.
|مستقل شدن|
یکی از بارزترین و شاخص ترین ویژگی های دوره نوجوانی است،بچه ها در این دوره مفهوم استقلال و آزادی عمل رو متوجه میشن و با مستقل شدن شون کم کم وارد اجتماع میشن.☺️
پس تا می تونید در رفتارها و تصمیم گیری های نوجوان تون #دخالت کنید و
اجازه بزرگ شدن بهشون ندید❌
.
.
با اظهار نظر های #بیجا در مورد نوجوان او را به این آگاهی ودرک برسونید که تو هنوز بچه ای بیش نیستی،خوب و بد رو نمی تونی تشخیص بدی و هنوز به این توانایی نرسیدی که مسئول کارهای خودت باشی و این من(مادریاپدر)هستم که بجای تو تصمیم خواهم گرفت🤫
.
.
از من به شما نصیحت
جوری بچه ها رو به خودتون وابسته کنید تا مستقل نشن و اگر روزی هم ازدواج کردند و از پیش شما رفتند بتونید تو زندگی خصوصی شون هم دخالت کنید و این حق برای همیشه
برای شما محفوظ باشه😅👍
.
.
نکته آخر اینکه هیچ گاه خودتون رو در مقام مشورت دهی قرار ندید و کاری نکنید که فرزندتون خودش با پای خودش برای مشورت بیاد محضرتون
بلکه خودتون سریع وارد بشید و نکات کارشناسی تون رو بهشون تحمیل کنید.😒👌
.
سلام ورحمت الله
🏴شهادت جانسوز و مظلومانه
پیامبر مهربانی ها حضرت خاتم الانبیا
و سبط النبی امام مجتبی(علیه السلام)
را محضر شما تسلیت عرض می کنم🖤
.
.
📚در ایام نوجوانی کتابی از آقای سید
علی شجاعی رسید به دستم که از
خوندنش بسیار لذت بردم و همچنان هر
وقت ایام شهادت امام حسن مجتبی
(علیه السلام) فرا می رسد به یاد آن
کتاب و لحظه های خوش آن می افتم
.
.
هرسال هم می خوام این کتاب رو به
شما معرفی کنم که به بهانه ها و دلایل
مختلف نمی شد،امادیشب با خودم عهد
کرده بودم که هرجور شده این کتاب
رومحضرتون معرفی کنم.
.
.
این کتاب زندگی امام مجتبی(علیه السلام)
را از زمان شهادت امام علی(علیه السلام)
تا زمان شهادت امام به تصویر می کشه و
صحنه های زندگی امام به صورت رفت و
برگشتی توسط اشخاص گوناگون روایت
میشه و همین باعث جذابیت کتاب شده.
.
.
اما به نظرم اوج کتاب در فصل آخر کتاب
هستش که این طوری شروع میشه:
"حاء... سین...نون... ولخته خونی در تشت"
واز اینجا روضه مظلومیت و غربت امام شروع میشه🥺
.
.
اگر اهل مطالعه نیستید و علاقه ای به
مطالعه کتاب ندارید بهتون توصیه می
کنم این کتاب رو بخونید.
قطعا از خوندنش لذت خواهید برد و در
لابه لای کتاب قطرات اشک تون جاری
خواهد شد.🌷🕊
.
.
کتاب |حاء. سین. نون|
به قلم:سیدعلی شجاعی
انتشارات:نیستان
https://taaghche.com/book/105600
اینم لینک کتاب در اپلیکیشن طاقچه
.
سلام و ارادت 👋
عزاداری ها قبول ان شالله
❌بنده نویسنده کتاب |حاء سین نون|
رو اشتباها جنای سید مهدی شجاعی
نوشته بودم، که دراصل سیدعلی شجاعی
نویسنده این کتاب هستند وبا تذکر استاد
عزیزم حاج آقا مهدی،اصلاح کردم.
اتفاقا می خواستم بنویسم که سیدعلی
فرزند جناب سید مهدی شجاعی معروف
هستند.
🌱انصافا هم پدر و هم پسر آثار فاخری
در مورد اهل بیت علیهم السلام دارند.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اگر دل تون برای صحن و رواق
امام رضا جانمون تنگ شده با
این کلیپ دل تون رو پر بدید
به حرم باصفای امام رئوف🕊🌷
ما یتیمان آل طاهاییم...
.
.
سلام،فرا رسیدن ماه ربیع الاول رو
محضرتون تبریک و تهنیت عرض
می کنم.👋☺️
ماه ربیع رو بهتون تبریک میگم
🌱بخاطر اتفاق لیله المبیت
🌱بخاطر سالروز آغاز امامت زمان(عج)
🌱بخاطر ولادت رسول الله(صلوات الله علیه)
🌱بخاطر ولادت امام صادق(علیه السلام)
کلیپ بعدی هم هدیه بنده به شما خوبان
کانال بابت همراهی تون🎁💐
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🌱خادمی "جعفر پلنگ"
در حرم امام رضا(علیه السلام)
🌻حتما وقت بذارید و این خاطره
شیرین رو ببینید و لذت ببرید.👌🌷
.
طبیب دوره گرد
. السلام علیک یا فاطمه المعصومه تو همچو من سرکویت هزار ها داری ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد
.
بعد از برگشتن مون زیارت خانم نیومده
بودم و امشب بعد از مدتها خدمت رسیدم
.
.
"بعدمن مهدی من بی کس وتنها ماند"
"به غــریبی یگــانه پسرم گـــریه کنید"
🏴آجرک الله یا صاحـــب الـــزمان
.
.
جُودُكَ و كَرَمُكَ يا محمّدُ
🌱در جنگ ذات الرقاع پيامبر خدا زير درختى در كنار درّه اى پياده شد.در اين هنگام سيلى آمد و ميان آن حضــرت و يارانش جدايى انداخت.
🌱 مردى ازمشركان، پيامبر را در آن
حال ديد و مسلمانان نيز در آن طرف
درّه ايستاده و منتظر بودند تا جريان
سيل قطـع شـود. آن مـرد مشـرك به همـراهان خود گفت : من محــمّد را
مى كشم.
🌱 آن گاه نزد پيامبر آمد و به روى
پيامبر خدا شمشير كشيد و گفت :
اى محــمّد! اينك چه كســى تو را از
چنگ من مى رهاند؟حضرت فرمود:
رَبّي و رَبُّكَ "پروردگار من و تو"
🌱 در اين هنگام جبرئيل آن مرد
را از اسبش پرت كرد و او به پشت
افتـاد. پيامـبر برخـاست و شــمشير
كشــــــيد و روى ســـينه او نشـســت
و فرمود : اى غـــورث! چه كسى تو
را ازچنگ من مى رهاند؟عرض كرد:
جُــــــــــودُكَ و كَرَمُـــــكَ يا محمّدُ
"بخشندگى و كرم تو اى محمّد"
🌱حضرت از آن مرد دست كشيد
و او برخاست در حالى كه میگفت:
به خـدا قـــسم كه تو از من بهتر و
گرامى ترى.
.
.
فَصل دِل کَندن ما بُود نِمی دانستیم
دیروز متربی بامرام و دوست داشتنی من
از این دنیا رفت و عازم سفر ابدی گشت.
او سه سال با بیماری جنگید،خُوب شد
لباس عافیت پوشید،چند روزی موجب
دلخوشی پدر و مادرش شد،اما در نهایت
دست تقدیر چنین بود که پر بکشد و از
جمع ما برود.
در این دورانی که با نوجوان جماعت
میپِلکم،خاطرات خوب، خوش و تلخی را
چشیده ام،من شاهد از دست دادن پدر
متربی،مادر متربی بوده ام ولی تجربه از
دست دادن خود متربی را نداشتم آن هم
از جنس علیرضای شوخ طبع و شلوغ که
ذره ذره آب شد و در جلوی دیدگان ما
سوخت و تمام شد.
روزهایی که باید بهش امید میدادم و
دروغ چرا که موفق نبودم در انجام این
وظیفه،اما باز او بود که با شوخ طبعی
خاص خودش بهم امید می داد و درد
هایش را پشت خنده هایش مخفی
می کرد.
گاهی با خود می گویم بیا و کار تربیتی رو
باهمه خوشی ها و قشنگی هایش کنار
بگذار بسپار به اهلش اما چه کنم که من
به ضرورت این کار رسیده ام و هیچ کاری
را موثر تر از این کار نمی دانم.
باید با متربی زندگی کرد،باید با او رفیق
شد،باید دست او را گرفت و قله های
معنویت را به او نشان داد، باید هنگامی
که برید و در جا زد به او تشر زد و با یک
"یاعلی" بحرکتش انداخت. باید در لحظه
های درد و رنج در کنارش بود و او را رها
نکرد تا مبادا رنج مصیبت او را به معصیت
بکشاند.
و باز باید تا منزل ابدی همراه او بود و
برایش زیارت عاشورا و تلقین خواند.
و این است کار یک مربی تربیتی...
شب بخیر "علیرضای من"
دوم مهر۱۴۰۳
.