#شعر_شب
نگرانم نگرانم نگرانم نگران
که تو سرگرم تماشای منی یا دگران
از گواراییات ای چشمهی زیباییها
لذتی ناب چشیدهست جهان ِگذران
تنم آغشته به روح تو نبودهست مگر؟
من کجا رفتهام ای جان! که نبودی تو در آن
کنج آغوش تو گهوارهی آرام من است
هی مرا از در این کلبه ی آرام نران
من پلی سادهام، از روی دلم اما تو
نگذر امروز شبیه همهی رهگذران
#شبتون_سرشار_از_آرامش
#شعر_شب
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود
این زورق شکسته ز ساحل نمی رود
در جست و جوی روی تو هرگز نگاه من
بی کاروان اشک به منزل نمیرود
#شبتون_سرشار_از_آرامش
#شعر_شب
بیهوده وَرق میخورَداین دفترِ خالی
این غفلتِ مشهور به تقویمِ جلالی
هرجا بِگُریزم،غمِ تو زودترآن جاست
ازگریه پُرم،ای همه جا،جایِ تو خالی...
#شبتون_سرشار_از_آرامش
#شعر_شب 🕊
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
#شبتون_سرشار_از_آرامش
#شعر_شب
به کوچه کوچه بنالم،
ز عابری که نیامد
غزل غزل بسـرایم،
ز شاعری که نیامد
شکسته بغض گلویم،
در انتظار عجیبی
خدا کند که بیاید،
مسافری که نیامد
#شبتون_سرشار_از_آرامش
#شعر_شب
با اینکه مانده است به دل جای پای تو
سربسته است تا به ابد ماجرای تو
گفتی به من همیشه وفادار بودهای
دیریست دلخوشم به همین ادعای تو
از پیچ و تاب خاطره رد شو چنان نسیم
تا ذرهای نفس بکشم در هوای تو
گیرم جوانی من و تو سهم هم نشد
بگذار تا که پیر شوم پا به پای تو
#شبتون_سرشار_از_آرامش
#شعر_شب
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانیم
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی طوفانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
حرف بزن،حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
#شبتون_سرشار_از_آرامش