای عناصر مارکسیست که در زیر چتر حمایت بی دریغ دستگاه، خوشبخت میزیستند بودیم.
* کشتارهای بیرحمانه و ارزش قائل نشدن برای خون مسلمانان ایرانی و همچنین زندانها و شکنجهها برای متهمان سیاسی.
* تبعیض و ازدیاد روز افزون شکاف طبقاتی علی رغم اصلاحات ظاهری ادعایی.
* تسلط عناصر غیر مسلمان بر مسلمانان در دولت و سایر دستگاهها.
* نقض آشکار قوانین و مقررات اسلامی، چه به صورت مستقیم و چه به صورت ترویج و اشاعه فساد در همه زمینههای فرهنگی و اجتماعی.
* مبارزه با ادبیات فارسی اسلامی که حافظ و نگهبان روح اسلامی ایران است به نام مبارزه با واژههای بیگانه.
* بریدن پیوند از کشورهای اسلامی و پیوند با کشورهای غیر اسلامی و احیاناً ضد اسلامی که اسرائیل نمونه آن است.
▪️این امور و امثال اینها، در طول نیم قرن، وجدان مذهبی جامعه ما را جریحهدار ساخت و به صورت عقدههای مستعد انفجار درآورد.
از طرف دیگر جریانهایی در جهان رخ داد که چهره دروغین تبلیغات سیاسی دنیای لیبرال غربی و دنیای سوسیالیست شرقی را آشکار ساخت و امیدی که طبقات روشنفکر به این دو قطب بسته بودند تبدیل به یأس شد.
و از جانب سوم در طول سی و اند سال گذشته، یعنی از شهریور 20 تاکنون، محققین و گویندگان و نویسندگان اسلامی توفیق یافتند که تا حدودی چهره زیبا و جذّاب اسلام واقعی را به نسل معاصر بنمایانند.»
📚نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، ص۶۶ به بعد
#نظریه_اجتماعی_شهید_مطهری
@taamollat
📌 انبیا، حلقه ی مفقوده ی دینداری
🔹موضوع صحبت های امشبم در مسجد، جایگاه حضرت عیسی در قرآن کریم بود.
خداوند متعال درباره ی جایگاه ایشان تعابیر منحصر بفردی بکار می برد که هر کدام نیازمند دقت و توجه است. «وجیها فی الدنیا و الاخرة» و «کلمة الله» تعابیر وزینی هستند که درباره ی هیچ
کس دیگری بکار نرفته است. (ال عمران، ۴۵)
علاوه بر این عیسی ع محل ظهور یکی از معجزات بزرگ الهی یعنی تولد بدون پدر بوده است و قرآن کریم در آیه ی ۵۹ همین سوره، ولادت او را چیزی از سنخ خلقت آدم ع توصیف می کند.
نکته ی مهم دیگر آن است که بر اساس آیه ی ۱۳سوره شوری حقیقت و گوهر ادیان واحد است و این گوهر در هر عصری متناسب با شرایط آن دوره متبلور شده است، از اینرو بین ادیان آسمانی تفاوت ذاتی و بنیانی وجود ندارد و همگی به پرستش خدای احد و واحد دعوت می کنند.
جلسه ی شورانگیزی بود. جامعه ی ما اساسا انبیا و ادیان دیگر را داری تفاوت اساسی با اسلام می داند و به انبیای بزرگ الهی به چشم غریبه و بیگانه می نگرد.
این نگاه به دین و شخصیت های دینی، و کوچک شمردن شخصیت های که قرآن آنها را بزرگ می شمارد، تبعات خاص خود را در فهم سایر بخش های دین برجای می گذارد.
دینداری ما اگر از قرآن شروع شود و قرآن نیز همواره کنار دستمان باشد، احتمالا با آنچه که الان هستیم، قدری متفاوت می شویم.
والعاقبة لاهل التقوی و الیقین.
@taamollat
📌یک نیم روز با پیروان موسی ع
۱. امروز از صبح تا حدود ظهر میزبان تعدادی از رهبران یهودی ضد صهیونیست بودیم که از آمریکا آمده بودند.
ساعات اول صبح آنها را از هتلی در شمال تهران تحویل گرفتیم و بعد چند نشست در مدرسه ی مروی در بازار تهران.
بنده قبلا هم تجربه ی چنین ملاقات هایی را داشتم و در همه ی آنها از شدت اتحاد و همدلی که بواسطه ی تعالیم انبیا بین مردمان ایجاد شده به وجد آمده ام.
امروز هم از آن روز ها بود.
انسان بخوبی حس می کند که انبیا با نزدیک کردن قلب ها و عقل ها و بیدار کردن فطرت ها، تا چه مقدار بشر را در مسیر همگرایی و صلح پیش برده اند.
در دیدار با مسیحیان و یهودیان و زردشتیان همواره حسن این بوده که قبل از آنکه حرف و منطقمان بهم نزدیک باشد، قلب هایمان بهم نزدیک است.
خصوصا با مسیحیان چنین حسی خیلی قویتر است.
وقتی مومنان به ادیان ابراهیمی زیر یک سقف قرار می گیرند گویی همه این حس را دارند که از یک دنیای آشفته و نابسامان به جای امنی آمده اند و به دیدن هم دلگرم می شوند.
و این نیست مگر رهاورد تلاش های انبیا در بیدار کردن فطرت آدمیان.
و دنیا چقدر جای زیباتری می تواند باشد اگر همه ی بشر به فطرت خود بازگردند.
۲. نمی دانم که آیا صلح جهانی اصلا بدون رجوع به فطرت امکان دارد یا خیر و اگر این مقوله ی مهم نادیده گرفته شود، دیگر چه چیز مشترکی میان آحاد مردم وجود دارد؟
▪️ادامه.....
۳. به طور قطع جریان انبیا در طول تاریخ مهمترین نقش را در بنیانگذاری پایه های تمدن بشری ایفا نموده اند.
چنانکه امیرالمومنین ع در نهج البلاغه می فرماید کار اصلی انبیا یادآوری میثاق فطری بشر و زنده کردن عقل اوست و تحقق نسبی این هدف در میان مومنان به ادیان بخوبی مشهود است.
۴. بشر برای برقراری صلح و برپایی تمدن الهی راهی جز وحدت ندارد و وحدت نیز جز برپایه ی اشتراکات حقیقی صورت نخواهد بست و اشتراکات حقیقی نیز جز در سایه ی فطرت الهی انسان آشکار نخواهد گردید.
امروز دینداری و بازگشت به فطرت الهی، نه یک اقدام سودمند برای زندگی دنیایی ما، که قدمی در راه ایجاد تمدن نهایی بشری است که انشالله دور نخواهد بود.
#انبیا
#تمدن_جهان
#صلح_جهانی
@taamollat
📌عاملیت و ساختار در مسجد
🔹در جامعه شناسی بحثی است به نام عاملیت و ساختار.
خلاصه مطلب آنست که در ساخت یک جامعه افراد انسانی تاثیر بیشتری دارند یا ساختارها.
بحث بسیار مهمی است و در مدیریت فرهنگی و اداری نیز بسیار اثرگذار است.
انها که جانب افراد انسانی را می گیردند، افراد برایشان اهمیت دارد اگرچه ساختار به اهدافش نرسد و انان که به ساختار اهمیت می دهند، عملا افراد ، توانایی ها و احساسات انها را نادیده می گرند. چون مسئله مهم برای انها حفظ ان ساختار و مجموعه است و افراد هم در آن مجموعه نقش کاملا ابزاری دارند و فارغ از اعتقاد، توانایی و.... تنها زمانی ارزش دارند که به درد مجموعه بخوزند. یعنی تابع دستورات بالا باشند و کار سازمان را به پیش ببرند و هر چقدر هم که کاربلد و صاحب نظر هستند اما باید ساکت باشند و سرشان در کار خودشان باشد.
مدیران معمولا ساختارگرا هستند و عموما منافع مجموعه را بر رشد و خلاقیت فردی افراد ترجیح می دهند. این مسئله گاهی در برخی مجموعه ها -حتی مجموعه های فرهنگی - ان قدر پررنگ می شود که افراد کاملا احساس می گنند جز ابزار بودن هیچ شأن و قیمت دیگری ندارند.
من در مسجد بارها و بارها در این دوگانه گیر افتاده ام. مثلا کاری در مسجد بر زمین مانده که باید زودتر انجام شود. آن را به شخصی می سپارم، اما پس از چند روز کارهمچنان بر زمین است.
اگر بخواهم جانب ساختار را بگیرم باید بالفور کار را به شخص دیگری بسپارم تا کار انجام شود و ساختار مرتب شود؛ (اگر چه منجر به اهانت یا تحقیر آن شخص مامور شود).
اما اگر بخواهم جانب فرد را بگیرم، باید به او مهلت دهم و برای حفظ حرمتش کار را به دیگری نسپارم.
مشخص است که راه دوم گاهی مجموعه را با بحران مواجه می کند، اما گاهی از لحاظ تربیتی سازنده تر است.
انتخاب هر یک از این دو راه جا به جا فرق می کند، بعضی جاها واقعا نباید مجموعه را فدای تربیت یک فرد کرد، اما بعضی جاها -که مسئله خیلی حساس نیست- می توان این کار را کرد.
بنده بعد از چند سال فعالیت در مجموعه های آموزشی و فرهنگی اکنون بر این باورم که در این مجموعه ها تا حد امکان باید جانب فرد را بر ساختار مقدم کرد، مسجد و مدرسه خودش جای ساختن انسانهاست.
البته به این نکته هم واقفم که گاهی حفظ سلامت ساختار، تربیت ده ها فرد را در پی دارد، اما خیلی خیلی باید حساس بود که افراد انسانی -که گاهی حساسیت های خاصی هم دارند- زیر چرخ های توسعه ی ساختار به فراموشی سپرده شده و له شوند.
تاریخ و سیره ی بزرگان و علمای ما پر است از رفتارهای انسان های ساختار سازی که از توجه به جزیی ترین مسائل زندگی زیردستانشان غافل نبوده اند. مثل امام، اقا، علامه و...
مرز مسئله خیلی باریک و تیز است.
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی، و لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
@taamollat
📌عاملیت و ساختار در مسجد (۲)
🔹مساجد و مراکز فرهنگی متعددی در تهران هستند که ساختارهای فرهنگی و مجموعه های پرقدرت و پر طمطراقی ایجاد کرده اند و گاهی تعداد متربیان آن به بالغ بر هزار نفر می رسد.
طبیعت این مدل کار نوع اقناع عمومی است و دیگران را به این اندیشه می رساند که چون ساختار و مجموعه خیلی بزرگ و قابل توجه است، پس قطعا متربیان آن هم خوب تربیت شده اند و ... .
بطور خاص مسجدی در شرق تهران و مدرسه ای در غرب نمونه هایی از این نوع مجموعه های ساختارگرا به نظر می ایند.
قضاوت نهایی درباره ی این مجموعه ها اصلا کار آسانی نیست و نیاز به معیار و ملاک دقیق دارد، اما با سبک تربیت «فله» ای این مجموعه ها می توان دورنمایی از آینده ی متربیان آن مجموعه ها را حدس زد.
در تربیت فله ای، فارغ از خاستگاه خانوادگی، مزاج، علایق و استعداد ها و آینده نگری ها، انبوهی از افراد تحت برنامه ی واحد و فشرده ای قرار می گیرند و چون عموم متربیان از سنین کم وارد این مجموعه ها می شوند معمولا آثار تربیتی آن مجموعه را تا سالها با خود نگه می دارند و البته با فرا رسیدن سالهای جوانی و خودیابی، ریزش ها شروع می شود.
در این مدتی که در مسجد جدید مشغول شده ام، اهتمام خود را بر اصلاح ساختار مسجد و تشکیل ساختارهای مورد نیاز جدید متمرکز کردم. کاری بسیار زمان بر، فسفرسوز، دیر بازده و در نود درصد موارد هم بدون نتیجه ی مطلوب.
بالاخره ساختار هیئت امنا و تصمیمات آن باید اصلاح شود، بسیج و کانون ها و امور مالی نیز و بدون آنها هیچ اقدام دیگری نتیجه ی مطلوب نخواهد داد؛ اما من در این مدت به روشنی از عامل ها و کنشگران فرد غفلت کرده بودم.
در این هفته های اخیر وقت موسع تری برای گپ و گفت با مردم و نوجوانان و حتی خانمهای مسجد صرف کردم.
آثار و نتایجش فوق العاده بود. هم از جهت تربیت فردی و هم از جهت کشف نیروهای خفته ی کف مسجد که می توانند در اصلاح ساختارها خیلی موثر عمل کنند.
تا اینجا به این نتیجه رسیده ام که ساختار سازی و نظام سازی در مسجد و اجتماع بجای خود، اما در همین مقوله ی مهم هم محتاج تربیت فردی و ارتباط تک به تک با مردم هستیم.
والله اعلم بالصواب.
#عاملیت_و_ساختار
#مدیریت_مسجد
#مدیریت_اجتماع
@modmasjed
@taamollat
تأملات اجتماعی
📌عاملیت و ساختار در مسجد (۲) 🔹مساجد و مراکز فرهنگی متعددی در تهران هستند که ساختارهای فرهنگی و مجمو
📌بعد التحریر
🔹امشب با یکی از کوچولوهای مسجد که اتفاقا پسری است بسیار معقول و متین گپ و گفتی داشتیم.
پسرک دانش آموز پایه ی پنجم است و تقریبا هر شب به مسجد می آید. و از همه جهت قابل تایید است.
امشب از او پرسیدم برنامه اش برای آینده چیست. (این سوال را از خیلی از بچه ها می پرسم و هدفم بیشتر واداشتن آنها به فکر کردن است).
با قاطعیت گفت: مهندسی معدن
گفتم چرا؟ گفت شغل پدرم است و من هم آن را خیلی دوست دارم.
بعد وارد یک بحث علمی شیرین شدیم درباره ی دانش های تجربی مانند زمین شناسی و مواد و... که سهم زیادی در مهندسی معدن دارند، همچنین ریاضیات و بحث های دیگر.
تقریبا هیچ کدام این مباحث برایش صفر نبود و تقریبا همه را فهم می کرد و معلوم بود که محیط خانه شان کم و بیش علمی است.
وقتی صدای اذان از گلدسته ها بلند شد و گفت و گوی ما به پایان رسید، از خوشحالی و شعف در پوست خودم نمی گنجیدم.
من امشب یک پدیده و شخصیت بسیار پرظرفیت را در مسجد کشف کرده بودم که تا شبهای پیش لابلای جمعیت «گم» بود.
انشالله گفت و گوهایی را با او ادامه خواهم داد و امیدوارم به عنایت امام عصر ع از او و بسیاری دیگر، پدیده های موثر و مفیدی برای نظام سازی و جامعه سازی به منصه ی ظهور برسند.
@modmasjed
@taamollat
🔸اسعدالله ایامکم🔸
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
🔹شعری بسیار زیبا از سید حمید برقعی
زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمیتر
که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را می ستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش
جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش
ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
@taamollat
تأملات اجتماعی
🔸اسعدالله ایامکم🔸 چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! 🔹شعری بسیار زیبا از سید حمید برقعی زنی
شعری فوق العاده بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن» که وزنی فوق العاده روحانی و آرامش بخش است.
و اگر چه در قالب قصیده است، اما هر سه چهار بیت قافیه را تغییر داده و از این جهت هم حقیقتا بدیع و تازه است.
از جهت مضمون آفرینی نیز کولاک کرده حقیقتا، خصوصا بیت پنجم:
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه
و بیت بعدش.
تمام ابیاتش پر نکته و پر ارایه و قابل تحلیل است.
هنیئا لکم 🌷
📌امشب آیت الله یزدان پناه در حاشیه ی درس اسفار و در توضیح نسبت مسئله ی نفس با طبیعیات و الهیات در مشاء و حکمت متعالیه و همچنین جایگاه الهیات بالمعنی الاخص در فلسفه می فرمودند: اگر کسی هستی و حیات را اینگونه ببیند، همه ی زندگی اش دگرگون می شود.
قبلا هم از قول ایت الله انصاری شیرازی ره شنیده بودم که می فرمودند کسی که حکمت متعالیه به جانش بنشیند در این دنیا بند نمی شود و خود ایشان حقیقتا اینگونه بود.
در آخرین روزهای حیاتشان که توفیق یارم شد و برای اولین و آخرین بار ایشان را از نزدیک دیدم، گویی غریبه ای بود در اینجا، گریه اش دائمی بود.
و من مانند او را هرگز ندیده بودم و در آن دقایقی که در محضرشان بودیم، مراحل سلوک را تقریر می فرمودند و هر چند لحظه دوباره از خود بیخود می شدند و زار زار....
از نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند.
واقعیت آنست که ما علی رغم زیست در جهان اسلامی، اما هستی، انسان، دنیا و روابط انسانی را در قالب هایی دیگر می فهمیم و ابدا دنیا را آنچنان که حکمای ما مانند امام، آیت الله خامنه ای، علامه طباطبایی، شهید مطهری و..... از دریچه ی حکمت متعالیه می دیدند نمی بینیم.
همین است که آنها می گویند ما رو به جلوییم و.... اما ما نمی فهمیم. چون آنها اساسا جای دیگری ایستاده اند و ما جای دیگر و از دو منظر به جهان و هستی نگاه می کنیم.
حکمت متعالیه که اساس تقریرش بر سفرهای چهارگانه آدمی است، گویا آدمی را مسافری می بیند در این عوالم وجود و هر چه درباره ی اوست را در نسبت میان این عوالم ترسیم می کند.
جلسات آیت الله یزدان پناه در تهران فرصت مغتنمی است برای بازخوانی و نظر کردن به خودمان از دریچه ی حکمت متعالیه و دیدن خود در پهنه ی بیکران هستی و رسیدن به خود واقعی.
هلموا الیها.
@taamollat