eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃شلغم پخته بهترین صبحانه در فصل زمستان است. چون بدن را تمیز و مواد سمی را از بدن خارج می كند و شما را از ابتلا شدن به بیماری‌های ویروسی در امان نگه می دارد. 🌨برای پیشگیری از سرماخوردگی و بیماری‌های تنفسی چند بار در هفته شلغم مصرف کنيد. 👇👇🏿👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان خوبم💜 شنبه 28 دی ماه ❣ خدایا🙌 هفته پیش رو را برای همه ی دوستان و عزیزانم😍 7 روز خیر و برکت 7 روز سلامتی 7 روز آرامش و پیشرفت 7 روز زندگی پر از خوشبختی💞 7 روز عبادت مورد قبول  و 7 روز پر از استجابت دعا قرار بده 💐شروع هفته تون عالی
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❣ 🌼🍃امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! 🌼🍃پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف می زدم و برای طرفم شاخ و شونه می کشیدم که نابودت می کنم ! به زمین و زمان می کوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا می کشی و... خلاصه فریاد می زدم 🌼🍃یک دختر بچه یک دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و می گفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید.... 🌼🍃منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد می زدم و هی هیچی نمی گفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقدر بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرم را آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمی خـــرم ! چرا اینقدر پر رویی! شماها کی می خواهید یاد بگیرید مزاحم دیگران نشوید و.... 🌼🍃دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشمهایش را دیدم ناخودآگاه ساکت شدم ! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند آمد! البته جواب این سوال را چند ثانیه بعد فهمیدم! وقتی ساکت شدم و دست از قدرت نمایی برداشتم، جلو آمد و با ترس گفت : 🌼🍃آقا! من گل نمی فروشم! آدامس می فروشم! دوستم که آن طرف خیابون است گل می فروشد! این گل را برای شما از او گرفتم که اینقدر ناراحت نباشید! اگر عصبانی بشوید قلبتان درد می گیرد و مثل بابای من بیمارستان می روید، دخترتان گناه دارد..... دیگر نمی شنیدم! این فرشته چه می گوید؟! 🌼🍃حالا علت سکوت ناگهانیم را فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربانش به من زده بود، توان بیان را از من گرفته بود! و حالا با حرفهایش داشت خورده های غرور بی ارزشم را زیر پاهایش له می کرد! 🌼🍃یک صدایی در درونم ملتمسانه می گفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمی کند اما دریغ از توان و نای سخن گفتن! 🌼🍃تا آمدم چیزی بگویم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال دور شد! حتی به من آدامس هم نفروخت! ❣هنوز رد سیلی پر قدرتی که زد روی قلبم است ! چه قدرتمند بود!! 🌼🌿🌼🌿
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم❤️ من امروز تمام درهای وفور نعمت کائنات را به سوی خود باز می‌کنم و ایمان دارم که هیجان، عشق و شادکامی وجودم را فرا می‌گیرد خدایا سپاسگزارم❣ برای اینکه حست عالی باشه، صبح رو با توجه کردن به داشته‌هات شروع کن . . .! #من_بسیار_عالیم....👌🏽 #کانال‌انرژی‌مثبت
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی در صلح یاد بگیرید که از شکوه و افتخاری که هم اکنون در آن هستید لذت ببرید 👤جول اوستین 💎
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 :✍ ماشاالله 💐نمی دونستم چطور باید رفتار کنم ... رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست ... 💐اون اولین خانواده من بود ... کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه ... خیلی می ترسیدم ... نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم ... 💐بالاخره مراسم شروع شد ... بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن ... چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند ... هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بود ... 💐عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد ... کنارم نشست... و خوندن خطبه شروع شد ... . همه میومدن سمتم ... تبریک می گفتن و مصافحه می کردن ... هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم ... بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند ... 💐 حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود ... حتی اگر بهشتی وجود نداشت ... قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم ... . 💐دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد... دست کرد توی جیبش و یه پاکت در آورد ... داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود ... پیشانیم رو بوسید و گفت ... ماشاء الله ... 💐گیج می خوردم ... دست کردم توی پاکت ... دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود ... . .پ.ن: جهت رفع شبهه احتمالی، حاج آقا، درد دل استنلی رو با خدا شنیده بوده  ○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 : ✍تو رحمت خدایی 💐اولین صبح زندگی مشترک مون ... بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد ... گل های تازه ای رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت ... 💐من ایستاده بودم و نگاهش می کردم ... حس داشتن خانواده ... همسری که دوستم داشت ... مهم نبود اون صبحانه چی بود، مهم نبود اون گل ها زیبا می شدن یا نه ... چه چیزی از محبت و اشتیاق اون باارزش تر بود ... . 💐بهش نگاه می کردم ... رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود ... حسنا و عشقش هدیه خدا به من بود ... بیشتر انسان هایی که زندگی هایی عادی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند اما من، خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم ... 💐من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت ... چه به موقع پاشدی. یه صبحانه عالی درست کردم ... صندلی رو برام عقب کشید ... با اشتیاق خاصی غذاها رو جلوی من میزاشت ... با خنده گفت: فقط مواظب انگشت هات باش ... من هنوز بخیه زدن یاد نگرفتم ... 💐با اولین لقمه غذا، ناخودآگاه ... اشک از چشمم پایین اومد... بیش از 30 سال از زندگی من می گذشت ... و من برای اولین بار، طعم خالص عشق رو احساس می کردم ... 💐حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد ... استنلی چی شده؟ ... چه اتفاقی افتاد؟ ... من کاری کردم؟ ... سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت ... احساس و اشک ها به اختیار من نبودن ... . 💐با چشم های خیس بهش نگاه می کردم ... به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم ... - حسنا، تا امروز ... هرگز... تا این حد ... لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم ... تمام زندگیم ... این زندگی ... تو رحمت خدایی حسنا ... 💐دیگه نتونستم ادامه بدم ... حسنا هم گریه اش گرفته بود... بلند شد و سر من رو توی بغلش گرفت ... دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم ... . ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی در صلح یاد بگیرید که از شکوه و افتخاری که هم اکنون در آن هستید لذت ببرید 👤جول اوستین 💎
💎پیامبر خاتم(ص): 🔸هر که برادر خود را بخاطر گناهی که از آن توبه کرده سرزنش کند، نمیرد تا اینکه خود به آن گناه مرتکب شود.🔸 📙تنبیه الخواطر؛۱:۱۱۳ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 💎پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: مَن یَعْفُ یَعْفُ اللهُ عَنهُ. 🔸هر کس عفو و گذشت داشته باشد خدا نیز از او گذشت خواهد نمود.🔸 📙(شهاب‌الاخبار، ص ۱۴۳)
✨یَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ (۳۵) ✨خداوند به نور خود هر کس را بخواهد ✨هدایت می کند(۳۵) 📚سوره مبارکه النور ✍آیه ۳۵
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❣ 🌼🍃امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! 🌼🍃پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف می زدم و برای طرفم شاخ و شونه می کشیدم که نابودت می کنم ! به زمین و زمان می کوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا می کشی و... خلاصه فریاد می زدم 🌼🍃یک دختر بچه یک دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و می گفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید.... 🌼🍃منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد می زدم و هی هیچی نمی گفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقدر بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرم را آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمی خـــرم ! چرا اینقدر پر رویی! شماها کی می خواهید یاد بگیرید مزاحم دیگران نشوید و.... 🌼🍃دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشمهایش را دیدم ناخودآگاه ساکت شدم ! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند آمد! البته جواب این سوال را چند ثانیه بعد فهمیدم! وقتی ساکت شدم و دست از قدرت نمایی برداشتم، جلو آمد و با ترس گفت : 🌼🍃آقا! من گل نمی فروشم! آدامس می فروشم! دوستم که آن طرف خیابون است گل می فروشد! این گل را برای شما از او گرفتم که اینقدر ناراحت نباشید! اگر عصبانی بشوید قلبتان درد می گیرد و مثل بابای من بیمارستان می روید، دخترتان گناه دارد..... دیگر نمی شنیدم! این فرشته چه می گوید؟! 🌼🍃حالا علت سکوت ناگهانیم را فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربانش به من زده بود، توان بیان را از من گرفته بود! و حالا با حرفهایش داشت خورده های غرور بی ارزشم را زیر پاهایش له می کرد! 🌼🍃یک صدایی در درونم ملتمسانه می گفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمی کند اما دریغ از توان و نای سخن گفتن! 🌼🍃تا آمدم چیزی بگویم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال دور شد! حتی به من آدامس هم نفروخت! ❣هنوز رد سیلی پر قدرتی که زد روی قلبم است ! چه قدرتمند بود!! 🌼🌿🌼🌿 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت هندوانه‌ای برای رضای خدا به من بده فقیرم و چیزی ندارم. هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد، مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده. هندوانه فروش هندوانه خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد. فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین... این هندوانه خراب را بخاطر تو داده هست و این هندوانه خوب را بخاطر پول... وای اگر این تفکر در کل زندگی ما باشه... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🍃⇨﷽ 🌷 داستان کوتاه ❄️⇦ مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. ❄️⇦ وقتی به موضوع « خدا » رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد. ❄️⇦ مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. ❄️⇦ آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم. مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد. آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند. ❄️⇦ مشتری تائید کرد: دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد. 💟← « بہ ما بپیونید » →💟 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆