eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدایی که مهر او قوت قلب ما، و یاد او راحتی روح ماست، آباد آن زبان که بر آن ذکر اوست، آزاد آن کس که وی دربند اوست! ❣بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣ الهی به امیدتو ┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊آن دم که حق جمله عالم آفرید 🌸صدایی ازحق برگوش عرشیان رسید 🕊گفت حق این ذکررا دائم بگوئید 🌸صلوات برمحمدوآل محمد شد پدید 🌹☘️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم☘️🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌷﷽🌷✨ 💗 بیا ڪہ بے تو نہ سحـر را طاقتے اسٺ و نہ صبـح را صداقتے؛ ڪہ سحـر بہ شبنم لطف تو بیدار میشود وصبح، بہ سلام تو ازجا برمے‌خیزد ❣أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ❣ ┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆اصلاح کنندگان بین مردم ، مقربان روز قیامتند 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 9 فروردین ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:31 ☀️طلوع آفتاب: 06:56 🌝اذان ظهر: 13:09 🌑غروب آفتاب: 19:23 🌖اذان مغرب: 19:41 🌓نیمه شب شرعی: 00:27 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🕊﷽🕊🌸 ❣ذكر روز جمعه صدمرتبه 🌤اَللهُمَ‌صَلِ‌عَلي‌مُحَمَد‌وَ‌آل‌مُحَمَدْوَعَجِل فَرَجَهُم🌤 🌸خدايا رحمت فرست بر محمد(ص)وخاندان محمد(ص)ودرفرج ایشان تعجیل بفرما🌸 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
ها ی مفصل بخورید👇 خوردن صبحانه کامل نه تنها پرخوری را بلکه عوارض آن را نیز کاهش میدهد و به تناسب اندام تان هم کمک میکند. 🍶🍃نسخه گیاهی بهبود کم کارى و : 👇🍃👇🍃 🍃به مدت چند ماه هر روز صبح قبل از صبحانه یک قاشق غذاخورى خاکشیر را با یک یا نصف استکان سنکنجبین مخلوط کرده و بخورید و هر روز عصر یک قاشق سوپخورى روغن زیتون را با یک قاشق آبلیمو ترش مخلوط نموده، میل نمایید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعہ یعني عطر نرڪَس در هوا سر مي‌ڪشد جمعہ یعني قلب عاشق سوے او پر مي‌ڪشد جمعہ یعني روشڹ از رویش بڪَردد ایڹ جهاڹ جمعہ یعني انتظار مَهدے سلام روزجمعه تون🌺 سرشـارازشادی بهار همه چیزش رنگ و بوی تازگی میدهد☘ آرزو میکنم وجودتان پرشود ازعشق و زیبایی و رنگ زندگیتون شاد و دلپذیر باشد🌺 ┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣0⃣1⃣ این شد تمام حرفی که بین من و او زده شد. چشمم به سِرُم و کیسه خونی بود که به او وصل شده بود. همان پرستار سر رسید و اشاره کرد بروم بیرون. توی راهرو که رسیدم، دیگر اختیار دست خودم نبود. نشستم کنار دیوار. پرستار دستم را گرفت، بلندم کرد و گفت: «بیا با دکترش حرف بزن.» مرا برد پیش دکتری که توی راهرو کنار ایستگاه پرستاری ایستاده بود. گفت: «آقای دکتر، ایشان خانم آقای ابراهیمی هستند.» دکتر پرونده ای را مطالعه می کرد، پرونده را بست، به من نگاه کرد و با لبخند و آرامشی خاص سلام و احوال پرسی کرد و گفت: «خانم ابراهیمی ! خدا هم به شما رحم کرد و هم به آقای ابراهیمی. هر دو کلیه همسرتان به شدت آسیب دیده. اما وضع یکی از کلیه هایش وخیم تر است. احتمالاً از کار افتاده.» بعد مکثی کرد و گفت: «دیشب داشتند اعزامشان می کردند تهران که بنده رسیدم و فوری عملشان کردم. اگر کمی دیرتر رسیده بودم و اعزام شده بودند، حتماً توی راه برایشان مشکل جدی پیش می آمد. عملی که رویشان انجام دادم، رضایت بخش است. فعلاً خطر رفع شده. البته متاسفانه همان طور که عرض کردم برای یکی از کلیه های ایشان کاری از دست ما ساخته نبود.» ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣0⃣1⃣ چند روز اول تحمل همه چیز برایم سخت بود؛ اما آرام آرام به این وضعیت هم عادت کردم. صمد ده روز در آن بیمارستان ماند. هر روز صبح زود خدیجه و معصومه را به همسایه دیوار به دیوارمان می سپردم و می رفتم بیمارستان، تا نزدیک ظهر پیشش می ماندم. ظهر می آمدم خانه، کمی به بچه ها می رسیدم و ناهاری می خوردم و دوباره بعدازظهر بچه ها را می سپردم به یکی دیگر از همسایه ها و می رفتم تا غروب پیشش می ماندم. یک روز بچه ها خیلی نحسی کردند. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. ساعت یازده ظهر بود و هنوز به بیمارستان نرفته بودم که دیدم در می زنند. در را که باز کردم، یکی از دوستان صمد پشت در بود. با خنده سلام داد و گفت: «خانم ابراهیمی ! رختخواب آقا صمد را بینداز، برایش قیماق درست کن که آوردیمش.» با خوشحالی توی کوچه سرک کشیدم. صمد خوابیده بود توی ماشین. دو تا از دوست هایش هم این طرف و آن طرفش بودند. سرش روی پای آن یکی بود و پاهایش روی پای این یکی. مرا که دید، لبخندی زد و دستش را برایم تکان داد. با خنده و حرکتِ سر سلام و احوال پرسی کردم و دویدم و رختخوابش را انداختم. تا ظهر دوست هایش پیشش ماندند و سربه سرش گذاشتند. آن قدر گفتند و خندیدند و لطیفه تعریف کردند تا اذان ظهر شد. آن وقت بود که به فکر رفتن افتادند. ادامه دارد...✒️ @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
👆 🌸پیامبر صلی الله علیه و آله: هرگاه براى قومى مهمان بيايد، روزى اش را نيز با خود از آسمان مى آورد، و هرگاه غذا بخورد، خداوند، با فرود آمدن او بر آنان، گناهانشان را مى آمرزد... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅حكايت سوزن و كفاش ♦️روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت از شدت درد فریادی زد سوزن را چند متر دور تر پرت کرد . مردی حکیم که از ان مسیر عبور می کرد ماجرا را دید سوزن را اورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن انگه که خارش خوری . ♦️این سوزن منبع درامد توست این همه فایده حاصل کردی یک روز که از ان دردی برایت امد ان را دور می اندازی! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
گاه گاهےڪہ دلم میگیرد😔 میگویم: بہ ڪجا بایدرفت؟ بہ ڪہ باید دل بست؟ بہ دیارےڪہ پراز دیوار است؟ حس تنهاےدرونم گوید: بشڪن دیوارے ڪہ درونت داری چہ سوالےدارے؟ تو خدارا دارے وخدا اول وآخر با توست😇
جبهه یک زندگی قشنگ بود .. بسیاری از اوقات متوجه نمیشدی لباسهایت را چه کسی شسته!! وقتی متوجه میشدی که روی بند افتاده و یا تا کرده و مرتب روی ساک و وسایل شخصی گذاشته شده ... اگر چه ظاهرش رختشویی ست ... اما روح و باطنش " تذهیب نفس " بود ... 🌷عملیات خیبر ، جزیره مجنون ، سال ۱۳۶۲