eitaa logo
|لشـکر صـد نفـره +∞|🇵🇸
212 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
622 ویدیو
64 فایل
﷽ .• السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ النَّبَإ الْعَظیمِ...✨ |تو شاهدی که علم بر زمین نخواهد ماند 🏴 ♨️ اینجا قرارگاه #لشکر_صد_نفره است. با ماموریت تامین مهمّات فکری و فرهنگی در#جنگ_روایت‌ها🌤 جهت انتشار مهمات📝 به ما بپیوندید . 🆔جهت ارتباط : @lashkar_100
مشاهده در ایتا
دانلود
بانو خدیجه زنی شجاع بود و این خصلت در همه زندگی او نمود می یافت.این ویژگی در دوره مبارزه پسرانش با حکومت پهلوی بارها چه در برخورد با ماموران دستگاه امنیتی و چه در ملاقات با پسران زندانیش بروز داشت.می گویند در این موارد دیده نشد که زبان التماس به کار برد و در برابر اهانت یا درشت گویی های ماموران کوتاه بیاید.کسی یاد ندارد بانو خدیجه در میان خانواده یا نشست های خویشاوندی از زندان رفتن فرزندان خود شکوه کرده باشد.در برابر اظهار ترحم دیگران می ایستاد و به آنان گوشزد می کرد که این اقدام دلسوزی ندارد،مبارزه کرده در راه خدا زندان رفته،اگر افتخار نمی کنید به ترحم شما نیازی نیست. 🌱🌱 بارها آقا سید علی این طور بیان می کردند که :«هر بار از زندان می آمدم بیرون و می‌شنیدم که مادرم برخوردهایش اینطوری بوده مقدار زیادی از خستگی هایم فراموش میشد» بانو خدیجه میردامادی مادر مکرمه رهبر معظم انقلاب 🔺@tabeen113
|اولین فلسطینی🇵🇸🌱 شهیده شادیه ابوغزاله مبارز فلسطینی است که در شهر نابلس متولد شد ، دوره آموزش ابتدایی و متوسطه ی خود را در مدارس این شهر سپری نمود ، سپس به دانشگاه عین شمس ملحق شد و در رشته ی علوم اجتماعی و روانشناسی به تحصیل پرداخت. وی در سال ۱۹۶۲ وارد تشکیلات فلسطینی جنبش ناسیونالیست های عرب گردید و با اعتقاد به قطعی بودن ملتهای مبارز، جهاد خود را از طریق این آغاز کرد . شادیه از زمان تشکیل جبهه خلق آزادی‌ بخش فلسطین ، به صفوف آن ملحق شد و آموزشهای نظامی خود را در آن فراگرفته و در سازماندهی جنبش مقاومت فلسطین در داخل سرزمین اشغالی و در اجرای چند عملیات انفجاری و تهاجمی علیه مراکز حساس نظامی دشمن فعالانه شرکت داشت. شادیه سرانجام در تاریخ ۱۹۶۸/۱۱/۲۱ در پی اجرای عملیاتی در شهر نابلس به شهادت رسید.🕊️🩸 🔺@tabeen113
با روپوش سفید ، می‌رود که کنار هم‌نوعانش از حق طبیعی خودشان دفاع کند... ابزار جنگ در دست نداشت، اما دستانش التیام بخش بود .❤️‍🩹 آن‌جا که بالای سر هر زخمی می‌نشست و زخم‌های‌شان را درمان می‌کرد. بودنش در آن‌جا ، در آن زمانه پر از بی‌عدالتی مرهمی بود ، هم برای خودش هم برای مردمانش که دوش به دوش یکدیگر در برابر دشمن غاصب ایستاده‌ بودند.✊ نامش «رزان اشرف ال‌نجار» است پرستاری جوان از اهالی فلسطین. ۲۱ سال بیشتر سن نداشت و به تازگی طعم مادر بودن را چشیده بود.💔 او داوطلبانه لباس رزم خودش، یعنی همان روپوش سفید را بر تن کرد و چشمش را بر زیبایی‌های مادرانه بست و قدم ، در راهی گذاشت که انتهایش پرواز به آسمان بود...🕊️🩸 وی در ژوئن ۲۰۱۸ با شلیک تک تیرانداز اسرائیلی از ناحیه سینه مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسید ... امروز هم غزه پر است از زنان پرستاری که در قامت پرستاری مشغول خدمت هستند و گاه و بی گاه آسمانی می شوند... « شهیده رزان النجار 🌱» 🔺@tabeen113
[حضرت علامه طباطبایی می‌فرمود: عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگواری بود، ما در معیت ایشان برای تحصیل به نجف اشرف مشرف شدیم و ایام عاشورا برای زیارت به کربلا می‌رفتیم، بعد از مدتی که به تبریز مراجعت کردیم، عیال ما روز عاشورایی در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورا بود، می‌گوید:  ناگهان دلم شکست و با خود نجوا کردم؛ ده سال در روز عاشورا را در کنار مرقد مطهر حضرت ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام بودیم ❤️‍🩹 و امروز از چنین فیض عظمایی محروم شده‌ایم...💔 یک مرتبه دیدم در حرم مطهر در بالا سر ایستاده ام و رو به مرقد مطهر مشغول خواندن زیارت هستم ...💌 و حرم مطهر و مشخصات آن همچون گذشته بود، ولی حرم خیلی خلوت بود🍃 بعد از مدتی چون به خود آمدم، دیدم، در خانه خود نشسته و در همان محل مشغول خواندن بقیه زیارت عاشورا هستم... ] بانو قمرالسادات مهدوی همسر علامه طباطبایی🌿🤍 🔺@tabeen113
🎙خاطره ای در احوالات بانو قمر السادات مهدوی به نقل از همسر شهید مطهری: [ روزی مهمان خانم بودم. لباس هایشان خیلی مندرس و کهنه شده بود و ایشان نیاز داشت که لباسی برای خودش بدوزد. 🍂 زمانی که علامه بیرون می رفت به ایشان گفت، از درس که بر می گردید در راه برای من پارچه بخرید. علامه برای ایشان سه متر پارچه خرید. پارچه را که دیدم به نظرم پارچه خوبی نیامد و اساسا برای لباس مناسب نبود. به خانم گفتم که به نظر من این پارچه مناسب پیراهن نیست ...🧵🪡 و حتما خود خانم هم فهمیدند که این پارچه، برای لباس مناسب نیست. همسر علامه  با لبخند و با تأکید خاصی به من گفت که «این را "حاج آقا" خریده اند و آنچه را که حاج آقا بخرند حتما خوب است. چرا به درد پیراهن نمی خورد؟!» 💕🍃 همان روز ایشان لباس ساده ای از آن پارچه دوختند و و بر تن کردند. این قدر ایشان به علامه با محبت و فداکاری برخورد می کردند و به خاطر محبتی که بین شان بود زندگی خوبی داشتند.🌱🫀] 🔺@tabeen113
[ گاهی سه ماه تابستان ما به درکه می رفتیم.. 🍃 و یک سال مرحوم علامه و همسرشان هم آنجا بودند و در این سه ماه منزل ما نزدیک هم بود. خیلی از اوقات خانم به منزل ما می آمد و گاهی وقت ها هم ما به منزل آنها می رفتیم. یک روز که منزل ما آمده بودند، چهار تا تخم مرغ کنار گذاشته بودم که می خواستم با آن کوکو درست کنم. خانم به آشپزخانه آمدند و دیدند من در حال شکستن تخم مرغ هستم. گفت این همه تخم مرغ را برای چند نفر می خواهی درست کنی؟ گفتم برای خودمان، گفتند خانم جان دو تا تخم مرغ هم زیاد است، من برای خودم، حاج آقا و دو پسرمان سه تا تخم مرغ می زنم، دو تا از تخم مرغ ها را نگه دار.🌿] 🔺@tabeen113
|سخن علامه در برابر تعجب شاگردش به خاطر تاثر زیاد در وفات همسر...🍂 . علامه فرمودند: «آقای امینی، مرگ حق است. همه باید بمیریم. من برای مرگ همسرم گریه نمی‌کنم. گریه‌ی من از صفا و کدبانوگری و محبت‌های خانم است. 🌿 در طول مدت زندگی ما، هیچ‌گاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمی‌کرد یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود». در جای دیگر فرمودند : «او هنگامی که من فکر می‌کردم و یا می‌نوشتم، با من حرف نمی‌زد تا رشته‌ی افکارم از هم گسسته نشود و برای این که خسته نشوم، رأس هر ساعت، در اطاق مرا باز می‌کرد و چای می‌گذاشت و سراغ کار خود می‌رفت»...💌 پ.ن این همسر هست که کار را به‌جایی می‌رساند که کسی مثل علامه طباطبایی ظهور کند. این اهمیت یک همسر خوب را نشان می‌دهد.✨🌱 🔺@tabeen113
یکی از بچه های فامیل را اذیت کردم. شکایتم را پیش مادرجان برد. رو به مادر جان کردم و گفتم«ببخشید معذرت میخوام.» 🍃 گفت: «عذرخواهی از من فایده نداره باید بری از اون بچه عذرخواهی کنی.» رفتم و عذرخواهی کردم؛ ولی مادرجان باز هم ناراحت بود گفت: «گناه کردی باید توبه کنی برو تا دیر نشده توبه کن میگفت: «فرشته شونه راستت خوبیها رو سریع مینویسه؛ ولی فرشته سمت چپ که مأمور نوشتن بدیهاست تا هفت ساعت دست نگه میداره تا شاید از اون کار زشتت پشیمون بشی. توبه را یادمان داده بود 💌 باید تنهایی میرفتیم توی اتاقی که کمی هم تاریک بود رو به قبله مینشستیم و با خدا حرف میزدیم و ازش میخواستیم، ببخشدمان وقتی توبه میکردیم میرفتیم پیش مادر و از او هم عذرخواهی میکردیم :میگفت چون فهمیدی اشتباه کردی؛ پس خدا هم حتما میبخشه چون خدا میبخشه پس من هم میبخشم. کلماتی مثل حق الناس و توبه از بچگی برای ما معنی داشت و در عمل حسش کرده بودیم.🌿 دریافتی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان 🌱 🔺@tabeen113