eitaa logo
کانال خبری معراج شهدا
21.6هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
5.7هزار ویدیو
83 فایل
بسم رب شهدا تنها کانال رسمی کمیته جستجوی مفقودین و معراج شهدا ✍ ارسال محتوا: @gomnami68 💠ارتباط با ادمین : @khademegomnam
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️ 🌷 خبر رســيد که از فرماندهی غرب ، مسئولی برای گروه اندرزگو انتخاب شده و با حكم مسئوليت، راهی شده . ما هم منتظر شديم ولی خبری از فرمانده نشد . تا اينكه خبر رســيد ، كه مدتی اســت به عنوان بسيجی در گروه فعاليت دارد همان مورد نظر است ! با و چند نفر ديگر به سراغ جمال رفتيم . 🌷 از او پرسيديم : چرا خودت را معرفی نكردی؟! چرا نگفتی كه مسئول گروه هستی⁉️⁉️ جمال نگاهی به ما كرد و گفت : برای اين اســت كه كار انجام شود . خدا را شكر ، اينجا كار به بهترين صورت انجام ميشود. من هم از اينكه بين شــما هســتم خيلى لذت ميبــرم . از خدا هم به خاطر اينكه مرا با شما آشنا كرد . شما هم به كسى حرفی نزنيد تا نگاه بچه ها به من تغيير نكند . 🕊 جمال بعد از مدتـی در عمليات در حالی كه فرمانده يكى از گردانهای خط شكن بود به رسيد. 🕊شادی روح شهید صلوات 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در همه‌ی این چهره‌ها وجود دارند: از و و و بگیرید تا ؛ ببینید این چهره‌ها را! فاصله‌ی اینها از لحاظ جایگاه اجتماعی و موقعیّت اجتماعی چقدر است؟ امّا در بسیج اینها همه کنار هم هستند. شهدای هسته‌ای هم بسیجی‌اند، این عناصری هم که اسم آوردیم بسیجی‌اند؛ و و و و مانند اینها سپاهی بودند امّا بسیجی بودند؛ که است امّا بسیجی بود، بابایی ارتشی بود امّا بسیجی بود؛ حرکت، حرکت بسیجی بود؛ جهت، جهت بسیجی بود؛ مَنِش، مَنِش بسیجی بود؛ تا و و و مانند اینها همه بسیجی‌اند. که را برای ما به ارمغان آورد، برای کشور همان قدر بسیجی است که و ؛ اینها همه بسیجی‌اند، بسیج این است. این عرض عریض، این عرصه‌ی پهناور، همه [از جلوه‌های] بسیجند و صدها چهره‌ی نام‌آورِ دیگر. 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
7️⃣ 🕊مواسات در سیره سردار شهید 💠اواخر مجروحیت ابراهیم بود که یک روز ظهر زنگ زد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: “سید، ماشینت رو امروز استفاده می‌کنی؟” گفتم:”نه، همینطور جلوی خونه افتاده”، بعد هم اومد و ماشین رو گرفت و گفت: “تا عصر بر می‌گردونم”. عصر بود که ماشین رو آورد. پرسیدم: “کجا می‌خواستی بری؟” گفت: “هیچی، مسافرکشی می‌کردم” با خنده گفتم: “شوخی می‌کنی ؟” گفت: “نه ،حالا هم اگه کاری نداری پاشو بریم یکی دو جا کار داریم”. می‌خواستم برم داخل خونه که آماده بشم، گفت:”اگر چیزی هم تو خونه داری که استفاده نمی‌کنی مثل برنج و روغن بیار که برای چند نفر احتیاج داریم”. 💠رفتم مقداری برنج و روغن آوردم، بعد هم رفتیم جلوی یک فروشگاه، ابراهیم مقداری گوشت و مرغ و… خرید و آمد سوار شد. از پول خُردهائی که به فروشنده می‌داد فهمیدم همان پول‌های مسافرکشی باید باشد. بعد با هم رفتیم جنوب شهر و به خانه چند نفر سر زدیم. من اونها را نمی‌شناختم. وقتی درِ خونه‌ای می‌رفت و وسائل رو تحویل می‌داد می‌گفت: “ما از جبهه اومدیم و اینها هم سهمیه شماست!”، ابراهیم طوری حرف می‌زد که طرف مقابل اصلاً احساس شرمندگی نکنه و اصلاً خودش رو هم مطرح نمی‌کرد. 💠بعد‌ها فهمیدم خانه‌هائی که رفتیم منزل چند تا از بچه‌های رزمنده بود که مرد خانواده در جبهه حضور داشته و برای همین به آنها رسیدگی می‌کرد. 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada