🌷🌷🌷
💠داستان مرد هندی و افسر انگلیسی! بخونید جالبه👌
🔹در زمان اشغال هند توسط بریتانیا، روزی افسر انگلیسی بدون هیچ دلیلی سیلی محکمی به یک شهروند هندی زد. شهروند ساده هندی چنان با مشت به روی افسر بریتانیایی زد که او از اثر شدت ضربه وارده به زمین افتاد.
🔸افسر بریتانیایی از این عکس العمل هندی وحشت زده و خشمگین شده بود؛ ولی چون تنها بود چیزی نگفت و بطرف مقر سربازان بریتانیایی رفت تا با گرفتن نیرو برگردد و جواب مرد هندی را بدهد که جرات کرده به افسر امپراطوری سیلی بزند که آفتاب در قلمرو آن غروب نمی کند..
🔹پیش ژنرال انگلیسی رفت و از او خواست تا سرباز به او بدهد تا برگردد و جواب این بی ادبی را به هندی دهد. اما ژنرال انگلیسی بدون این که جواب او را بدهد، او را به اتاقی برد که در آن پول نگهداری میشد و گفت: 50000 روپیه بردار و برو نزد آن هندی و در مقابل کاری که انجام دادی به او بده و معذرت بخواه!
🔸افسر با شنیدن این حرف معترضانه گفت: هندی بدبخت به یک افسر ملکه سیلی زده است و این یعنی بی احترامی به امپراطوری انگلیس، ولی شما بجای مجازات به من می گویید به او پول بدهم و عذر بخواهم؟! ژنرال با خشم گفت: این یک دستور است، باید بدون چون و چرا اجرا کنی.
🔹افسر به ناچار پول را به مرد هندی داد و عذر خواست. هندی پذیرفت و با خوشحالی تمام پول را از او گرفت و یادش رفت که او حق داشته اشغالگر وطنش را بزند! پنجاه هزار روپیه آن زمان پول هنگفتی بود و او با آن خانه خرید و با بقیه اش چندین ریکشا (وسیله ی حمل و نقل درون شهری در هندوستان) گرفت و با استخدام چند راننده آن ها را به کرایه داد...
🔸روزگار گذشت و وضع زندگی او بهتر شد تا این که به یکی از تجار در شهر خود تبدیل شد. او فراموش کرده بود که با گرفتن پول از کرامتش گذشته ولی انگلیسی ها آن سیلی او را فراموش نکرده بودند.
🔹روزی ژنرال انگلیسی، افسرِی را که از هندی سیلی خورده بود فراخواند و به او گفت: آیا آن هندی را که به تو سیلی زده بود به یاد داری؟ افسر پاسخ داد: بلی چگونه می توانم او را فراموش کنم.
🔸ژنرال گفت: حال وقتش است که بروی و انتقام آن سیلی را ازش بگیری، ولی او را در حالی با سیلی بزن که مردم در دور و برش جمع باشند.
🔹افسر گفت: آن روز که هیچ کسی نداشت مرا از زدن او بازداشتی حال که صاحب جاه و جلال و خدمه شده است می گویی برو او را بزن؟ می ترسم افرادش مرا بکشند.
🔸ژنرال گفت: خاطرت جمع باشد، نمی کشند، فقط برو و آن چه را که گفتم انجام بده و برگرد.
🔹وقتی افسر انگلیسی داخل خانه هندی شد او را در میان جمع کثیری از مردم یافت در حالی که خادمان و محافظانش او را احاطه کرده بودند، بدون مقدمه بطرف او رفت و با سیلی چنان محکم به رویش کوبید که بر زمین افتاد، افسر ایستاده بود تا عکس العمل او را ببیند ولی هندی بدون هیچ عکس العملی از جایش هم بلند نشد و به طرف انگلیسی حتی چشم بالا نکرد!
🔸افسر از تعجب دهنش باز مانده بود ولی خوشحال از گرفتن انتقام نزد ژنرال خود برگشت. ژنرال به افسرش گفت : خیلی خوشحال به نظر می آیی و فکر میکنم متعجب شدی.
🔹افسر پاسخ داد: بلی برای بار اول که او را با سیلی زدم او از من محکم تر بر رویم کوبید در حالی که فقیر بود. ولی امروز که او صاحب جاه و جلال و خدمه است حتی پاسخ سیلی ام را با حرف هم نداد، این مرا به تعجب واداشته است.
🔸ژنرال در پاسخ افسرش گفت: دفعه اول او «کرامت» داشت و آن را بالاترین سرمایه خویش می پنداشت، برای همین از آن دفاع کرد.
🔹ولی دفعه دوم، او کرامت خود را در به پول فروخته بود، برای همین از آن نتوانست دفاع کند «چون می ترسید که مصالح و منافع خود را از دست بدهد».
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
موفقیت یه شبه اتفاق نمیفته...
وقتی اتفاق میفته که هر روز یه ذره بهتر از روز
قبل بشی و در نهایت به موفقیت برسی...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
🌱داستان کوتاه
ﯾﮏ ایرانی ﻭ ﯾﮏ آمریکایی ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻃﻮﻻﻧﻰ ﻫﻮﺍﺋﻰ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . آمریکایی ﺭﻭ ﺑﻪ ایرانیه ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﯾﻠﻰ ﺑﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺑﺎﺯﻯ ﮐﻨﯿﻢ؟ ایرانی ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﺪ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﭘﺘﻮ ﺭﺍ ﺭﻭﻯ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﺸﯿﺪ.
آمریکاییه ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﺯﻯ ﺳﺮﮔﺮﻡﮐﻨﻨﺪﻩﺍﻯ ﺍﺳﺖ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽﭘﺮﺳﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ۵ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ. ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻣﻦ ۵ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ
ﻣﯽﺩﻫﻢ .
ایرانیه ﻣﺠﺪﺩﺍً ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﻯ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺒﺮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ، آمریکایی ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﯾﮕﺮﻯ ﺩﺍﺩ . ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺏ، ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﺮﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩﯾﺪ ۵ ﺩﻻﺭ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﻭﻟﻰ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺳﻮﺍﻝ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﻫﻢ ۵٠ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽﺩﻫﻢ . ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﭼﺮﺕ ایرانیه ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ آمریکاییه ﺑﺎﺯﻯ ﮐﻨﺪ .
آمریکاییه ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﺮﺩ : «ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﺎﻩ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟» ایرانیه ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻠﻤﻪﺍﻯ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ۵ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ آمریکایی ﺩﺍﺩ . ﺣﺎﻻ ﻧﻮﺑﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ. ایرانیه ﮔﻔﺖ : « ﺁﻥ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺍﺯ ﺗﭙﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺭﻭﺩ ۳ ﭘﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﻰ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﻣﯽﺁﯾﺪ ۴ ﭘﺎ؟ »
آمریکاییه ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻌﺠﺐ ﺁﻣﯿﺰﻯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻤﻠﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﻣﻮﺩﻡ ﺑﯿﺴﯿﻢ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﺵ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﻭﺻﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﮐﻨﮕﺮﻩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﺮﺩ . ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﭼﯿﺰ ﺑﺪﺭﺩ ﺑﺨﻮﺭﻯ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩ. ﺳﭙﺲ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻧﺶ ﭘﺴﺖ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯿﮏ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮑﻰ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﮔﭗ (chat ) ﺯﺩ ﻭﻟﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻤﮑﻰ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۳ ﺳﺎﻋﺖ، ایرانیه ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ۵٠ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ .
ایرانیه ﻣﻮﺩﺑﺎﻧﻪ ۵٠ ﺩﻻﺭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
آمریکایی ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻤﻰ ﻣﮑﺚ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: « ﺧﻮﺏ، ﺟﻮﺍﺏ ﺳﻮﺍﻟﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟» ایرانیه ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻠﻤﻪﺍﻯ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ۵ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ آمریکایی ﺩﺍﺩ ﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ.
🖋☕️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_شبانه
پروردگارا❣
دراین🌙شب✨
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﮐﻪ
ﺣﺮﻣﺖﺩﻝﻫﺎﺭﺍﺍﺯﯾﺎﺩﻧﺒﺮﯾﻢ
ﺑﻪ ﻣﺎﺑﯿﺎﻣﻮﺯﮐﻪ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢﻭﺁﻧﺎﻧﮑﻪ
ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺭﺍ ﺍﺯﺧﺎﻃﺮ ﻧﺒﺮﯾﻢ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
دلتنگ حرمی ؟ دلت میخواد بری کربلا؟
دنبال جایی میگردی بوی کربلا بگیری ؟
میخوای حرم به شکل انلاین ببینی ؟
حتما یه سر اینجا بزن ضرر نمیکنی
دِلتَنٖگِڪَღـَرْبَلآیِیِ بیا گلچینی از بهترین مولودیهای روز اینجاس👇
#روزانه_۴۰_ثانیه_فیلم_ازحرم
دلتنگ کربلایی بیا اینجا حرم ببین
بهترین نوحه ها در دلتنگ حرم
زود جوین شو تا پاک نشده👇
http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc
ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
هدایت شده از بنرها
اینجا دنیای عجایب است
با ما باشید با عجیب غریب های جهان
http://eitaa.com/joinchat/3579904022Ca7da734213
#عجایب_چهارگوشه_جهان🌍👆به مابپیوندید
هدایت شده از بنرها
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4
#ذکر_روزانه_وتعقیبات_نماز👆
هدایت شده از بنرها
#خــتـم_نـمــل
#ویژه
🚨ختم سوره مبارک نمل برای حاجات بزرگ
#کمتــراز۵روزبه_حاجتتون_میرسید
📢هفته گذشته خیلیا حاجت رواشدن
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
ختم اینجاس👆
کانالی پراز ذکرهای حاجت #خانه_دارشدن #بچه_دارشدن
#دعای_بخت_گشایی #شغل #روزی #داستان_های_واقعی_سبک_زندگی_همسرداری_تربیت_فرزند
#تفسیرقرآن_حدیث
🌸❖جهت خواندن ذکر روے
لینک بزن👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
❣اینجا اگه عضوبشی همه کانال هاتو پاک میکنی چون کامله❣
#ویژه_امروزدعای_محشرکبری
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃
یادخدا
ارام بخش دلهاست...
روزت را متبرك كن
با نام و ياد خدا
خدا صداى
بندهايش را دوست دارد
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
🌸 الــهـــی بــه امــیــد تـــو
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃پیامبرگرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) :
🌺 برمن بسیارصلوات بفرستید که صلوات بر من نوری در قبر، نوری در پل صراط و نوری در بهشت خواهد بود.
📚بحار الانوار، ج۷۹، ص۶۴
🌺اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سلام_امام_زمانم💗
رضایت تو...
همہ آرزوے مڹ است...
لبخند تو...
تنہا شاخہ گلي است ڪہ
تمام زمیڹ را بہ یڪ اشاره،
گلبـ💐ـاراڹ ميڪند...
#سلام_یگانہ_منجي_زمیڹ💗
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌹سلام ارباب خوبم حسین_ع
صبح ها را به سلامی
به تو پیوند زنم
ای سر آغازترین
روز خدا صبح بخیر
به امیدی که جوابی
ز شما می آید
گفتم از دور سلامی
به شما صبح بخیر
🌹 السَّلامُ علیکَ یٰا
🌹 اباعَبْدِاللّٰه الْحُسَین
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #خدایامرادوست_بدار
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه 28 بهمن ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:26
☀️طلوع آفتاب: 06:50
🌝اذان ظهر: 12:18
🌑غروب آفتاب: 17:47
🌖اذان مغرب: 18:06
🌓نیمه شب شرعی: 23:37
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروزدوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعد از سلام۱۰ استغفار
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✅ صبحانه برای زیبایی پوست
شیر : ضد چروک
چای سبز: کاهش جوش
تخم مرغ پخته : جلوگیری از افتادگی پوست
املت گوجه : روشن کننده ی پوست
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹الهی حال دلتون عالی بشه👌
🍃🌹امیدوارم نگاه خدا
🍃🌹مسیر زندگی تون رو
🍃🌹چنان هموار کنه
🍃🌹که خوشبختی برای همیشه
🍃🌹زندگیتونو دربربگیره
🍃🌹آخرین دوشنبه بهمن ماهتون
🍃🌹پر از خبرهای خوب😊
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت پنجاه و هفتم: ✍تقصیر پدرم بود .
.
❤️این رو گفتم و از جا بلند شدم…
با صدای بلند خندید…
– ودزد؟ از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟
– کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه، چه اسمی میشه روش گذاشت؟
هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن… بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم…
🦋از جاش بلند شد …
– تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن…
هر چند فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا مجبور کرده باشه…
نفس عمیقی کشیدم …
– چرا، من به اجبار اومدم…
به اجبار پدرم…
و از اتاق خارج شدم
❤️برگشتم خونه…
خسته تر از همیشه، دلتنگ مادر و خانواده… دل شکسته از شرایط و فشارها… از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته، هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم…
سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه، اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم…
به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می کشیدم…
از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه…
🦋حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم…
رفتم بالا توی اتاق و روی تخت ولو شدم… .
– بابا … می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم،
اما من، یه نفره و تنها، بی یار و یاور، وسط این همه مکر و حیله و فشار…
می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام…
❤️کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم، توی مسیر حق باشم…
بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم…
همون طور که دراز کشیده بودم با پدرم حرف می زدم و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد…
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت پنجاه و هشتم: ✍حس دوم
❤️درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم…
باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران… هر چند، حق داشتن…
نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن،گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد…
گاهی اونقدر قوی که ته دلم می لرزید…
🦋زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم…
اول که فکر کرد برای دیدار میام، خیلی خوشحال شد…
اما وقتی فهمید برای همیشه است، حالت صداش تغییر کرد…
توضیح برام سخت بود…
❤️– چرا مادر؟ اتفاقی افتاده؟
– اتفاق که نمیشه گفت… اما شرایط برای من مناسب نیست…منم تصمیم گرفتم برگردم…
خدا برای من، شیرین تر از خرماست…
– اما علی که گفت…
پریدم وسط حرفش، بغض گلوم رو گرفت…
🦋– من نمی دونم چرا بابا گفت بیام…
فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم…
بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم…
گریه ام گرفت…
مامان نمی دونی چی کشیدم…
من، تک و تنها، له شدم…
❤️توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم، دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست، چه می کنم
و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم…
چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم… .
🦋– چطور تونستی بگی تک و تنها…
اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟
فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟
غرق در افکار مختلف، داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد…
دکتر دایسون، رئیس تیم جراحی عمومی بود… خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه… دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده…
❤️برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد…
اما یه چیزی ته دلم می گفت،
اینقدر خوشحال نباش، همه چیز به این راحتی تموم نمیشه …
و حق، با حس دوم بود….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث
💎امام حسن مجتبی(ع):
لاتُعاجِلِ الذّنبَ بِالعُقوبَهِ وَ اجعَلْ بَینهُما لِلاِعْتذارِ طَریقاً.
در عقوبت کسی که به تو بدی کرده عجله نکن و (با بزرگواری خود) یک راه پوزشی برای او باقی بگذار.
📚(بحار، ج ۷۸، ص ۱۱۳)
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
💎امام حسین(ع):
💗هرگاه دو نفر قهر باشند، آنکه
برای آشتی پیشقدم شود، زودتر از دیگری
وارد بهشت خواهد شد. 👬 🌹
📔محجه البیضاء؛٤:٢٢٨
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨💫✨💫✨💫✨ 💫✨💫✨
💠 #احکام_شرعی سحر و چشم زخم💠
💢 #سوال :
🔴 كسي كه سحر شده باشد يا دچار چشم زخم شده باشد براي بطلان سحر و دفع چشم زخم بايد چه كند❓❓
✅ #پاسخ: 👇👇
✅ آیت الله بهجت (ره ):
✳️ موارد ذيل را مراعات و عمل نمائيد👇👇
1⃣ قرآن كوچك هميشه همراه داشته باشيد.
2⃣ معوذتين [1] را بخوانيد و تكرار نماييد.
3⃣ آيت الكرسي [2] را بخوانيد و تكرار نمائيد خصوصا وقت خواب.
4⃣ چهار قل را بخوانيد و تكرار نمائيد خصوصا وقت خواب.
5⃣ در موقع اذان با صداي نسبتاً بلند اذان بگوئيد.
6⃣ روزي 50 آيه از قرآن كريم با صداي نسبتاً بلند بخوانيد.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
توضيحات:
[1] – منظور از معوذتين دو سوره ناس و فلق مي باشد.
[2]- آيت الكرسي ، سه آیه (۲۵۵ تا ۲۵۷) از سوره مباركه بقره مي باشد.
#احکام_سحر_جادو
*ء*-----------------*ء*
📚 منبع:
🅾كتاب پرسشهاي شما، پاسخ هاي آيت الله بهجت.
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ
✨إِنْ تَكُونُوا صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ
✨لِلْأَوَّابِينَ غَفُورًا ﴿۲۵﴾
✨پروردگار شما به آنچه در دلهاى
✨خود داريد آگاه تر است
✨اگر شايسته باشيد
✨قطعا او آمرزنده توبه كنندگان است (۲۵)
📚سوره مبارکه الإسراء
✍آیه ۲۵
🌸🍃🌸🍃
در زمان حضرت موسی(ع) دو نفر به زندان افتادند. پس از مدتی آنها را رها ساختند، یکی چاق و سرحال بود و دیگری لاغر و ضعیف گشته بود.
حضرت موسی از آن مرد چاق پرسید: چه سبب شد که تو را فربه ساخت؟
گفت: گمانم به خدا نیک بود و حسن ظن به خدا داشتم.
از دیگری پرسید: چه چیز سبب شد که تو را بدحال و لاغر ساخت؟ گفت: ترس از خدا، مرا به این حالت افکنده است.
حضرت موسی(ع) دست به سوی خدا برداشت و عرض کرد: بارالها! گفتار این دو نفر شنیدم، مرا آگاه ساز که کدام یک برترند؟ و خداوند فرمود:
آن که گمان نیک و حسن ظن به من دارد، برتر است.
#نمونه_معارف_ج٤
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
رسم ” خوب ” ها همین است ؛
حرف آمدنشان شادت می کند
و ماندنشان …
با دلت چنان می کند
که هنوز نرفته …
دلتنگشان می شوی !
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
❣از خدا پرسیدم:
اگردرسرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای،آرزو کردن چه سوددارد؟
خداوند خندید و گفت:
شایددرسرنوشتت نوشته باشم هرچی آرزو کرد❣
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
🌸🍃🌸🍃
ابوحنیفه از جایی می گذشت.
کودکی را دید که پا در گل کرده است.
به کودک گفت مراقب باش که در گل نیفتی.
کودک گفت افتادن من چندان مهم نیست که اگر بیفتم، فقط خود را گلی و خاک آلود خواهم کرد؛ اما تو خود را نگه دار که اگر پای تو بلغزد و بیفتی، مسلمانان نیز بلغزند و بیفتند و گناه همه بر توست.
ابوحنیفه در شگفت شد و بگریست.
#تذكرة_الاوليا
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
🌸🍃🌸🍃
#خشم
پيامبر صلي الله عليه و آله:
«بدانيد كه بهترين انسان ها كسانى هستند كه دير به خشم آيند و زود راضى شوند.»
#نهج_الفصاحة_حديث٤٦٩
#داستان_پندآموز
ﺷﺒﻲ ﻣﺎﺭ ﺑﺰﺭگي ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻛﺎﻥ ﻧﺠﺎﺭﻱ ﻣﻴﺸﻮﺩ؛ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺎﺭ ﮔﺸﺘﻲ ﻣﻴﺰﺩ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭّﻩ ﮔﻴﺮ ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻭ ﻛﻤﻲ ﺯﺧﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ. ﻣﺎﺭ ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺭّﻩ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﺩﻭﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺭّﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﮔﺶ ﺣﺘﻤﻲ ﺳﺖ
ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﯿﺮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﺪ، پس ﺑﺪﻧﺶ را ﺩﻭﺭ ﺍﺭّﻩ ﭘﻴﭽﺎﻧﺪ ﻭ ﻫﻲ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ. ﻧﺠﺎﺭ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﺭﻩ ﻻﺷﻪ ﻣﺎﺭﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺁﻟﻮﺩ را ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ بی فکری ﻭ ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
اکثر ما ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﻴﻢ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻳﺮ ﺷﺪه…
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ
ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎ؛ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ؛ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎ؛ ﮔﻔﺘﺎﺭﻫﺎ؛ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﺩﻫﻴﻢ به ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻭ ﺑﺠﺎ ﭼﻮﻥ ﻫﺮکسی ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺭﻭبه رﻭﻳﺶ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ كني…
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین عصر دوشنبه بهمن ماه
تون زیبـا 🌸🍃
یک عصر قشنگ🍹🍩
پر از شادی های بی پایان
پر از لحظات دوست داشتنی
ویک عالمه آرزوی زیبا
ازخدای مهربون
براتون خواهانم...❣
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین عصر دوشنبه بهمن ماه
تون زیبـا 🌸🍃
یک عصر قشنگ🍹🍩
پر از شادی های بی پایان
پر از لحظات دوست داشتنی
ویک عالمه آرزوی زیبا
ازخدای مهربون
براتون خواهانم...❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_کوتاه_آموزنده
#رهایش_کن
دو راهب از دهکده ای به سوی دهکده ای دیگر می رفتند.
در میان راه به دختر جوان و زیبایی بر میخورند که کنار رودخانه نشسته بود و گریه می کرد. یکی از راهب ها به سوی دختر رفت و از او پرسید: خواهرم! برای چه گریه میکنی؟
دختر پاسخ داد : آیا خانه ای که آنسوی رود خانه است را میبینید ، من امروز صبح به این طرف رودخانه آمدم و در عبور از آن دچار هیچ مشکلی نشدم ، اما حالا آب رودخانه بالا آمده و من نمی توانم برگردم.
راهب رو به دختر کرد و گفت: این که مسأله ای نیست.
سپس دختر را در بازوان گرفته و به آن سوی رودخانه میبرد و بر میگردد.
راهبان به راه خویش ادامه میدهند.
پس از گذشت چند ساعت ، دوست راهب از او میپرسد: برادر! ما عهد کردیم که هرگز به زنی نزدیک نشویم. آنچه که تو انجام دادی گناه وحشتناکی بود. آیا با دست زدن به یک زن دچار احساس لذت نشدی؟
راهب دیگر جواب میدهد: من او را چند ساعت پیش همانجا رها کردم ، اما تو هنوز او را با خود حمل میکنی ! اینطور نیست؟
#تلنگر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@shamimrezvan
@tafakornab
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#پیام_سلامتے
👈اعصابتان بهم ریخته؟
👈موزبخورید
👈مشکل گوارشی دارید؟
👈ریحان بخورید
👈فشارخونتان بالاست؟
👈کمشمش بخورید
👈از سرطان معده میترسید؟
👈کلم بخورید
👈از سر وصدای معده رنج میبرید؟
👈ماست بخورید
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆