برگه امتحان بی نام
یک استاد دانشگاه میگفت:
یک بار داشتم برگههای امتحان را تصحیح میکردم. به برگهای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد.
بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا میکنم. تصحیح کردم و 17/5 گرفت.
احساس کردم زیاد است. کمتر پیش میآید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم 15 گرفت.
برگهها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم تصحیح کردم.
آری، اغلب ما نسبت به دیگران سختگیرتر هستیم تا نسبت به خودمان و بعضى وقتها اگر خودمان را تصحيح كنيم ميبينيم به آن خوبي كه فكر ميكنيم، نیستیم.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
کشتی به گل نشسته
یکی از روزها ناخدای یک کشتی و سرمهندس آن دراینباره بحث میکردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدام یک نقش مهمتری دارند.
بحث به شدت بالا گرفت و ناخدا پیشنهاد کرد که یک روز جایشان را با هم عوض کنند.
قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتی را بهدست گیرد و ناخدا به اتاق مهندس کشتی برود. هنوز چند ساعتی از جابهجایی نگذشته بود که ناخدا عرقریزان با سر و وضعی کثیف و روغنمالی بالا آمد و گفت:
«مهندس سری به موتورخانه بزن. هرقدر تلاش میکنم، از موتورخانه سر درنمی اورم و کشتی حرکت نمیکند.»
سرمهندس فریاد کشید: «البته که حرکت نمیکند، کشتی به گِل نشسته است!»
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
#دختر_لوچ
دهقان پیر با ناله میگفت:
ارباب …
آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا میبیند ...
ارباب پرخاش کرد که: بدبخت، چهل سال است نان مرا زهرمار میکنی، مگر کور هستی نمیبینی که چشم دختر من هم چپ است؟!
دهقان گفت: چرا ارباب میبینم اما چیزی که هست؛ دختر شما همهی این خوشبختیها را "دو تا" میبیند،
ولی دختر من، این همه بدبختی را ...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌺 #تلاش_کن_ارزشمند_شوی
🔹شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود. در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند‼️
⁉ استاد پرسید :
برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟!
🔹 شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!!!
🔹 استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
⁉ استاد گفت :
اگر مرغی را، پروش دهی هدف تو از پرورشِ آن چیست
🔹شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
⁉ استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟!
🔹شاگرد گفت: خوب راستش نه…!
نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
⁉ استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
🔹 شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود.
🔹 استاد گفت : پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش! همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ،گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
🔹تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، #مفید و #باارزش شوی تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
❤ خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد! او، از تو ، #حرکت، #رشد، #تعالی، و #با_ارزش_شدن را می خواهد و می پذیرد، نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را…..
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- کارخدانشد ندارد!
- اوخوبمیداندچطور
در وتخته
را به همدیگر جورڪند...!
- خواستههایترابہاوبسپار
ڪهاوحتماراهیبــرای
رسیدنبهآرزوهایت
محیامیکند! . .
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🥤فواید مصرف آب قبل از صبحانه
👈🏻مبارزه با کبد چرب
👈🏻تضمین سلامت قلب
👈🏻افزایش سوخت و ساز بدن
👈🏻پیشگیری از پوسیدگی دندان
#یک_لیوان_آب
✅نیم ساعت قبل غذا=کمک به هضم
✅قبل حمام=کاهش فشارخون
✅قبل خواب=جلوگیری سکته قلبی
✅بین ورزش= کمک به کاهش وزن
✅1تا3 لیوان آب بین صبحانه تا ناهار= کاهش اشتها
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 سلام روزتون بخیر
💚 به شنبه خوش آمدین
براتون هفته ای
پـر از سلامتی و سربلندی،
پـر از مـوفقيت و کامیابی و
پر از خبرهای خوب آرزومندم
💚 تقدیم با بهترین آرزوها
💚 شروع هفته تون عالی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
حمایت از تولید ملی با چوب تر !
دوات گری ماهر در اصفهان بودم، امیرکبیر مرا به تهران فراخواند، سماوری را به من نشان داد و گفت:
همانند این را برو و بساز.
چند روزی در تهران ماندم. نمونه سماور را نزد امیربردم. پسندید و کاغذی آورد که حق ساخت سماور ۱۶ سال در انحصارم باشد و هر سماور را ۲۵ ریال بفروشم و در ازای هر سماور ۱۰ ریال سود کنم، قرار شد بهای ساختن کارگاه سماورسازی نیز به عهده دولت باشد.
خوشحال به سمت اصفهان برگشتم، کارگاه درحال تمام شدن بود که خبر قتل امیرکبیر رسید.
حاکم مرا به تهران فراخواند و ۲۰۰ تومان بدهی دولت را طلب کرد!
هرچه داشتم فروختم، اما باز ۳۰ تومان دیگر ماند که آن را هم با چوب خوردن و ترحم مردم به دولت پس دادم.
اکنون به گدایی و کوری روزگار میگذرانم...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
سگ و استخوان
سگ که استخوانی را از یک آدم مهربان دریافت نموده بود با عجله به طرف کلبه پیرزن می دوید. و برای رسیدن به خانه باید از روی پل چوبی عبور می کرد. در حین عبور کردن در درون آب رودخانه تصویر خودش را دید اما او نمی دانست آن تصویر متعلق به خود اوست. او دید یک سگ پایین پل، استخوانی بزرگ در دهان دارد. استخوانی شاید بزرگتر از استخوان خودش. سگ حریص برای گرفتن استخوان به درون رودخانه پرید. سگ حریص به سختی و تلاش زیاد جان خود را نجات داد و از رودخانه بیرون آمد. حالا او دیگر استخوان خودش را هم نداشت چون آن را هم آب برده بود. بدین شکل سگ خیس تمام شب را گرسنه ماند.
نادان همیشه از آز و فزون خواهی خویش خسته است
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 #ضرب_المثل
#از_کوره_در_رفتن
در باره ی کسانی که به طور غیر طبیعی و سریع خشمگین شده و با حالتی غیر عادی رفتار می کنند .
وقتی کوره های آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن روشن می شود، لازم است که درجه ی حرارت کم کم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود ".
از این رو برای توصیف رفتار افرادی که ناگهانی و به سختی خشمگین شده و از کوره ی اعتدال خارج شده با از کوره در رفتن آهن ِ ناگهان گداخته شده تشابه دارد، از این اصطلاح آهنگری استفاده می شود .....
برای خواندن داستانها وریشه ضرب المثلهای فارسی با ما همراه شوید
👇👇👇👇
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔴⚫️🔴
⚫️🔴
🔴
📚داستان واقعی و آموزنده
🔴داستان نجات با انفاق خالصانه🍎
یکی ازعلمای اهل بصره می گوید:
روزگاری به فقر وتنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من وهمسر وفرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم. در راه یکی از دوستانم به اسم ابانصررا دیدم و او را از فروش خانه باخبرساختم
پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت : برو و به خانواده ات بده ... به طرف خانه به راه افتادم
در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت: این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند.
🔴⚫️
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم .
گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد . بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند . اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم . روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم . که ناگهان ابانصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای ! ... در خانه ات خیر و ثروت است !
🔴⚫️
گفتم: سبحان الله ..!! از کجا ای ابانصر؟
گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد . و همراهش ثروت فراونی است
گفتم : او کیست؟
گفت : تاجری از شهر بصره است پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد .
سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی نیاز ساختم.
🔴⚫️
درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم
ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد ... کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم .
شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند .
🔴⚫️
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند .. گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند ، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد ... سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هر حسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت .
از شهوت های نفس مثل ریاء ، غرور ، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم . آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند : این برایش باقی مانده !
و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم .
سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند ،کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت : نجات یافت
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
💕" #داستانی_عبرت_آموز"✿🌸
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد هنگام صرف صبحانه زن متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است.
رو به همسرش کرد و گفت: لباس ها را چندان تمیز نشسته است. احتمالا بلد نیست لباس بشوید شاید هم باید پودرش را عوض کند.
مرد هیچ نگفت.مدتی به همین منوال گذشت و هر بار که زن همسایه لباس های شسته را آویزان می کرد، او همان حرف ها را تکرار می کرد.
یک روز با تعجب متوجه شد همسایه لباس های تمیز را روی طناب پهن کرده است به همسرش گفت: یاد گرفته چه طور لباس بشوید.
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم!
❌یادمان باشد زود"قضاوت"نکنیم❌
❣
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مقابل تغییراتی که خداوند
در مسیرت قرار میدهد؛
به جای مقاومت تسلیم باش!
بگذار زندگی نه بر خلاف تو،
که همراهت جاری شود...
نگران نباش که،
«زندگیام زیر و رو میشود...!»
از کجا میدانی زیر زندگیات،
بهتر از روی آن نباشد...؟!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 زمینه جاماندگان😭 #اربعین
🌴آه من الفراق ای کعبهی عراق
🌴از حال دلم میشه بگیری سراغ
🎙 مهدی_رسولی
👌بسیار دلنشین
✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ #امام_حسین
✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ #اربعین
🍃⃟ ͍̼̫͍̼̫͍̼̫͍̼̫̼̫͍̼̫̞̩̪̺✨
⃟ٖٖٖٖ🏴ٖ⃟ٖٖٖٖ
🌿⃟ ͍̼̫͍̼̫͍̼̫͍̼̫̼̫͍̼̫̞̩̪̺✨
⃟ٖٖٖٖ🖤ٖ⃟ٖٖٖٖ
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨زندگیتون از سر شوق
🍃✨آرامـشـی مــانـــدگــــار
🌸✨ســـلامــتــی پـــایـــدار
🍃✨رزقــــی ســــرشــــار
🌸✨و زیباترین و بهترینها
🍃✨را از صمیم قلب براتون
🌸✨از خدای مهربان خواستارم
🌸✨شروع هفتهتون
🍃✨ســرشــار از ســلامـتـی
🌸✨و خـــوشـــبـــخـــتــــی
🌸✨عصرتون بخیر🍨🧁
🌸✨4 شــهــریــور مــاهــتــون پــر گــل
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حدیثسهکلمهای👌🌱
اون روز بعد از شنیدنِ
همین حدیث سه کلمهای ساده،
یه تصمیم بزرگ گرفتم
اولش سخت بود...
این که وقتی حرفی و کنایهای
میشنوم، جواب ندم،
یا اگه باید جواب بدم
کلمههای خوب رو انتخاب کنم!
کمکم هم من
به این روش عادت کردم،
هم دیگران،
با محبت بیشتری
با من حرف زدند...
آره انگار، این حدیث،
معجزه کرد...
#احفظ_لسانک_تعز
زبانت رو حفظ کن تا عزیز بشی
#کلیپروببینید👌
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️📰 #عکس_نوشته📰☝️
#احکام_شرعی #احکام_طهارت
احکام تصویری/ #کلیپ
چگونه چیزی که نجس شده را پاک کنیم ؟
لطفا حداقل به یک نفر بفرستین👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً
✨وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ
✨إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۲۰۸﴾
✨اى كسانى كه ايمان آورده ايد
✨همگى به اطاعت خدا درآييد
✨و گامهاى شيطان را دنبال مكنيد
✨كه او براى شما دشمنى آشكار است (۲۰۸)
📚سوره مبارکه البقرة
✍آیه ۲۰۸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙داستانی زیبا و تکان دهنده درباره اینکه خدا کجاست
و در کجای زندگی ما قرار دارد!
شاید این داستان تاثیرش روی شما از هر چیز دیگری بیشتر باشد!
پس کلیپ را باز کنید و تا انتها ببینید
و بدانید دستان خدا هر لحظه در دستان شماست!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام_سلامتی
🔴 6 عادت برای پیشگیری از #حمله_قلبی
♦️ ترڪ #سیگار
♦️ ڪنترل #دیابت
♦️ڪنترل #چاقی
♦️پایین آوردن #فشارخون
♦️ڪنترل بیماری های #قلبی
♦️ ڪنترل #ڪلسترول_بالا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
هیچگاه به دنبال صورت زیبا نباشید!
"روزی پیر خواهد شد..."
هیچگاه به دنبال پوست خوب نباشید!
"روزی چروک خواهد شد..."
هیچگاه به دنبال اندام خوب نباشید!
"روزی عوض خواهد شد..."
هیچگاه به دنبال موی زیبا نباشید!
"روزی سپید خواهد شد..."
در عوض به دنبال قلبی وفادار باشید،
که تا ابد دوستتان خواهد داشت..
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌹❄️🌹❄️🌹❄️🌹❄️🌹❄️
داستان کوتاه پند آموز👌
مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.
پدر گفت: امتحان کن پسرم.
پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند.
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم.
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است..
پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است.
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن
برای قلبت انجام میدهد.
دنیا و کارهای آن، قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک میکند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻دیدار خسرو شوم بوده
🍃وقتی خسرو پرویز برای شکار از شهر بیرون رفت، چون به صحرا رسید، چشمش به مردی زشترو افتاد؛ پس آن را به فال بد گرفت و دستور داد او را از جلو راه دور کنند.
آن مرد پیش خود گفت: «خسرو بر نقّاش عالم عیب گرفته است!»
🍃چون خسرو از شکارگاه برمیگشت، اتفاقاً به همان جایگاه رسید و آن مرد را دید.
🍃آن مرد صدا زد ای خسرو سؤالی دارم. گفت: بگو. عرض کرد ای پادشاه! امروز شکارت خوب بوده است؟ گفت: بسیار عالی بود.
🍃عرض کرد: آیا به همراهان تو آسیبی رسید؟ گفت: نه. عرض کرد: پس چرا مرا دیدی به فال بد، به من اهانت کردی؟ و از سر راهت دور کردی؟ گفت: دیدار امثال تو را مردم، شوم میگیرند.
🍃عرض کرد: پس دیدار خسرو بر من شوم بوده است، نه دیدار من بر خسرو؛ خسرو از جواب او تسلیم گردید و از او عذرخواهی کرد.
#داستان
#خسرو
#پیرمرد
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻دوزخى كيست؟
🪴🌻🪴🌻
🌻
🪴
جعفر بن يونس، مشهور به ((شبلى )) از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است . وى در عرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى، و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود.
در شهرى كه شبلى مىزيست، موافقان و مخالفان بسيارى داشت .
برخى او را سخت دوست مىداشتند و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در ميان خيل دوستداران او، نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده و فقط نامى و حكايتهايى از او شنيده بود.
روزى شبلى از كنار دكان او مىگذشت. گرسنگى چنان او را ناتوان كرده بود كه چارهاى جز تقاضاى نان نديد.
از مرد نانوا خواست كه به او گردهاى نان وام دهد . نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت و شبلى رفت.
در دكان نانوايى، مردى ديگر نشسته بود كه شبلى را مىشناخت . رو به نانوا كرد و گفت: (( اگر شبلى را ببينى، چه خواهى كرد؟ ))
نانوا گفت: (( او را بسيار اكرام خواهم كرد و هر چه خواهد، بدو خواهم داد.))
دوست نانوا به او گفت: (( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمهاى نان را از او دريغ كردى، شبلى بود . ))
نانوا سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد كه گويى آتشى در جانش برافروختهاند.
پريشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بيابان يافت . بىدرنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست كه بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد . شبلى پاسخى نگفت .
نانوا اصرار كرد و افزود: (( منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من مىگردانى، مردم بسيارى را اطعام كنم . ))
شبلى پذيرفت.
شب فرا رسيد . و ميهمانى عظيمى برپا شد. صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند. مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد .
بر سر سفره اهل دلى روى به شبلى كرد و گفت: (( يا شيخ!نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ ))
شبلى گفت: ((دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمىدهد؛ اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است صد دينار خرج مىكند!بهشتى، اين گونه نباشد . ))
🌻
🪴
🌻🪴🌻🪴
📚 حکایت پارسایان ،رضا بابائی
#داستان
#پند
#شبلی
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻آزمودن خدا
امام صادق (ع) می فرمایند:
روزی حضرت عیسی (ع) بربالای بلندی ایستاده بود.
ابلیس بر او عیان شد و گفت:
تو که می گویی خداوند برهرکاری تواناست، از این بلندی خودت را پائین بینداز تا خداوند تو را نگه دارد.
حضرت فرمود:
سزاوار نیست بنده ای بخواهد خدا را آزمایش کند، بلکه اوست که بندگانش را می آزماید. آن معجزات را خداوند به من اجازه داده و این را اجازه نفرموده است.
📚بحارالأنوار، ج 60، ص 252
#داستان
#حضرت_موسی
@zendegiasheghaneh
#همسرانبهشتی👆