دلسوز مردم روستا بود و دائم خیریه می رفت. وقتی می دید که روستا در محرومیت به سر می برد از قاریان قرآن که مسلمان شده بودند دعوت می کرد تا برای اجرای برنامه به روستا بیایند و جهت پذیرایی از میهمانان آنها را به منزل می آورد و همه این کارها را برای خدا و مردم انجام می داد.
همسر شهید محسن دری از سفر آخر شهید به مشهد حرف ها داشت و افزود: دلش می خواست پدر و مادرش و همچنین خاله اش که همسر شهید مفقود الاثر بود را با خانواده به مشهد ببرد و این کار را کرد. یک روز قبل از شهادتش از مشهد باز گشتیم و در مشهد از من می خواست تا دعا کنم به آرزوی که می خواهد برسد. شهادت آرزوی دیرینش بود و به حاجتش رسید
#شهیدمحسن_دری🕊
#روایتگری_شهدا
#شهادت
#خدمت
#رفع_محرومیت
#دلسوز
#رفیق_شهیدم
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
زجرم ندهید
غیرت زیادی به حجاب و عفاف بانوان داشت، تا جائی که در وصیت نامه اش منسوبین خود را سفارش به حفظ این واجب و تاکید زیادی بر آن نمود.
سال ۱۳۶۶ جانباز مرحوم "شیرعلی کشاورز" از ناحیه ی پا مجروح و در بیمارستان بستری بود.
من و محمدرضا در یکی از مرخصی هایش که از جبهه به قم و سپس به تهران آمده بود، به اتفاق و با اتوبوسهای شرکت واحد برای ملاقات مرحوم کشاورز عازم بیمارستان بودیم
در مسیر، خانم هایی را هنگام سوار و پیاده شدن و در خیابانها و شهر میدیدیم که بنا به مد سازی ای که آن وقتها تازه شروع شده بود چند تار موی خود را از مقنعه بیرون گذاشته بودند،
شهید عزیزمان خیلی عصبانی و بر افروخته شد،
میگفت اینها آشکارا پا روی شرع مقدس گذاشته اند
خلاصه در آن چند ساعت رفت و برگشت به بیمارستان، زجری کشید که فراموش نمی کنم، روحش شاد ، فکر کنم دیگر به تهران رفت و آمد نکرد.
آن روزها بیرون ماندن چند تار مو ، رگ غیرت دینی آن شهید را نمایان کرد، اما امروز جامعه ای که با پرچم اسلام به جهان معرفی شده ، به سمت برهنگی می رود.
و وای بر مردهای جامعه ی ما اگر لااقل در هنگام دیدن چنین صحنه هایی چشم نپوشانند و سر فرو نبرند و خشم خود را در چهره شان بروز ندهند و وای بر بانوان جامعه ی ما اگر این وصیت شهدا آویزه ی گوششان نباشد و حجب و حیا را از دست بدهند ،
دیر نیست روزی که امثال شهید قدیری ما را مواخذه کنند. 😔
🎤نقل خاطره از پسر خاله ی شهید.
#شهیدطلبه_محمدرضاقدیری🕊
#روایتگری_شهدا
#رفیق_شهیدم
#وصیت_شهدا
#حجاب
#غیرت
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
رستگاران
به شهید خوب نگاه کن !
شهید عزیز اعظم درجه عند الله است
شهیدی که با جان و مال جهاد کرد
خدا راجع به شهیدحسنعلی سلطانی در قرآن میفرماید
الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ
عزیزان این شهدا پیش خدا آبرو دارند
از خدا بخواهند خدا بهشون جواب میده
اگر حاجت مندی اگر مریض داری اگر آرزو داری شهید را یادتون نره میتونه کمکتون کنه
#شهیدحسنعلی_سلطانی🕊
#روایتگری_شهدا
#رفیق_شهیدم
#جهاد
#انفاق
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
افتخار کفران
این شما خانواده های شهدا بودید که چنین جوانانی تربیت کردید که با جان فشانی هایشان اسلام عزیز را یاری و نجات دادند.
اسلامی که از یادها رفته بود و به فراموشی سپرده شده بود .
این جانفشانی هایی که شهدا کردند و یاری خداوند متعال و رهبری امام روح الله بت شکن زمان چنان جلوه گر شد که نورش عالم را گرفت.
این خون فرزندان عزیز شمابود که برای دفاع از اسلام و برای یاری از حق در این سرزمین آبیاری شد.
این خون ،این شهدا، این خانواده ها
باعث افتخار کَفران است
یادتان گرامی.
#شهیدحسینعلی_کاظمی🕊
#افتخار
#جان_فشانی
#اسلام_عزیز
#رفیق_شهیدم
#روایتگری_شهدا
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
بايد همه در راه خدا جهاد كنيم براى افتخار به سوى خدا و به تكامل رشد و انسانيت هجرت كنيم و سرزمين اسلام و قرآن از اشغال بى دينان و فتنه جويان و وابسته به امپرياليسم شرق و غرب در بياوريم و من با فدا كردن جان ناچيزم در اين راه جهاد مىكنم و با شهادت خون خود درخت اسلام را آبيارى مىكنم من براى نابود كردن امپرياليسم جهانخوار به مبارزه برخاسته و در راه خدا جهاد مىكنم آمريكا نمىتواند ما را بترساند.
#شهیدرضاکشاورز🕊
#کلام_شهید
#وصیت_شهید
#رفیق_شهیدم
#جهاد
#اسلام
#امپریالیسم
#آمریکا
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
روایتگر
مثل ستاره ،سرمشق ونمونه ی وفادار به آرمانهای اسلام و اصرار بر پیمودن راه انقلاب و کانون روشنگری علیه مطامع استکبار بود.
لحظه های سخت اسارت که قابل توصیف نیست و با هیچ بیانی نمیتوان عمق آن را آشکار کرد ،همگی پیش خدا محفوظ است .
آزاده ی سرافراز مجاهد کفران عمری را با روحیه ی جبهه ها زندگی کرد و دیگران نیز به چنین راهی دعوت میکرد.
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست ،حاج ابوالقاسم ما راوی اسارت ها و جبهه ها بود بعد از جنگ نیز روشنگری میکرد گاهی در مدرسه ها گاهی در مسجد بازار کفران . گاهی چهره به چهره و با گویش ولاتی به هر نحوی ماموریت خویش را انجام میداد.
او در حقیقت یک شهید زنده بود که در کنار ما شهدایی زندگی میکرد و ما قدر ندانستیم
انشاءالله خدا با رفقای شهیدش محشورش کند.
#حاج_ابوالقاسم_دری
#روایتگری_شهدا
#رفیق_شهیدم
#روایتگر
#شهیدزنده
#اسارت
#ایثار
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
شجاعت
هفت ، هشت نفر از بچه های اصفهان بودیم ، از نخل های سمت عراقی ها صدای سوتی آشنا می آمد اما چرا از سمت نخل های عراقی؟ من گفتم این سوت آشناست .
دوستان گفتند از سمت نخل های عراقی ست نمیتواند آشنا باشد .
ولی سوت آشنا بود.
سوت ، سوت یدالله بود ؛ بچه ها سوت ، سوت یدالله ست فقط یدالله میتونه این سوت را بزنه ولی چرا از سمت نخل های عراقی ؟ گویا این مرد خیلی نترس است ، بی باک و شجاع است جایی رفته که کسی جرئت رفتن به آنجا را نداشت .
دیدم یدالله از لای نخل های عراقی پیدا شد همه گفتند: یدالله با چه جرئتی طرف نخل های عراقی رفتی؟
یدالله گفت: نترسید اینها هیچ کاری نمی توانند انجام دهند . فقط خدا .
فقط خدا را باید دید .
شهید یدالله طاهری به غیر از شجاعت که درسی از اربابش ابی عبدالله بود مظهر ایمان بود که از چشمه زلال ایمان غسل شهادت کرد و جاودانه شد.
#شهیدیدالله_طاهری
#روایتگری_شهدا
#رفیق_شهیدم🕊
#شجاعت
#ایمان
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
خدمت به اسلام
اين قدر مىدونم كه مىتونم با خون خودم خدمتى به اسلام و مسلمين كنم، حتى الامكان مىتونم دِين خودم را در راه خدا ادا کنم . من وظيفه ی خودم دونستم به جبهههاى نبرد حق عليه باطل برم تا به يارى برادران رزمنده و به نداى هل من ناصر ينصرنى امام عزیز لبيك بگویم
عشق به اباعبدالله الحسین و امام عزیز بود که مرا به جبهه ها کشاند
شهیدحسن خواجه ای میگوید:
با خودم فکر کردم که فقط در جبهه ها میتونم به اسلام عزیز خدمتی کرده باشم
وسرانجام:
در ۱۸ آبان ۱۳۶۱ در موسیان دهلران بر اثر اصابت ترکش توسط نیروهای عراقی پَر کشید .
#شهیدحسن_خواجه_ای🕊
#روایتگری_شهدا
#کلام_شهدا
#رفیق_شهیدم
#خدمت
#اسلام_عزیز
#امام_عزیز
#ولایتمداری
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
عشق با طعم شهادت
روز آخر دلشوره ی عجیبی داشتم ،در ماموریت های قبلی هیچ وقت اینطور نبودم .
گفتم اگر برایت اتفاقی افتاد من چه کنم ؟
گفت محکم باش
باهم ساکش را بستیم و راهی ماموریت شد.
نرفته دلم برایش تنگ شد.
کاش یکبار دیگر برگردد تا ببینمش!
زنگ خانه به صدا درآمد .حسین بود برای برداشتن قران شخصی اش آمده بود .
دوباره حسین من رفت و من دلتنگ حسین
نمیدانم چرا اینگونه شده ام حس عجیبی ست
ای کاش حسین دوباره برگردد
صدای زنگ خانه برای بار دوم به صدا درآمد لباس گرمش را فراموش کرده بود تا لباسش را بردارد به قدو قامتش نگاه کردم کاش حسینم نمیرفت
خدا حافظی کرد و رفت من ماندم و بغض گلویم،
کاش یکبار دیگر حسین من بر می گشت
و صدای زنگ خانه برای سومین بار به صدا درآمد گفتم شاید همسایه ها باشند در را باز کردم حسین بود ، حسین جان چیزی فراموش کرده ای ؟
گفت این بار دلم برایت تنگ شده بود آمده ام تا یکبار دیگر تو را ببینم
#شهیدحسین_قدیری🕊
#رفیق_شهیدم
#روایتگری_شهدا
#عشق
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
افتخار کفران
این شما خانواده های شهدا بودید که چنین جوانانی تربیت کردید که با جان فشانی هایشان اسلام عزیز را یاری و نجات دادند.
اسلامی که از یادها رفته بود و به فراموشی سپرده شده بود .
این جانفشانی هایی که شهدا کردند و یاری خداوند متعال و رهبری امام روح الله بت شکن زمان چنان جلوه گر شد که نورش عالم را گرفت.
این خون فرزندان عزیز شمابود که برای دفاع از اسلام و برای یاری از حق در این سرزمین آبیاری شد.
این خون ،این شهدا، این خانواده ها
باعث افتخار کَفران است
یادتان گرامی.
#شهیدحسینعلی_کاظمی🕊
#افتخار
#جان_فشانی
#اسلام_عزیز
#رفیق_شهیدم
#روایتگری_شهدا
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالها اشک غم از چشم پر از ناله چکید
قامتی راست ز سنگینی این غصه خمید
این همه سال چه آمد به سر دل ، چه گذشت؟
مادر از دوری فرزند عزیزش چه کشید؟
#شهیدحسین_طاهری
#رفیق_شهیدم
#شهیدگمنام
#مادرشهید
#انتظار
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
عشق با طعم شهادت
روز آخر دلشوره ی عجیبی داشتم ،در ماموریت های قبلی هیچ وقت اینطور نبودم .
گفتم اگر برایت اتفاقی افتاد من چه کنم ؟
گفت محکم باش
باهم ساکش را بستیم و راهی ماموریت شد.
نرفته دلم برایش تنگ شد.
کاش یکبار دیگر برگردد تا ببینمش!
زنگ خانه به صدا درآمد .حسین بود برای برداشتن قران شخصی اش آمده بود .
دوباره حسین من رفت و من دلتنگ حسین
نمیدانم چرا اینگونه شده ام حس عجیبی ست
ای کاش حسین دوباره برگردد
صدای زنگ خانه برای بار دوم به صدا درآمد لباس گرمش را فراموش کرده بود تا لباسش را بردارد به قدو قامتش نگاه کردم کاش حسینم نمیرفت
خدا حافظی کرد و رفت من ماندم و بغض گلویم،
کاش یکبار دیگر حسین من بر می گشت
و صدای زنگ خانه برای سومین بار به صدا درآمد گفتم شاید همسایه ها باشند در را باز کردم حسین بود ، حسین جان چیزی فراموش کرده ای ؟
گفت این بار دلم برایت تنگ شده بود آمده ام تا یکبار دیگر تو را ببینم
#شهیدحسین_قدیری🕊
#رفیق_شهیدم
#روایتگری_شهدا
#عشق
https://eitaa.com/tablighemobalegh110