حسین در زمان ماموریتهای محوله با صلابت خاصی در مرزهای جمهوری اسلامی خدمت میکرد.
خدمات ارزندهای را در راستای اهداف انقلاب اسلامی در سپاه پاسداران انجام میداد.
حسین فردی با اخلاص، زحمتکش و دلسوزی بود و از معرفت و خلق و خوی بسیار خوبی برخوردار بود
به عنوان کارآفرین فعالیتهای گستردهای را در روستای کفران و مناطق تابعه انجام میداد و به صورت تمام وقت نهایت تلاش خود را برای آبادانی شهر و دیار خودکرد
مهمترین نکته اینکه:
همرزم شهید میگوید:
شهید حسین قدیری همیشه به جوانان توصیه می کردند که شهدا را الگوی خود قرار دهند ...
#شهیدحسین_قدیری🕊
#روایتگری_شهدا
#رفیق_شهیدم
#کلام_شهدا
#خدمت
#اخلاص
#اسلام
#آبادانی
#اخلاق
#الگو
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
عشق با طعم شهادت
روز آخر دلشوره ی عجیبی داشتم ،در ماموریت های قبلی هیچ وقت اینطور نبودم .
گفتم اگر برایت اتفاقی افتاد من چه کنم ؟
گفت محکم باش
باهم ساکش را بستیم و راهی ماموریت شد.
نرفته دلم برایش تنگ شد.
کاش یکبار دیگر برگردد تا ببینمش!
زنگ خانه به صدا درآمد .حسین بود برای برداشتن قران شخصی اش آمده بود .
دوباره حسین من رفت و من دلتنگ حسین
نمیدانم چرا اینگونه شده ام حس عجیبی ست
ای کاش حسین دوباره برگردد
صدای زنگ خانه برای بار دوم به صدا درآمد لباس گرمش را فراموش کرده بود تا لباسش را بردارد به قدو قامتش نگاه کردم کاش حسینم نمیرفت
خدا حافظی کرد و رفت من ماندم و بغض گلویم،
کاش یکبار دیگر حسین من بر می گشت
و صدای زنگ خانه برای سومین بار به صدا درآمد گفتم شاید همسایه ها باشند در را باز کردم حسین بود ، حسین جان چیزی فراموش کرده ای ؟
گفت این بار دلم برایت تنگ شده بود آمده ام تا یکبار دیگر تو را ببینم
#شهیدحسین_قدیری🕊
#رفیق_شهیدم
#روایتگری_شهدا
#عشق
https://eitaa.com/tablighemobalegh110
عشق با طعم شهادت
روز آخر دلشوره ی عجیبی داشتم ،در ماموریت های قبلی هیچ وقت اینطور نبودم .
گفتم اگر برایت اتفاقی افتاد من چه کنم ؟
گفت محکم باش
باهم ساکش را بستیم و راهی ماموریت شد.
نرفته دلم برایش تنگ شد.
کاش یکبار دیگر برگردد تا ببینمش!
زنگ خانه به صدا درآمد .حسین بود برای برداشتن قران شخصی اش آمده بود .
دوباره حسین من رفت و من دلتنگ حسین
نمیدانم چرا اینگونه شده ام حس عجیبی ست
ای کاش حسین دوباره برگردد
صدای زنگ خانه برای بار دوم به صدا درآمد لباس گرمش را فراموش کرده بود تا لباسش را بردارد به قدو قامتش نگاه کردم کاش حسینم نمیرفت
خدا حافظی کرد و رفت من ماندم و بغض گلویم،
کاش یکبار دیگر حسین من بر می گشت
و صدای زنگ خانه برای سومین بار به صدا درآمد گفتم شاید همسایه ها باشند در را باز کردم حسین بود ، حسین جان چیزی فراموش کرده ای ؟
گفت این بار دلم برایت تنگ شده بود آمده ام تا یکبار دیگر تو را ببینم
#شهیدحسین_قدیری🕊
#رفیق_شهیدم
#روایتگری_شهدا
#عشق
https://eitaa.com/tablighemobalegh110