💡 ایران جوان بمان
⭕️ موضوع جوانی جمعیت در کشور آنقدر اهمیت دارد که در سالهای اخیر #رهبر_معظم_انقلاب همواره به این موضوع اشاره کرده و کاهش موالید در کشور و سالخورده شدن جمعیت را گوشزد کردهاند.
📣 به بهانه #هفته_جمعیت، بسته فیلم #ایران_جوان_بمان را در عماریار ببینید؛ از بررسی خطر پیری جمعیت تا حل مشکلات ناباروری و نقش مثبت فرزندان بیشتر در زندگی🔻
🔸 #داستان_آینده
🔹 #آرمون
🔸 #بردیا
🔹 #فرشته_ها_با_هم_می_آیند
🔸 #این_هشدار_را_جدی_بگیرید
🔹 #پا_به_ماه
🔸 #نسل_کشی
🔹 #دوتا_کافی_نیست
🔸 #به_وقت_مادری
🔹 #دوازده_نفر
🔸 #مادرانه
🔹 #بوستان_خانواده
🎥 دانلود و تماشا👇
🌐 Ammaryar.ir
✅ در #عماریار با خانواده فیلم ببینید
https://eitaa.com/joinchat/1460338702C7e130ac336
#ارسالی_مخاطبین
✅ تشویق مادر به فرزندآوری...😍
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#خانواده_دوستدار_فرزند
🌸⃟🕊 کانال #طبس_بانو
@Tabasbanoo
به ما بپیوندید...
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۷۰۲
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#مشیت_الهی
ما یه خانواده ۵ نفره ی اجاره نشین بودیم.
خواهر بزرگم ۱۲ ساله، من ۷ و برادرم ۳ ساله. حدود سال ۷۳ بود.یادمه یه روز مادرم با خوشحالی به پدرم گفتن که باردارن. اما پدر بخاطر شرایط نامساعد اقتصادی و مسکن، گفتن با این وضع، مخارج یه بچه دیگه رو نمیتونیم برسونیم، باید سقطش کنی! از پدر اصرار و از مادر انکار تا اینکه رفتن برای معاینه و متوجه شدن نه یکی که دوقلو باردارن. یه دختر و یه پسر. ذوق بی حدی داشتن.
وقتی به پدرم گفتن، پدرم یک آن انگار به خودشون اومده باشن، رفتن سر سجاده، نماز خوندن و با نهایت خشوع ، استغفار کردن و طلب عافیت برای مادرم و فرزندان شون!
اون ایام تو مدرسه اینطور به ما تفهیم شده بود ک هرکس بچههای بیشتری داشته باشه، بی فرهنگه و چقدر اذیت میشن و...!!!
منو خواهر بزرگم هم علاقه چندانی به پذیرش خواهر و برادر جدید نداشتیم. اما حالا چقدر از تعداد زیاد خواهر و برادرهامون احساس خوشی میکنیم.
همین خواهر و برادر جدید شدن همدم و همراه تک تک ما. خواهر جدید (البته الان ۲۸ سالشونه) بقدری کمک حال ما شد که گاهی بچهها مون بهش میگن مادر دوم، 🌷به لطف خدا خودش هم صاحب یه دختر و پسر دوقلو شده و با اینکه زندگی ساده طلبگی و اجاره نشینی دارن، قصد دارن در آینده نزدیک، سهمی در جهاد فرزند آوری داشته باشن.
برادرم هم که قل دوم بود، (به تازگی ازدواج کردن) هربار زنگ میزنه احوالپرسی و طوری با عشق و محبت صحبت میکنه که همه خستگی هامون در میره.🌷و الان تمام شور و نشاط خونه به وجودشون بسته س.
چهار سال بعد از تولد دوقلوهای خدا خواسته ی خانواده، ما بالاخره بعد از سالها خانه به دوشی، در نقطه عالی شهر خانه خریدیم، به همت پدرم و وام و کمکهای فداکارانه مادرم (هم تمام طلاهاشونو فروختن و هم الحق خانم قناعت پیشه ای بودن )... هنوز قسط و بدهی پرداخت میکردیم اما خاطرمون جمع بود که الحمدلله منزل برای خودمونه و این قسمت شیرین ماجرا بود.
چند سال بعد هم صاحب ماشین شدیم. چیزی که فقط در رویا میدیدیم. اوضاع مالی به مرور و کم کم خوب شد اما تقدیر الهی بر این شد که مادر با ابتلا به سرطان جمع ما رو ترک کنن.
ایام درمانشون از سخت ترین روزهای زندگی ماست. هر هفته همراه پدر برای شیمی درمانی به تهران میرفتن. به امید بهبودی حاصل شد اما وقتی دکترها گفتن شش ماه بیشتر زنده نمی مونن، هر بار با جدیت به منو خواهر بزرگم سفارش میکردن که: حتما همسر خوبی برای بابا انتخاب کنید، شما که رفتید سر زندگیتون مبادا تنها بمونه.
مادر رفت، من حدودا ۲۱ سال، برادر کوچکترم ۱۷ و دوقلوها ۱۳ ساله.
یکسال بعد من ازدواج کردم و کارهای خونه تماما به گردن پدر و خواهر کوچکم افتاد. ایامی که پدر منزل بودن تمام کارهای خونه (پخت و پز و نظافت و..) با ایشون بود و موقعی که سر کار بودن ،طفلک خواهرم از مدرسه که میرسد، میرفت توی آشپزخونه و غذا میپخت. شرایط واقعا سختی بود.
یک و نیمسال بعد از فوت مادر، برای پدر رفتیم خواستگاریِ یکی از خانمهای فامیل.. خانم مهربونی که قدم به قدم تو خوشی و ناخوشی، همراه پدر هستن و همیشه شرایط دور همی های ما رو فراهم میکنن.
البته اوایل تفاوتهایی وجود داشت که ممکن بود باعث ناراحتی طرفین بشه، ولی خب به مرور با هم کنار اومدیم. نسبت به هم و خواسته ها و رفتارهای هم شناخت پیدا کردیم.
ایشون فرزندی نداشتن. بعد از ازدواجشون وقتی متوجه شدن باردار هستن خیلی معذب بودن. ما هم اولش خیلی حس خوبی پیدا نکردیم، بخاطر شرایط روحی که از نبود مادر داشتیم. اما بعدا وقتی منطقی به قضیه نگاه کردیم حق دادیم وقتی شرایط مادر شدن رو خدا بهشون داده، کمک کنیم تا ازش لذت ببره. دوره بارداری و زمان زایمان همراهیشون کردیم و لطف خدا شامل حالمون شد و در روز نیمه شعبان، یه برادر شیطون و مهربون دیگه به جمع مون اضافه شد. به شدت با معرفت.
دایی کوچولویی که حالا ۱۲ سالشه. هم سن و هم بازی خواهر زاده هاشه. هر هفته به تک تک مون زنگ میزنه آبجی پس کی میایید؟
وقتی منزل پدری دور هم جمع میشیم. صدای خنده هامون و بازیهای بچههامون گوش محله رو پر میکنه. و این بزرگترین دلخوشی پدر و ماست.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۱۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#اشتغال
#تحصیل
#دوتا_کافی_نیست
من استاد دانشگاه هستم، فوق تخصص یک رشته عالی، به خاطر موفقیت های تحصیلی و درسی دیر ازدواج کردم، در سن ۳۴ سالگی، آن هم با اصرار مادرم...
دوره فوق تخصصم مصادف شد با عقدم، متاسفانه علی رغم اصرار همسرم قبول نکردم بچه دار بشوم. 😢😢😢
همسرم ولایی و معتقد هستن. اصرار به دوره عقد کوتاه و بچه دار شدن داشتن که متاسفانه به خاطر دوره فوق تخصص قبول نکردم.
واقعا اشتباه کردم نمی فهمیدم زمان مثل برق و باد میگذره و جبران ناپذیر هست، بعد از فوق شروع به اقدام کردم که کمی طول کشید و خداوند متعال دختر گلم رو سه سال پیش بهمون هدیه داد... البته واقعا تو محیط کار اذیت شدم همه میگفتن شما باید دو سه سالی کار کنید بعد بچه...
وقتی دخترم دو سالش بود در حالی که در سونوگرافی تخمک مناسبی نداشتم، خدای مهربون پسر گلم رو بهمون هدیه داد. ولی چه بارداری ای بود!!! انواع مشکلات رو داشتم و تا یک هفته به زایمان از صبح تا عصر سر کار بودم.
خیلی مشکل بود، دیابتی بودم و انسولین زدن یک طرف، دردهای استخوانی و خارش یک طرف، سرزنش اطرافیان یک طرف
ولی گذشت و کوچولو به دنیا اومد، فقط یک ماه مرخصی داشتم و از روز اول هم تذکر گرفته ام که مواظب باش😂😂😂 همه همکاران یک فرزند دارند و من عیالوار هستم!
در آستانه چهل سالگی بابت سال های از دست رفته حسرت می خورم، بابت فرزندانی که می توانستم داشته باشم. فکر می کردم شرایطم با گذر زمان پایدار می شود ولی متاسفانه این طور نیست و هر زمانی مشکلات خودش را دارد، الان با این حجم از کار و دانشجو و کلاس و بیمار مادر خوبی نیستم😔😔😔
من یک وقتی بیماری داشتم که هشتاد و پنج سالشون بود، استاد تمام روانپزشکی دانشگاه تهران بودن، سال ۱۳۴۰ آمریکا تخصص گرفته بودن، از یک خانواده بسیار سرشناس و ثروتمند. در اوج موفقیت های تحصیلی و شغلی بودن، روزگاری که زنان استاد انگشت شمار بودن
ایشون مقالات متعدد داشتن و کلی شاگرد تربیت کرده بودن، ازدواج نکرده بودن و خوب فرزندی هم نداشتن، هر از گاهی فرزندان خواهرانشون از اروپا و آمریکا میومدن و سر میزدن بهشون...
ایشون وقتی دیدن من حلقه دارم خیلی ناراحت شدن و گفتن تمام سال های زندگی من در اشتباه گذشت، شبانه روزی تلاش کردم ولی نه همدمی داشتم و نه مادر شدم. گریه کردن و گفتن ای کاش زمان به عقب برگرده و من بتونم عاشق بشم و کلی بچه بیارم. هر دفعه میومد به شدت متاثر این قضیه بود و البته سه سالی هست که خبری ازشون ندارم
جالب تر این که وقتی به اساتید جوون و رزیدنت های اون رشته گفتم، به جز دو نفر کسی اسم ایشون رو نشنیده بود!!!!
در سن هشتاد و پنج سالگی روی صندلی نشسته بود و با یه خونه سه طبقه سیصد چهارصد متری و کلی املاک پدری و یک پرونده پر از افتخارات شغلی افسوس تعویض پوشک بچه و شیر دادن میخورد.
دوستان من، موفقیت های تحصیلی با کوشش بیشتر بعد از ازدواج و بچه دار شدن قابل به دست آوردن هست ولی بهترین سال های عمر و سلامتی از دست می روند... جوانترین اسپرم ها و تخمک هایتان را از دست می دهید و به جایش تن به قواعد غلط به زور دیکته شده می دهید
واقعا بغض دارم، برای فرزند بعدی حتما مشکلات جسمی متعدد خواهم داشت و حتما از سوی محیط کارم توبیخ می شوم. اما الان واقعا حتی اگه تمام جایگاهی رو که دارم از دست بدم، میخوام برای بارداری اقدام کنم و به اون دو تا فسقلی برسم. روی مرز ایستادم و ممکنه دیگه فرصتی نداشته باشم.
مادران هیئت علمی دانشگاه از حقوق طبیعی یک مادر حتی بعد از زایمان محروم هستند... بویژه از یک زن پزشک پذیرفته نیست که باردار بشود، دوست صمیمی من در چهل سالگی برای دومین بار، باردار شده و انواع توهین ها را در یکی از بهترین دانشگاه ها دریافت کرده که شما ما رو معطل گذاشتی، حالا کی رو بیاریم که یکی دو ماه شما رو پوشش بده تا برگردی!!! دوستانی دارم که تنها ١٠ روز مرخصی زایمان رفته اند بعد از سزارین
راستی مادر من فرهنگی هستن و پنج فرزند دارن، ایشون همیشه میگن تنها کاری که تو زندگی ازش پشیمون نیستم بچه دار شدن و بزرگ کردن اون ها بوده..
و تنها کاری که ازش پشیمون هستن اینه که چرا به حرف آشنایان و فامیل گوش دادن و قرص ضدبارداری رو بعد از پنج تا بچه خوردن، میگن میتونستم ده تا بچه داشته باشم😍😍😍
دوستان عزیز دعایم کنید، ان شاالله خداوند به من و همسرم لیاقت بدهد فرزندان بیشتری داشته باشیم
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🌸⃟🕊 کانال #طبس_بانو
@Tabasbanoo
به ما بپیوندید...
20.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_عباسی_ولدی
💥روایت استاد عباسی ولدی از دیدار سال ۹۸ با مقام معظم رهبری در جمع زائران اربعین:
مقام معظم رهبری گفتن جز چندتا دختر مذهبی، کسی به حرف ما گوش نکرد...
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بحران_جمعیت
#سالخوردگی_جمعیت
#جمعیت_جوان_مولفه_قدرت
🌸⃟🕊 کانال #طبس_بانو
@Tabasbanoo
به ما بپیوندید...
#پیام_مخاطبین
📌 تنهای تنها...
شاید اکثر خانمهایی که تو گروه هستن، بلاخره دوسه تا خواهر و برادر داشته باشن اما من میفهمم تک فرزندی یا کم فرزندی چه فاجعه ی بزرگی هست.
منی که نه خودم خواهر دارم نه برادرم قصد ازدواج داره، شوهرمم، برادر نداره...
این روزها که متاسفانه متاسفانه متاسفانه روابط فامیلی خیلی کمرنگ شده و عملا خانواده ها فقط با خواهر و برادراشون رابطه و رفت و آمد دارن، ما هیچکس رو نداریم. انقدر تنهاییم که هر وقت بهش فکر میکنم غصه م میشه😔😔 خواهر و برادرا تو مشکلات و سختی پشت هم هستن ولی ما هیچکس رو نداریم.
الان که خودم تو این وضعیت هستم دلم نمیخواد بچه هام اینجوری بشن و تا جایی که بتونم سعی میکنم این ظلم در حق بچه هام نشه. من واقعا گله مندم از خانوادم که ما رو انقدر تنها گذاشتن...
پدر مادر هم هرچقدر وقت بذارن برای بچه هیچوقت جای خواهر برادر رو نمیگیره، اصلا دنیاشون باهم متفاوته. تفکرشون فرق داره از یه نسل دیگه هستن.
مثلا بابا مامان من پول پام میریختن،
اولین نفر تو فامیل من گوشی خریدم، اولین نفر من کامپیوتر داشتم، همیشه بهترین لباسا تنم بود و بهترین لوازم تحریر رو برام تهیه میکردن، دست رو هر اسباب بازی ای میذاشتم نه نمی شنیدم.
دیدگاه جوانهای الانم همینه، میگن باید بتونیم به خرج بچه برسیم. ولی واقعا اینا به هیچ درد من نخوردن وقتی که همیشه تنها بودم.
تازه بابای من خیلی باهام رفیق بود، گاهی باهم بیرون میرفتیم، باهم حرف میزدیم. ولی واقعا جای خواهر و برادر رو برام پر نمیکرد.
همبازی من که نبود...
من همیشه تنها بودم....
تنهای تنها...............................
#فرزندآوری
#کم_فرزندی
#آسیبهای_تک_فرزندی
#دوتا_کافی_نیست
🌸⃟🕊 کانال #طبس_بانو
@Tabasbanoo
به ما بپیوندید...