eitaa logo
تبسم فاطمه سلام الله علیها
46 دنبال‌کننده
47 عکس
4 ویدیو
3 فایل
این کانال مختص به "بهانه‌ی خلقت هستی" ؛ ""حضرت زهرا"" سلام الله علیها و عاشقان بی بی دوعالم است میخوایم کنار هم کاری کنیم که لبخند بی بی جان نصیبمون بشه به شوق دیدن تبسم فاطمه سلام الله علیها زنده ا یا زهرای حیدر ارتباط با ادمین👇 @tabassomefatemeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃حضرت مهدی خدا را شکر که دوستت دارم و خدا را شکر که تو هم مرا دوست داری. امشب می‌خواهم بیشتر از دیشب از خیالی که با آن زندگی می‌کنم با تو حرف بزنم. خدا را شکر که تو گوش شنوایی داری برای شنیدن این حرف‌ها. وقتی که خودم را محبوب تو خیال می‌کنم با خودم می‌گویم: تو بهتر از هر کسی که روی زمین است راه و رسم عشق بازی را بلدی. اصلاً اگر تو نبودی عشق روی زمین، صاحبی نداشت. مثلاً می‌دانی که هم عاشق‌ها و هم معشوق‌ها دوست دارند در دنیای عشق با نام صدایشان بزنند. وای که چه قدر زنده می‌شوم وقتی در خیالم صدای تو را می‌شنوم که داری مرا با نامم می‌خوانی! همان نامی که درست یا اشتباه، ما کوچکش می‌خوانیم. عالم خیال است دیگر هر طور که بخواهم درستش می‌کنم. من لحن صدایت را عاشقانه خیال می‌کنم و خودم را با یک عالمه ناز. تو با نام صدا می‌زنی من ناز می‌کنم و پاسخ نمی‌دهم تو می‌دانی که ظاهر پاسخ ندادنم ناز است ولی باطنش یک دنیا نیاز نیاز به شنیدن صدایت که هر چه می‌شنوم سیر نمی‌شوم. نیاز به شنیدن لحن مهربانت که هر چه قدر دلم را نوازش می‌کند باز هم نیازم به نوازش کم نمی‌شود. نیاز به احساسِ بودن تو وقتی مرا با نام کوچکم صدا می‌زنی احساس می‌کنم به اندازۀ یک روزگار عمرم طولانی شده و وقتی پاسخت را نمی‌دهم و تو نازم را با صدا زدن دوباره می‌کشی احساس می‌کنم که جاودانه شده‌ام. آن نام کوچکی که بر زبان تو جاری می‌شود از بزرگ‌ترین نام‌های دنیا می‌شود. من عادت کرده‌ام به شنیدن این صدای خیالی‌ات. می‌دانی صبح تا شام چند بار از زبان تو خودم را صدا می‌زنم؟! و قشنگ می‌فهمم که اگر تو کسی را صدا بزنی در دلش اگر هنوز رنگی از زندگی مانده باشد هر چه بدی را می‌تواند از دلش بیرون کند. صدای تو هر چه قدر نرم و مهربان وقتی حامل نام کسی می‌شود توفان به پا می‌کند توفانی که در مسیرش هر چه نام بدی داشته باشد از بیخ و بن کنده می‌شود. اگر نمی‌خواهی به این زودی‌ها صدایم بزنی توانی بده به خیالم که کم نیاورد در برابر امتداد زمان. خیلی وقت است که دارم در خیالم خودم را از زبان تو صدا می‌زنم. اگر دلت خواست یک بار خیالم را محقق کن. من صدا زدن تو را وقتی که نامت بر زبان جاری می‌شود بیشتر دوست دارم. تو هم صدا زدن مرا با نام دوست داری. می‌دانم. شبت بخیر حضرت مهدی! @tabassom_fatemeh
🍃حضرت بهار پاییز، فصل عاشقی است. من اگر عاشق نباشم عاشقی را دوست دارم. پس من پاییز را دوست دارم. گویی پاییز سه ماه درس عاشقی می‌دهد و کسی که پی‌جوی عشق است پاییز که تمام می‌شود باید درس عشق را از بر شده باشد. عشق را در کدام لحظه‌های پاییز می‌شود ندید؟ برگ‌ریزان پاییز را که می‌بینم عجیب حال و هوای عاشقی می‌خورد به سرم. آقا! من از این برگ‌ریزان وقتی که آن را بر خودم تطبیق می‌دهم، یک جور و وقتی بر عاشقان تو تطبیق می‌دهم جور دیگری درس عشق می‌گیرم. این دو جور خیلی فرق می‌کنند با هم. برگ ریزان را بر خودم این گونه تطبیق می‌دهم: برگ‌ها رشتۀ اتصالشان با ریشه که قطع می‌شود دیگر آبی به کامشان نمی‌رسد و می‌خشکند. آن وقت سزای دوریشان از ریشه له شدن زیر پای خلائق است. کسی که از تو جدا می‌شود مثل برگ‌های درختان پاییزی می‌میرد و می‌خشکد. آن وقت ذلّت، مُهر پیشانی‌اش می‌شود او نباید کسی را برای له شدن‌هایش سرزنش کند. خوار شدن عاقبت کسی است که از تو جدا می‌شود. جز تو آب حیاتی در این عالم نیست. کسی که از تو جدا شده، از آب جدا می‌شود. آدم، بی‌آب زنده نمی‌ماند. مرگ تدریجی سزای کسی است که از آب حیات جدا می‌شود. برگ ریزان را بر عاشقان تو این جور تطبیق می‌دهم: برگ‌ها در فراق بهار به قدری نالیدند که دیگر اشکی برایشان نماند و خشکیدند. آنها تاب تحمّل خویش را هم نداشتند و روی زمین افتادند. آدم‌های زمینی که معنای عشق را نمی‌فهمند پا روی سرشان گذاشتند. صدای خش خش برگ‌های پاییزی فریاد بلند برگ‌های بی‌رمق است تا به آدم‌های زمینی، پیام عشق را برسانند. آنها حتّی در نفس‌های آخرشان در پی انتشار عشق‌اند. این برگ‌ها همان عاشقان تواند که هر چه به انتظارت نشستند نیامدی و عمرشان در فراق تو به سر رسید ولی چشمشان جمال تو را ندید. کاش من هم آن برگ عاشق می‌شدم که از شدّت عشق زیر پا می‌افتد. این زیر پا افتادن‌ها اوج عزّت است. دیگر خسته‌ام از ذلّت دوری از تو مرا به عزّت فراق خویش مبتلا کن. چه قدر دوری من از تو فرق دارد با فراقی که عاشقانت به آن مبتلایند. شبت بخیر حضرت بهار! @tabassom_fatemeh
🍃همه زندگی درست است که دلم برای تو کمتر از بعضی‌های دیگر تنگ می‌شود. قبول دارم که این، خلاف مروت است. مگر می‌شود در نزد تو به توجیه بی‌مروّتی دست زد. تو معنای مروّتی. مروّت با تو سنجیده می‌شود. اگر گرد مروّت هم روی دلم نشسته بود دلم برای هیچ کسی به اندازۀ تو تنگ نمی‌شد. باز هم اعتراف کنم؟ باشد اعتراف می‌کنم. می‌دانم وقتی که تو دلت برای من تنگ می‌شود ولی من دلم برای تو همیشه تنگ نیست آدمیتم مشکل‌دار می‌شود. من تردید ندارم وقتی از تو دور می‌شوم دلت برایم حسابی تنگ می‌شود. نمی‌خواهم این حرف را به کسی ثابت کنم پس راحت می‌گویم که گاهی حس می‌کنم داری از غصّۀ دوری من گریه می‌کنی. دیگر باید به چه چیزی اعتراف کنم؟ می‌خواهی بروم روی سینۀ آسمان بد بودنم را با خطّی درشت بنویسم تا همۀ خلایق بدانند که من می‌دانم چه قدر بدم؟ امّا آقا! خودت می‌دانی که اگر چه همیشه دلم برای تو تنگ نمی‌شود ولی گاه گاهی که دلم برایت تنگ می‌شود امانم را می‌برد بار سنگین دل‌تنگی. نمی‌خواهم توجیه کنم سؤال است، تو پاسخش را بده. اصلاً مگر می‌شود با این همه بار دل‌تنگی روزها را یکی یکی پشت سر گذاشت؟ یک روز دل تنگ شدن برای تو لحظه‌ها را به اندازۀ سال‌ها طولانی می‌کند. اگر بنا باشد همیشه دل تنگ تو باشم چگونه روزگار را طی کنم؟ تو از وسع و توان من آگاهی! آیا من توان کشیدن این همه بار دل‌تنگی را دارم؟ این را هم ناگفته نگذارم که من طعم زندگی را وقتی می‌چشم که دلم برای تو تنگ می‌شود. کاش ظرف دلم را بزرگ می‌کردی به اندازه‌ای بزرگ که توان کشیدن بار دل‌تنگی تو را داشته باشم و با هر نفسی که فرو می‌رود و بر می‌آید آسمان آسمان بار دل‌تنگی تو را روی دوش بکشم. روزهایی را که دل‌تنگ تو نبودم از یادت پاک کن من تلاش می‌کنم و تو هم کمک کن که همیشه دل تنگ تو باشم. شبت بخیر همۀ زندگی! @tabassom_fatemeh
🍃آرامش دل های بی قرار تو که نیستی خنجر از پشت زدن تفریح مردم روزگارمان شده. از مقابل لبخند می‌زنند و پشت سر که ‌می‌روند هنوز در خیال آن نقشِ لبخند لبخند به لب داری که تیزی خنجر را احساس می‌کنی. نوک خنجر را هم زهر آلود می‌کنند و هم نمک آلود که هم بسوزاند و هم بکشد. خنجرها این روزها جنسشان فقط از فولاد نیست. خنجرهای فولادین هزار شرف دارند به خنجرهای امروزی. خنجرهای فولادین کار را یکسره می‌کردند این خنجرها زجرکش می‌کنند آدم را. جنس این خنجرها گاهی از زبان است و گاهی از نگاه و حتی گاهی از گوش‌ها خنجرهای تیز می‌سازند برایت. شب‌ها که می‌خواهم بخوابم می‌ترسم که خواب این خنجرها را ببینم خیلی ترس دارند این خنجرها حتّی خوابشان. آقا!‌ صدای تو که آویز گوشم باشد حاضرم در بیداری قلبم را بدهم به دست این خنجرها بی‌آن که کسی از تپش آن حتّی برای یک لحظه صدای ترس را بشنود. عزیز دل! مدت‌هاست که طعم خواب آرام را نچشیده‌ام. وقتی که از خواب بیدار می‌شوم خسته‌ترم از وقتی که چشم‌هایم را خواب پر کرده بود. شب بخیری بگو به من تا اگر امشب باز هم این خنجرها به خوابم آمدند آرامش خوابم به هم نریزد. شب بخیر ای آرامش دل‌های بی‌قرار! https://eitaa.com/tabassom_fatemeh
🍃گره گشای دل های گرفته دلم عجیب گرفته. باز هم نمی‌شود. لبخند، غریبه شده با لب‌هایم. گویی لبم دیگر جای امنی برای لبخند نیست که این قدر فاصله می‌گیرد از آن. دلم عجیب گرفته. باز هم نمی‌شود. این دلِ گرفته کارش بریدن نفس است. نفسم هم دارد بند می‌آید. مثل این که شُش‌هایم جای امنی نیست که هوا این طور فرار می‌کند از دور و برم. دلم عجیب گرفته. باز هم نمی‌شود. آینۀ چشم‌هایم عکس آسمان را دیگر نشانم نمی‌دهند. آسمان عکسش را نمی‌اندازد در نگاهم. گویی چشم‌هایم جای امنی نیست که آسمان خودش را از مدار نگاهم بیرون کرده. دلم عجیب گرفته. باز هم نمی‌شود. دنیا دارد می‌‌رقصد در برابرم اما این رقص دیگر توان باز کردن دلم را ندارد. حنای دنیا و رقص‌هایش چقدر بی‌رنگ شده برای دلم! من می‌دانم چرا دلم گرفته. دلم تو را می‌خواهد. تا تو نیایی دلم باز نمی‌شود. آقا! خسته‌ام از این دل گرفته. چقدر خوب می‌شود تا از این دل، نبریدم همین امشب صدای شب بخیرت را بشنوم و یقین کنم که آمده‌ای پیشم. دلم را به شب بخیری باز کن. شبت بخیر گره‌گشای دل‌های گرفته! http://eitaa.com/tabassom_fatemeh
🍃نفس های زندگی عشق،‌ عشق،‌ عشق. کنار زندگی، عاشقی کردن کار عاشق‌های مبتدی است. با عشق، زندگی کردن کار عاشق‌های متوسط است. عشق را زندگی نامیدن کار عاشق‌های خالص است. زندگی جز عشق، معنای دیگری ندارد. من اگر هیچ کدام از عقیده‌هایم راسخ و استوار نباشد همۀ زمین اگر بلرزد ترَکی روی این عقیده‌ام نمی‌افتد: زندگی جز عشق، معنای دیگری ندارد. اگر تک تک عقیده‌هایم را موریانه‌های شک و تردید از میان ببرند ذرّات همۀ عالم اگر موریانه شوند توان جویدن گوشه‌ای از این عقیده‌ام را ندارند: زندگی جز عشق، معنای دیگری ندارد. تردید ندارم کسانی که طعم عشق‌های زمینی را چشیده‌اند حتّی اگر کم؛ ولی طعم زندگی را چشیده‌اند و آنهایی که زندگی را در همین عشق‌های زمینی خلاصه کرده‌اند فهمیده‌اند که زندگی جز عشق، معنای دیگری ندارد. خوش به حالشان! پیش از رفتن، طعم زندگی را می‌چشند و می‌روند. من برای اینها می‌توانم دعا کنم که خدا کند قبل از رفتن، تو را بچشند و بروند. آقا! به این جماعت که فکر می‌کنم عطشم به عشق بیشتر می‌شود. من دوست دارم طعم زندگی را بچشم. آنهایی که چشیده‌اند، می‌گویند شیرین‌تر از زندگی، هیچ چیزی نیست. چه کسی گفته نفس‌ها مزه ندارند؟ عمریست دارم از تلخی نفس‌ها زجر می‌کشم. من از تلخی خسته‌ام تا وقتی که این نفس‌های تلخ هست آب‌ها دیگر بی‌مزه نیستند؛ تلخ تلخ‌اند. غذاها جز تلخی، هیچ طعم دیگری ندارند. آب و غذای تلخ، سلو‌ل‌های بدنم را تلخ کرده خودم می‌فهمم که تلخ‌تر از آن عاشقی هستم که پایش در دام عشق زمینی گرفتار شده. آقای مهربان! من دوست ندارم عاشقی مبتدی یا متوسط باشم من که عقیده‌ام این است: زندگی جز عشق، معنای دیگری ندارد باید فقط عاشقی کنم. دارم از دست می‌روم به خاطر یک دنیا عاشقی نکردن. دلم نفس‌های شیرین می‌خواهد نفس‌های شیرین بدون تو معنا ندارد. خودت را به من بده آقا! شبت بخیر نفس‌های زندگی! https://eitaa.com/tabassom_fatemeh
🍃معشوق ترین دلبر دنیا دل! دل! دل! دلم کجایی؟! چرا ساکتی؟ جواب نمی‌دهی؟ هوای کربلا زده به سرت؟ خب کمی صبر داشته باش! همین روزها هوای کربلا می‌خورد به سر و صورتت! دل! دل! دل!‌ دلم کجایی؟! بین الحرمین بی‌شکیبت کرده؟ خب کمی تاب بیاور! همین روزها در بین الحرمین شیرین‌ترین تحیر را خواهی چشید؟! تحیرِ اوّل عباس یا اوّل حسین را؟ دل! دل! دل! دلم کجایی؟! کندن از نجف برایت سخت است؟ یاد شب‌های کربلا باش شاید کمی آرام شوی. آه! شب‌های کربلا، بین الحرمین، حرم حسین، حریم سقا خوب اگر نگاه کنی از در و دیوار حرم حسین تا حریم سقا دارد علی می‌بارد علی! علی! علی! آقا! به داد دلم برس! و او را نجات بده از این حیرت دارد کم کم از نجف می‌رود، تاب آوردنش سخت است شوق کربلا کم طاقتش کرده، دوری از کربلا دشوار است الآن باید چه کار کند؟ غصۀ تمام شدن لحظه‌های نجفی را بخورد یا با شوق نزدیک شدن به کربلا نفس بکشد؟ امشب خواستی شب بخیر بگویی به من گره از این کلاف سر در گم هم بگشا. شبت بخیر دلبرترین معشوق دنیا! https://eitaa.com/tabassom_fatemeh
🍃 پدر تو همه چیزت برای خداست. خوابت خوراکت نمازت روزه‌ات لبخندت گریه‌ات و حتّی نفس کشیدنت. می‌خواهی برای روز پدر با قاعده‌ای که برگرداندیم به ما هدیه بدهی؟ ‌ هر چه دوست داری به ما هدیه بدهی بده تو هر چیزی به ما بدهی اگر میان خودمان تقسیم کنیم به همه بیش از اندازۀ کاسه‌هایشان می‌رسد. یک رکعت از نمازت را که نه یک آیه از سورۀ حمدت را باز هم نه فقط وقتی که تکبیرة الاحرامت را گفتی و بسم الله الرحمن الرحیم نمازت را که بر زبان جاری کردی ثواب نقطۀ زیر باء بسم الله را که به همه‌مان بدهی هر کداممان می‌توانیم با سهممان همۀ بهشت را برای خودمان بخریم. تو با هر بار ادای بسم الله یک بار ولایت علی را از ابتدا تا انتها مرور می‌کنی. کسی روی زمین بیشتر از تو ولایت علی را ندارد و هر چه ثروت است، پیش ثروت ولایت علی هیچ هیچ هیچ است. بسم الله‌های تو اگر نبود نفس زمین بند می‌آمد و از فقر می‌مرد. ما هنوز هم منتظر هدیه‌ایم پدر! شبت بخیر نفس زمین! @abbasivaladi https://eitaa.com/tabassom_fatemeh
🍃ثروت آسمان و زمین انتظار زندگی‌ساز است. وقتی که منتظر هستیم، تازه می‌فهمیم زندگی چیست. یعنی انتظار تنها سبک زندگی را عوض نمی‌کند کار او بخشیدن زندگی به ماست. اصلاً مگر زندگی بیشتر از یک سبک دارد که انتظار بخواهد آن را برایمان عوض کند؟ ما کوتاه آمده‌ایم که پذیرفته‌ایم سبک زندگی منتظرانه فرق دارد با دیگر سبک‌های زندگی. اگر بخواهیم درست سخن بگوییم باید بگوییم انتظار یعنی زندگی و زندگی یعنی انتظار. آنچه خارج از انتظار نام زندگی می‌یابد اشتباهی است که مردم در فهمشان از زندگی دارند. من دوست دارم زندگی کنم پس دوست دارم منتظر باشم و چون فهمیده‌ام برای منتظر بودن باید هر چه تو دوست نداری را از دلم بیرون کنم امشب می‌روم سراغ یکی دیگر از محبّت‌هایی که در دلم ریشه دوانده: محبّت مال و منال. کسی که دلش را خانۀ محبّت پول کرده نمی‌تواند به محبّت تو بیندیشد و کیست که تو را دوست نداشته باشد و منتظرت باشد؟ گاهی با خودم کلنجار می‌روم و می‌گویم: دوست داشتن پول بد نیست من پول را دوست دارم برای این که بتوانم با آن کاری کنم که خدا را خوش بیاید. ولی خوب که به دلم نگاه می‌کنم می‌بینم قصه چیز دیگری است آرام و قرار مرا پول تعیین می‌کند نه آن چه خدا را خوش می‌آید. من مدّت‌هاست تصمیم گرفته‌ام خودم را فریب ندهم. پس بی‌هیچ امّا و اگری قبول می‌کنم که من بندۀ پول شده‌ام. بندۀ پول منتظر تو نیست، منتظر پول‌های بیشتر است. آقا! من در این اندازه قدم پیش گذاشتم که دیگر دست از توجیه بردارم و خودم را فریب ندهم در برابر این قدم بناست تو چند قدم برداری؟ خودت که بهتر از من می‌دانی بندگان پول دینشان را پای پولشان می‌دهند چه قدر عاقبت به شر است آن کسی که طوق بندگی پول بر گردن دارد و از دنیا می‌رود! من به چنین مرگی که فکر می‌کنم وحشت سراپای وجودم را می‌گیرد. آدم‌های پولکی بوی تعفّن می‌گیرند من از بوی تعفّن خودم خسته شده‌ام. مرا از بندگی مال و منال دنیا رها کن که از عاقبت به شرّی می‌ترسم شبت بخیر ثروت آسمان و زمین! https://eitaa.com/tabassom_fatemeh
🍃زیبای خدا کسی که منتظر نیست بهره‌اش از زندگی چیست؟ جز روزمرّگی‌هایی که تکرارشان چهرۀ زندگی را روز به روز سیاه‌تر می‌کند؟ و جز دل‌خوش‌کُنَک‌هایی که مثل بادکنکی، عمرشان به نوک سوزنی بند است؟ و جز کاه‌هایی که اختیارشان دست باد است به هر سو بوزد، مجبورند به همان سو بروند. آنها که منتظر نیستند زندگی‌هایشان سمت و سویی ندارد این منتظرها هستند که انتظار شکلی می‌سازد برای زندگی‌شان غیرمنتظرها آفتاب‌پرست‌هایی هستند که آخرش رنگ زندگی‌شان را کسی نمی‌فهمد. باید بگویی منتظر چه چیزی هستی تا معلوم شود چه شکلی هستی. آقا! هر کسی که منتظر تو نیست، زشت است حتّی اگر از نگاه مردم دنیا زیبا باشد. من از شکل خودم بدم می‌آید زیرا نمی‌توانم خودم را منتظر تو بنامم. خسته شدم از این همه تکرار تکرارهایی که کارشان تلف کردن زندگی است بیشتر از این آیۀ یأس خواندن روا نیست باید بروم سراغ دلم و محبّت‌هایی را که دشمنِ انتظار تو هستند از ریشه بکَنم. زرق و برق‌های دنیا کارشان فریفتن دل‌هایی است که هنوز به رشتۀ محبّت تو محکم گره نخورده‌اند. گاهی که حسابی غرق این زرق و برق‌ها می‌شوم آدمیتم را فراموش می‌کنم و چونان برده‌ای در بند این زرق و برق‌ها می‌شوم. گاهی که به هوش می‌‌آیم می‌بینم بخشی از دینم را پای این زرق و برق‌ها قربانی کرده‌ام و گاهی که بیشتر به خودم می‌‌آیم می‌بینم از دیروز تا امروز چه قدر دین داده‌ام به پای این تجمّل‌ها. اسم این محبّت‌ها را می‌شود زیبایی‌دوستی گذاشت ولی وقتی که تو و خدای تو را خرج آنها می‌کنم معلوم می‌شود که زشت‌تر از اینها در دنیا نیست. مگر می‌شود خدایی را که زیباترین است و تویی را که زیباترین مخلوق او روی زمینی به نام زیبایی دوستی از دست داد؟ تو فقط زیبا نیستی ملاکِ هر چه زیبایی است هستی. زندگی را به انتظار خویش پر از زرق و برق کن دیگر از زرق و برق‌های خیالی خسته‌ام. شبت بخیر زیبای خدا! https://eitaa.com/tabassom_fatemeh
🍃قشنگ ترین خیرات عالم باید عطش آمدنت را میان مردم پخش کرد بالاتر از این خیرات،‌ خیرات دیگری نیست. کسی اگر چنین خیراتی را میان مردم منتشر کند ثوابش به همۀ امواتش می‌رسد و تازه باز هم اضافه می‌ماند. با اضافۀ این خیرات می‌شود دسته دسته گناهکار را از آتش جهنّم نجات داد و بهشتی کرد. چه باک اگر مرا اهل مبالغه بخوانند! من اعتقادم را می‌گویم مردم هم اتّهامشان را بزنند شکر خدا قیامتی هست که یوم تبلی السرائر است پرده که کنار رفت در روزی که یوم الحسرة‌ است چه بسیار آدم‌هایی که حسرت بخورند از این که چرا از این خیرات غافل شدند امّا سؤال این جاست: چگونه می‌شود عطش آمدنت را میان مردم خیرات کرد. این سؤال یک جواب بیشتر ندارد کسی اگر شبیه تو شد در میان مردم بودنش می‌شود خیرات عطش آمدن تو. مردم وقتی شبیه تو را می‌بینند دلشان هوای آمدن اصل را می‌کند. چه خوب است که وجود آدم بشود خیرات عطش آمدن تو و چه خوشبخت است این آدم. نفس می‌کشد، فریاد می‌زند و سکوت می‌کند گریه می‌کند و می‌خندد، می‌نشیند و بلند می‌شود هر کاری می‌کند و هر کاری نمی‌کند آدم‌ها را یاد تو می‌اندازد. خوش به حال اجداد این آدم چه باقیات الصالحاتی از خودشان به جای گذاشته‌اند! عیبی ندارد اگر بگویم هر چه قدر آدم‌های شبیه تو کم شوند تو بیشتر فراموش می‌شوی؟! پس آنها که شبیه تو هستند تو را از فراموش شدن بیرون می‌آورند وای که چه کار بزرگی است مردم را به یاد تو انداختن! چه خیراتی بالاتر از این!؟ دلم می‌خواهد وجودم بشود خیرات خیرات عطش آمدن تو دیگر نمی‌توانم به چیزی جز این راضی شوم. بدم می‌آید از هر عاقبتی جز این عاقبت. دوست دارم در قیامت نامۀ عملم را که به دستم دادند از ابتدا تا انتهایش فقط نوشته باشند: خیرات عطش آمدن تو. اگر شبیه تو شوم،‌ همین می‌شود هر خیری از سوی من سر بزند می‌شود یاد تو و میان مردم منتشر می‌شود. چه کار کنم تا آرزوی خیرات شدنم محقق شود؟ اگر مدد نکنی، آرزو به دل می‌میرم. آرزویم که بد نیست پس نگذار آرزو به دل بمیرم. شبت بخیر قشنگ‌ترین خیرات عالم! https://eitaa.com/tabassom_fatemeh
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🏴 مزار مادر داشتی می‌رفتی سر قبر مادر مرا هم خبر می‌کردی. مگر چه می‌شد؟ می‌خواستی کسی از مزار مادرت خبردار نشود؟ خب چشم بسته مرا می‌بردی تازه این طور برایم بهتر بود چون خودت باید دستم را می‌گرفتی تا سر مزار مادر. دست در دست تو لذتی بالاتر از این هم هست؟ سر مزار مادر هم که می‌رسیدیم قول می‌دادم سرم پایین باشد و نگاهم تنها به خاک مادرت خیره. اصلاً چرا این طور قول بدهم تا خیالت آسوده شود تو اگر یک روز مرا ببری کنار مزار مادرت قول شرف می‌دهم همان جا بمیرم. مرده که نمی‌تواند رازی افشا کند. مگر می‌شود کنار مزار مادر تو نفس کشید؟ تو خودت اگر بر سر مزار می‌نشینی و بعدش باز نفس می‌کشی برای آن است که از خدا اجازۀ رفتن نداری. مزار مادر تو، قتلگاه است. عاشقانه اگر بخواهم بگویم این چنین می‌گویم: اگر چه راز پنهان ماندن مزار مادر تو اثبات مظلومیت و حقانیت اوست امّا حکمتی دیگر هم در آن نهفته است: مادرت مزارش را پنهان کرد تا نسل شیعیانش باقی بماند. مزار مادر تو اگر آشکار بود و ما اگر توفیق زیارتش را می‌یافتیم مدینه بزرگ‌ترین قبرستان شیعیان جهان می‌شد. چه مادر مهربانی! پیش از رفتنش نگران جان بچه‌هایش بود. آقا! کنار مزار مادر یاد ما هم باش. تو جان مایی وقتی برای مادرت گریه می‌کنی مراقب جان ما هم باش. شبت بخیر جان جهان! @abbasivaladi