eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگاه بنده بگوید: ❁﷽❁الهی به امیدتو خداوندگوید: بنده من با نام من آغازکرد برمن است كه كارهایش را به انجام رسانم و اورا درهمه حال،برکت دهم.. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام🌹 برای عاقبت بخیری خود وخانواده خود وعاقبت بخیری همه دوستان وعزیزانمان صبحمان را باذکرشریف صلوات آغازکنیم. 🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 جزء۲ اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 👇صوت صفحه 37
#آیه_روز👆اسراء آیه ۷۲ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز #دوشنبه1مردادماه1397 🌞اذان صبح: 04:26 ☀️طلوع آفتاب: 06:05 🌝اذان ظهر:13:11 🌑غروب آفتاب: 20:16 🌖اذان مغرب: 20:38 🌓نیمه شب شرعی: 00:21 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
#ذکرروز👆 #نماز_روز_دوشنبہ ✍هرکس نمـازدوشنبه را بخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود دو رکعت؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید،فلق وناس بعدازسلام10 استغفار @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
⚜تمام زندگی من تویی امام رضا ⚜مرا به جز تو در این شهر آشنایی نیست ⚜کبوتر حرم آستان قدس توام ⚜به جز هوای تو در سر مرا هوایی نیست ❣السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا❣ @tafakornab @shamimrezvan
سلام☕️🍱به اولین روزمردادماه خوش آمدید صبح زیباتون به شادمانی امروزتون پرازخیر وبرکت ودرپناه پروردگار بخیرونیکی وجودتون سلامت زندگیتون غرق درخوشبختی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام💐2شنبه زیباتون بخیر روزتان متبرک به نگاه خدا الهی روزی تون افزون وپرازخیروبرکت باشه ساززندگیتون کوک وتنتون سالم ودلتون پرازعشق❣وآرامش باشد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍒داستان آموزنده با نام👈آرام🍒 👈قسمت پانزدهم پدر حامد مرد زرنگی بود،از اولش هم برام غير قابل باور بود كه بخواد اعتراف كنه نميدونستم چه نقشه ای توی سرشه كه ميگه مهتاب رو نميشناسه پدر حامد اومد سمت من گفت:دخترم مثل اينكه زياد حالت خوب نيست،بزار به حامد بگم بياد دنبالت با عصبانيت از جام بلند شدم اينبار جسارت به خرج دادم و با صداي بلندتر گفتم:يعنی ميخواين بگين شما با مهتاب منصوری صيغه نكردين؟ الان دختر بچه ی كوچيک و بيچارتون داره توی بدترين وضعيت زندگی ميكنه؟شما چجور پدری هستين؟ با قيافه ی متعجب داشت نگام ميكرد،گفت:دخترم باور كن من زنی به اسم مهتاب نميشناسم دختر من يک سال از حامد هم بزرگتره و توی شرايط خوبيه،من براش زندگی خوبی رو فراهم كردم،بگو كی اين حرف ها رو بهت زده؟ تموم بدنم از ضعف می لرزيد،انگار از درون خالی شده بودم داشت بهم دروغ ميگفت و من نميتونستم حرفمو ثابت كنم تو چشماش نگاه ميكردم و از اينكه اينجوری ميخواست بازيم بده بدم ميومد موندنم اونجا ديگه فايده ای نداشت،كيفمو برداشتمو از اتاقش با عجله اومدم بيرون… پدر حامد دنبالم ميدوئيد و همش صدام ميكرد:آرااام،آراام،آرام… پله ها رو دو تا يكی با عجله اومدم پايين و سريع سوار ماشينم شدم هيچ آدرس و شماره ای از مهتاب نداشتم حالا كه تا اينجا پيش رفته بودم بايد حرفم رو ثابت ميكردم بايد شاداب رو برميگردوندم پيش مهتاب تصميم گرفتم برم بازار بزرگ،همون رستورانی كه من و حامد،شاداب رو ديديم،همون روز كزائی كه زندگيمو عوض كرد توی راه همش داشتم به اين فكر ميكردم كه شاداب قضيه ی بارداريم رو از كجا ميدونسته؟ اين تنها سوالی بود كه هنوز جوابی براش نتونسته بودم پيدا كنم!!! تلفنای حامد شروع شده بود،احتمالا بعد از اينكه از دفتر پدرحامد اومدم بيرون،به حامد زنگ زده و ماجرا رو تعريف كرده،الانم حامد نگران شده و داره پشت هم به من زنگ ميزنه جوابش رو نميدادم ميخواستم اول جواب سوالای خودمو پيدا كنم به هر حال حامد هم از داستان خبر داشت و تنها كسی كه اين وسط بی خبر بود من بودم! داشتم به پدر حامد فكر ميكردم كه با حرفاش ميخواسته سناريو رو كلا عوض كنه و بزنه زير همه چی! دوست داشتم هرچه زودتر شاداب رو پيدا كنمو ببرم پيش پدر حامد،ببينم اون موقع هم ميخواد بگه كه اين دخترو مثل مهتاب نميشناسه!؟ 👈ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ =================== http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا👆👆 ======================
💕 اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم او مرا تحت کنترل خود در خواهد آورد.... 👤نیلسون ماندلا.... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
↬ ↫ ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖ ✨﷽✨ 📚 👌 جواني نزد شیخی آمد واز او پرسيد: من جوان كـم سني هـستم امـا آرزو هـاي بزرگـي دارم و نميتوانم خـود را از نگاه كردن بـه دختـران جـوان منـع كـنم، چـاره ام چـيست؟ شیخ نيز كوزه اي پر از شير به او داد و بـه او توصـيه كـرد كـه كوزه را بـه سـلامـت به جـاي معـيني ببـرد و هـيچ چـيز از كوزه نريزد واز یکی از شاگردانش نیز درخواست كرد او را هـمراهي كند واگر یک قطره از شـير را ريخت جلوي همه مردم او را حسابی كتك بزند! جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي شیخ از او پرسـيد چند دختـر را در سـر راهـت ديدي؟ جوان جواب داد هيچ، فقط به فكرآن بودم كه شير را نريزم كه مبـادا در جـلوي مردم كتك بـخـورم و در نـزد مـردم خـوار و خـفـيـف شـوم.. شیخ هم گفت: اين حكايت انسان مؤمن است كه هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند وحواسش را جمع میکند تا سمت گناه کشیده نشود و از روز قيامت بيم دارد... ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖ ↬ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆