eitaa logo
حوزه علمیه امام حسین ع شهرضا
258 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
382 ویدیو
196 فایل
کانال حوزه علمیه امام حسین علیه السلام شهرضا اخبار ،اطلاعیه ها،برنامه ها،دستورالعمل ها و آیین نامه های مرکز را می توانید از این کانال دنبال کنید. ارتباط با ادمین: @Hoze230
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 یاد خدا💞 👤علامه طباطبایی(ره): 🍃به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی می یابد و اگر در کاری مانده است خداوند نمی گذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه، البته به یاد انسان خواهد بود.🍃 ♥️ (ع) فرمودند: 🌴 اَلذِّكرُ يونِسُ اللُّبَّ وَ يُنيرُ القَلبَ و َيَستَنزِلُ الرَّحمَةَ؛ 🍃 ياد خدا عقل را آرامش مى دهد، دل را روشن مى كند و رحمت او را فرود مى آورد. ┈••✾•🌻 🌿🌺🌿 🌻•✾••┈ 🆔 معاونت تهذیب و تبلیغ حوزه علمیه امام حسین علیه السلام شهرضا @tabligh14♦️
پیامبر خبر شهادت امام علی را به ایشان می دهد الإمام عليّ عليه السلام: لَمّا أنزَلَ اللّهُ سُبحانَهُ قَولَهُ: «الم* أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» عَلِمتُ أنَّ الفِتنَةَ لا تَنزِلُ بِنا ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أظهُرِنا، فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما هذِهِ الفِتنَةُ الَّتي أخبَرَكَ اللّهُ تَعالى بِها؟ فَقالَ: يا عَلِيُّ، إنَّ امَّتي سَيُفتَنونَ مِن بَعدي. فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، أوَلَيسَ قَد قُلتَ لي يَومَ احُدٍ حَيثُ استُشهِدَ مَنِ استُشهِدَ مِنَ المُسلِمينَ، وحيزَت عَنِّي الشَّهادَةُ، فَشَقَّ ذلِكَ عَلَيّ، فَقُلتَ لي: أبشِر؛ فَإِنَّ الشَّهادَةَ مِن وَرائِكَ. فَقال لي: إنَّ ذلِكَ لَكَذلِكَ، فَكَيفَ صَبرُكَ إذَن؟ فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، لَيسَ هذا مِن مَواطِنِ الصَّبرِ، ولكِن مِن مَواطِنِ البُشرى وَالشُّكرِ. امام على عليه السلام: چون خداى سبحان، آيه‏ «الف، لام، ميم* آيا مردم گمان كردند همين كه گفتند ايمان آورديم، وا نهاده مى‏شوند و امتحان نمى‏شوند؟» را نازل كرد، دانستم كه تا پيامبر خدا در ميان ماست، فتنه بر ما در نمى‏آيد. پس گفتم: اى پيامبر خدا! اين فتنه‏اى كه خداوندْ تو را از آن خبر داده، چيست؟ فرمود: «اى على! امّت من پس از من، دچار فتنه مى‏شوند». گفتم: اى پيامبر خدا! آيا در جنگ احد، آن‏جا كه برخى از مسلمانانْ شهيد شدند و من نشدم و اين بر من گران آمد، به من نفرمودى: «مژده ده كه شهادت در پى توست!»؟ به من فرمود: «آن، همين گونه است. پس در آن هنگام، صبرت چگونه است؟». گفتم: اى پيامبر خدا! اين از جايگاه‏هاى صبر نيست؛ بلكه از جايگاه‏هاى بشارت و شكر است. 📚نهج البلاغه خطبه ۱۵۶ @marsieha ┈••✾•🌻 🌿🌺🌿 🌻•✾••┈ 🆔 معاونت تهذیب و تبلیغ حوزه علمیه امام حسین علیه السلام شهرضا @tabligh14♦️
اعتراف عمر بن خطاب به مظلومیت امام عن ابن عبّاس: بَينا أنَا مَعَ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ في بَعضِ طُرُقِ المَدينَةِ يَدُهُ في يَدي إذ قالَ لي: يَابنَ عَبّاسٍ، ما أحسِبُ صاحِبَكَ إلّا مَظلوما! فَقُلتُ: فَرُدَّ إلَيهِ ظُلامَتَهُ يا أميرَ المُؤمِنينَ!! قالَ: فَانتَزَعَ يَدَهُ مِن يَدي، ونَفَرَ مِنّي يُهَمهِمُ، ثُمَّ وَقَفَ حَتّى لَحِقتُهُ، فَقالَ لي: يَابنَ عَبّاسٍ، ما أحسِبُ القَومَ إلَا استَصغَروا صاحِبَكَ. قُلتُ: وَاللّهِ مَا استَصغَرَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ أرسَلَهُ و أمَرَهُ أن يَأخُذَ بَراءَةَ مِن أبي بَكرٍ فَيَقرَأَها عَلَى النّاسِ!! فَسَكَتَ. ابن عبّاس می گوید :در حالى كه با عمر بن خطّاب در يكى از كوچه‏ هاى مدينه، دست در دست هم مى‏رفتيم، به من گفت: اى ابن عبّاس! من رفيقت را مظلوم مى‏دانم. گفتم: اى امير مؤمنان! پس حقّ غصب شده‏اش را به او بازگردان! دستش را از دستم بيرون كشيد و از من دور شد و زير لب زمزمه‏اى كرد. سپس ايستاد تا به او رسيدم. به من گفت: اى ابن عبّاس! اين‏گونه مى‏بينم كه مردم، رفيقت را كوچك شمردند. گفتم: به خدا سوگند، پيامبر خدا، او را كوچك نشمرد، آن گاه كه او را فرستاد و به او فرمان داد كه [آيه‏ هاى‏] برائت را از ابو بكر بگيرد و بر مردم بخواند! عمر، ساكت شد. 📚دانشنامه امیرالمومنین محمدی ری شهری ج۱ ص۴۱۹ @marsieha ┈••✾•🌻 🌿🌺🌿 🌻•✾••┈ 🆔 معاونت تهذیب و تبلیغ حوزه علمیه امام حسین علیه السلام شهرضا @tabligh14♦️
☘درد دل امام با چاه و همدردی چاه با امام☘ 🔹عن مَيثَم: أصحَرَ بي مَولايَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام لَيلَةً مِنَ اللَّيالي، حَتّى خَرَجَ مِنَ الكوفَةِ وَانتَهى إلى مَسجِدِ جُعفِيٍّ، تَوَجَّهَ إلَى القِبلَةِ وصَلّى أربَعَ رَكَعاتٍ، فَلَمّا سَلَّمَ وسَبَّحَ بَسَطَ كَفَّيهِ وقالَ: «إلهي كَيفَ أدعوكَ وقَد عَصَيتُكَ، وكَيفَ لا أدعوكَ وقَد عَرَفتُكَ ...» و أخفَتَ دُعاءَهُ، وسَجَدَ وعَفَّرَ وقالَ: العَفوَ العَفوَ، مِئَةَ مَرَّةٍ، وقامَ وخَرَجَ وَاتَّبَعتُهُ حَتّى خَرَجَ إلَى الصَّحراءِ، وخَطَّ لي خَطَّةً وقالَ: إيّاكَ أن تُجاوِزَ هذِهِ الخَطَّةَ، ومَضى عَنّي. وكانَت لَيلَةٌ دَلهَمَةٌ، فَقُلتُ: يا نَفسي أسلَمتِ مَولاكِ ولَهُ أعداءٌ كَثيرَةٌ، أيُّ عُذرٍ يَكونُ لَكَ عِندَ اللّهِ وعِندَ رَسولِهِ؟! وَاللّهَ لَأَقفِنَّ [لَأَقفُوَنَ‏] أثَرَهُ، ولَأَعلَمَنَّ خَبَرَهُ، وإن كُنتُ قَد خالَفتُ أمرَهُ، وجَعَلتُ أتَّبِعُ أثَرَهُ، فَوَجَدتُهُ عليه السلام مُطَّلِعا فِي البِئرِ إلى نِصفِهِ يُخاطِبُ البِئرَ وَالبِئرُ تُخاطِبُهُ، فَحَسَّ بي، وَالتَفَتَ عليه السلام وقالَ: مَن؟ قُلتُ: مَيثَمٌ. فَقالَ: يا مَيثَمُ، ألَم آمُركَ أن لا تُجاوِزَ الخَطَّةَ؟ قُلتُ: يا مَولايَ، خَشيتُ عَلَيكَ مِنَ الأَعداءِ، فَلَم يَصبِر لِذلِكَ قَلبي. فَقالَ: أ سَمِعتَ مِمّا قُلتُ شَيئا؟ قُلتُ: لا يا مَولايَ. فَقالَ: يا مَيثَم‏ وفِي الصَّدر لُباناتٌ‏ إذا ضاقَ لَها صَدري‏ نَكَتُّ الأَرضَ بِالكَفِ‏ و أبدَيتُ لَها سِرّي‏ فَمَهما تُنبِتُ الأَرضُ‏ فَذاكَ النَّبتُ مِن بَذري‏ 🔸 ميثم میگوید :شبى از شب‏ها، مولايم امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام، مرا به صحرا برد، از كوفه خارج شد و به مسجد جُعفى رسيد. رو به قبله كرد و چهار ركعت نماز گزارد. وقتى سلام داد و تسبيح گفت، دو دست خود را [به سوى آسمان‏] گشود و گفت: «خداى من! چِه‏ سانْ تو را بخوانم، كه نافرمانى ‏ات كرده‏ام، و چه‏ سان تو را نخوانم، كه تو را شناخته ‏ام ...». سپس زير لب، دعايى خواند و سجده كرد و روى بر زمين گذاشت و يكصد بار گفت: «العفو، العفو!». سپس برخاست و به راه افتاد. من هم در پىِ او به راه افتادم تا به صحرا رسيد و در آن‏جا خطّى [بر زمين‏] كشيد و فرمود: «هرگز از اين خط، جلوتر نيا» و مرا واگذاشت و خود رفت. شبى ظلمانى بود. با خود گفتم: مولاى خود را كه دشمنان بسيارى دارد رها كردى، چه عذرى نزد خدا و پيامبر خدا براى خود دارى؟ سوگند به خدا، در پى‏اش خواهم رفت و از وى، خبر خواهم گرفت؛ گرچه با فرمانش مخالفت كرده باشم. در پى ‏اش به راه افتادم. ديدم كه تا نيم ‏تنه، سر را در چاه فرو برده و با چاه، سخن مى‏گويد و از چاه، پاسخ مى‏شنود. بودن مرا حس كرد و به سوى من توجّه كرد و فرمود: «كيستى؟». گفتم: ميثم. فرمود: «ميثم! مگر به تو دستور ندادم كه از آن خط، عبور نكنى؟». گفتم: اى مولاى من! از دشمنان، بر تو ترسيدم و دلم طاقت نياورد. فرمود: «آيا از آنچه گفتم، چيزى شنيدى؟». گفتم: نه، اى مولاى من! فرمود: «اى ميثم! در سينه، خواسته‏ هايى هست‏ كه هر گاه سينه‏ ام از آنها به تنگ آيد، با دست، زمين را مى‏ كَنَم‏ و رازهايم را به آن مى‏ گويم. پس هر گاه كه زمين، چيزى برويانَد آن گياه، از بذرهاى [راز] من است‏. 📚المزار الکبیر ص۱۴۹ @marsieha ┈••✾•🌻 🌿🌺🌿 🌻•✾••┈ 🆔 معاونت تهذیب و تبلیغ حوزه علمیه امام حسین علیه السلام شهرضا @tabligh14♦️
🍃ابن عبّاس در حدیث  و  علیهماالسلام:🔻 💠 پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آنها را در آغوش گرفت و فرمود: ! این دو از من هستند و من از این دو. خدایا همان گونه که هر گونه پلیدی را از من دور کردی و پاکم گرداندی، این دو را نیز پاک گردان. 🔹متن حدیث:  🌱 اِبنُ عَبّاسٍ فی حَدیثِ زَواجِ فاطِمَةَ وعَلِیٍّ علیهماالسلام : ثُمَّ التَزَمَهُما [رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله] فَقالَ : اللّهُمَّ إنَّهُما مِنّی وأنَا مِنهُما ، اللّهُمَّ کَما أذهَبتَ عَنِّی الرِّجسَ وطَهَّرتَنی فَطَهِّرهُما.   📚«المعجم الکبیر،ج 24 ،ص 134  - المصنّف، ج5 ، ص 489» https://eitaa.com/nedaye_tahzib ┈••✾•🌻 🌿🌺🌿 🌻•✾••┈ 🆔 معاونت تهذیب و تبلیغ حوزه علمیه امام حسین علیه السلام شهرضا @tabligh14♦️