هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام به
🌹شنبه31شهریورخوشآمدید
🌺الهی قلب زیباتون
🌼به زلالی آب
🌸کارهای روزمرهتون
🌺روان وجاری
🌼امروزتون سرشار از
🌸موفقیت وپیروزی
🌺روزتون بخیر
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
اول هفته تون عالی🌹🍃
درآخرین روزتابستان
شهریورنفس های
آخرشومیزنه
منم ازخدامیخوام
غم هاتون
بی پولی هاتون
گرفتاری هاتون
نفس های آخرشوبزنه🌴🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_آموزنده
🍒سرگذشت #واقعی و غم انگیز دختری
بانام 👈 #سروین 🍒
👈 #قسمت_هشتم
جدایی پدر و مادر تاثیر بدی بر روح و روانم گذاشته بود. نمراتم به شدت افت کرده بودند و دچار افسردگی شدیدی شده بودم. آن روزها چشم دیدن پدر را نداشتم. ازاو متنفر بودم و دلم نمی خواست سربه تنش باشد. فقط از روی اجبار با او زندگی می کردم.
پنج شش ماهی از جدایی پدر و مادرم می گذشت که فهمیدم مادر قصد ازدواج دارد. او می گفت:
»من یه زن جوون و زیبا هستم. درست نیست تنها بمونم. باید یه حامی و سایه سرداشته باشم.
از دولتی سر پدرت کلی و حرف و حدیث پشت سرمه. به خاطر دروغ هایی که اون مردک روانی بین دوست و آشنا پشتم من انداخته، دیگه نمی تونم از خونه بیام بیرون و سرم رو بلند کنم. فقط ازدواج می تونه منو از این وضع نجات بده!
«هرچند ناراحت بودم اما در دل به مادرم حق می دادم. مادر خیلی بی سرو صدا و بی آنکه به کسی حتی به من بگوید همسرش کیست، ازدواج کرد و رفت سر خانه و زندگی اش!
دلم می خواست بازهم مثل قبل به خانه مادر بروم و او را ببینم. اصلا شاید شوهرش قبول می کرد که من هم با آنها زندگی کنم.
مادر اما چیز دیگری می گفت. ظاهرا شوهرش ارتباط مرا با او قدغن کرده بود.
مادر می گفت با شوهرش درباره من صحبت کرده اما او گفته به هیچ عنوان دوست ندارد من به خانه شان رفت و آمد کنم.
آن روزها دلم خیلی گرفته بود. مدام گریه می کردم.
گاهی تلفنی با مادرم صحبت می کردم و هفته ایی یکبار همدیگر را در پارک
می دیدیم.
هر چقدر من گرفته و غمگین بودم مادرم در عوض خوشحال و بشاش بود.
معلوم بود از زندگی اش راضی ست. پدرم که خبر ازدواج مادر و از طرفی حال و احوال من حسابی او را بهم ریخته بود، می گفت:
»ارزش نداره که تو به خاطر همچین مادری به این حال و روز بیفتی.
اون اگه واقعا دوستت داشت هیچ وقت تو و زندگی ش رو رها نمی کرد.
بهت ثابت می کنم که مادرت لیاقت اشک های تو رو نداره.
بهت ثابت می کنم که اون تو و من و زندگی مون رو فروخت تا به مرد دیگه یی که دوستش داشت برسه، همون همسایه طبقه بالایی!
« جفنگیات پدر، حالم رابهم می زد.
روزها به همین شکل تلخ میگذشت تا اینکه پدرم یک روز با خوشحالی به خانه آمد و گفت:.......
ادامه دارد⬅️⬅️⬅️
#بزن_رولینک👇
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
🌴امام_سجّاد(ع):
اما حقّ پدرت اين است كه بدانى اصل و ريشه تو اوست؛
زيرا اگر اونبود تو هم نبودى،
پس هرخصلت خوشایندی که درخود دیدی بدان ...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
💢حکم فوت شدن بعضی از واجبات به سبب شرکت در عزاداری💢
#سؤال:
⁉️ اگر بعضی از واجبات از مکلّف به سبب شرکت در مجالس عزاداری فوت شود مثلاً نماز صبح 📿 قضا شود 😧، آیا بهتر است بعد از این در این مجالس شرکت نکند یا اینکه عدم شرکت او باعث دوری از اهلبیت(علیهم السلام) میشود؟
#پاسخ:
↙️ بدیهی است که نمازِ واجب، مقدم بر فضیلت شرکت در مجالس عزاداری اهلبیت(علیهم السلام) است و ترک نماز و فوت شدن آن به بهانه شرکت در عزاداری اهل بیت (علیهم السلام) جایز نیست، ولی شرکت در عزاداری بهگونهای که مزاحم نماز نباشد ممکن و از مستحبّات مؤکد است.
📖 اجوبه الاستفتائات سوال ۱۴۴۵
#احکام_عزاداری
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
💐 لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿۹﴾
✨خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى
💐شايسته كرده اند به آمرزش و پاداشى بزرگ
✨وعده داده است (۹)
📚 سوره مبارکه المائدة
✍ آیه ۹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
♥️🍃⇨﷽
🌷 حکایت
❄️⇦ روزگاری، لقمان حکیم در خدمت خواجه ای بود. خواجه، غلام های بسیار داشت. لقمان بسیار دانا همواره مورد توجّه خواجه بود. غلامان دیگر بر او حسد می ورزیدند و همواره پی بهانه ای می گشتند برای بدنام کردن لقمان پیش خواجه روزی از روزها، خواجه به لقمان و چند تن از غلامانش دستور داد تا برای چیدن میوه به باغ بروند. غلام ها و لقمان، میوه ها را چیدند و به سوی خانه حرکت کردند. در بین راه غلام ها میوه ها را یک به یک خوردند و تا به خانه برسند، همه میوه ها تمام شد و سبد خالی به خانه رسید. خواجه وقتی درباره میوه ها پرسید، غلام ها که میانه خوشی با لقمان نداشتند.
❄️⇦ گفتند: میوه ها را لقمان خورده است
خواجه از دست لقمان عصبانی شد.
خواجه پرسید: «ای لقمان، چرا میوه ها را خوردی؟ مگر نمی دانستی که من امشب، مهمان دارم؟ اصلاً به من بگو ببینم، چگونه توانستی آن همه میوه را به تنهایی بخوری؟!»
لقمان گفت: من لب به میوه ها نزده ام. این کار، خیانت به خواجه است!»
خواجه گفت: «چگونه می توانی ثابت کنی که تو میوه ها را نخورده ای؟ در حالی که همه غلام ها شهادت می دهند که تو میوه ها را خورده ای!»
❄️⇦ لقمان گفت: «ای خواجه، ما را آزمایش کن، تا بفهمی که میوه ها را چه کسی خورده است!»خواجه برآشفت: «ای لقمان، مرا دست می اندازی؟ چگونه بفهمم که میوه ها را چه کسی خورده است؟ هر کسی که میوه ها را خورده است، میوه ها در شکمش است. برای این کار باید شکم همه شما را پاره کنم تا بفهمم میوه ها در شکم کیست.» لقمان لبخندی زد و گفت: «کاملاً درست است. میوه ها در شکم کسی است که آن ها را خورده است. اما برای اینکه بفهمید چه کسی میوه ها را خورده است، لازم نیست که شکم همه ما را پاره کنید!
❄️⇦ لقمان گفت: دستور بده تا همه آب گرم بخورند و خودت با اسب و ما پیاده به دنبالت بدویم. خواجه پرسید: «بسیار خوب، اما این کار چه نتیجه ای دارد؟» لقمان گفت: «نتیجه اش در پایان کار آشکار می گردد!» خواجه نیز فرمان داد تا آب گرمی آوردند و همه از آن خوردند و خود با اسب در صحرا می رفت و غلامان به دنبال او می دویدند.
❄️⇦ پس از ساعتی، لقمان و همه غلام ها به استفراغ افتادند. آب گرمی که خورده بودند، هر چه را که در معده شان بود، بیرون ریخت! خواجه متوجه شد که همه غلام ها از آن میوه ها خورده اند، جز لقمان. خواجه غلام ها را به خاطر خوردن میوه ها و تهمت ناروا زدن به لقمان، توبیخ کرد و لقمان را مورد لطف قرار داد.
💟← « بہ ما بپیونید » →💟
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
ای زینت تسبیح ودعا زمزمه هایت
در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده افتاده به پایت
🏴شهادت زین العابدین امام
سجاد علیه السلام تسلیت باد🏴
@shamimrezvan
💎 استادی با شاگرد خود از میان جنگلی می گذشت. استاد به شاگرد جوان دستور داد نهال نورسته و تازه بار امده ای را از میان زمین برکند.
جوان دست انداخت و براحتی ان رااز ریشه خارج کرد.پس از چندقدمی که گذشتند٬ به درخت بزرگی رسیدند که شاخه های فراوان داشت .استاد گفت:این درخت راهم از جای بر کن.
جوان هرچه کوشید ٬نتوانست.
استاد گفت:
بدان که بذر زشتی ها مثل کینه ٬حسد و هر گناه دیگر هنگامی که در دل اثر گذاشت٬ مانند ان نهال نورسته است ٬ که براحتی می توانی ریشه ان رادر خود برکنی٬ولی اگر ان را واگذاری٬بزرگ و محکم شودو همچون ان درخت در اعماق جانت ریشه زند.پس هرگز نمی توانی آنرا برکنی و ازخود دور سازی.
─═हई ☕️ ईह═─
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🏴تسلیت به همه ملت ایران وخانواده های شهداوزخمیان وآسیب دیدگان حادثه تروریستی امروزاهواز ،
نفرین به جنگ ، نفرین به گلوله ، نفرین به تروریستها
#همه_در_کنار_همیم
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❖═▩ஜ••🍃••ஜ▩═❖
🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷
↯↯ #داســــتــان #مـعـنـــوی ↯↯
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
⚜ #امیرکبیر و یاد #امام_حسین علیهالسلام
🔰 مرحوم آیت الله العظمی اراکی درباره شخصیت والای میرزاتقی خان امیرکبیر فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛
ناگهان به خود گفتم میرزاتقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی!!!
پس چه کشید پسر فاطمه؟
او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی، آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
✍منبع:
📗کتاب آخرین گفتارها
❖═▩ஜ••🍃••ஜ▩═❖
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
چهار اصل زندگی
1⃣صداقت در هنگام فقر
2⃣سادگی در ثروتمندی
3⃣ادب در زمان قدرت
4⃣سکوت هنگام عصبانیت..
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
4_695743491741366013.mp3
10.3M
💕هر روز یه آهنگ تقـدیم ڪن به ڪسی ڪه دوسـش داری💕
❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
#داستانک
درویشی از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد.
چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد.
کریم خان گفت: این اشاره های تو برای چه بود؟
درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود، گفت: چه می خواهی؟ درویش گفت: همین قلیان مرا بس است.
درویش قلیان را به بازار برد و بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس قلیان نزد کریم خان برد. روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه
چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت: نه من کریمم نه تو، کریم،
فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش است!
#بزن_رولینک👇
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم💗
امروز همه چیز عالی،و تمام عیار است.به هرکاری دست بزنم براستی کامیابم و من از انجام کار دلخواهم به شادمانی و شادکامی میرسم
خدایاسپاسگزارم❣
@tafakornab
داستان وضرب المثل
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_آموزنده
🍒سرگذشت #واقعی و غم انگیز دختری
بانام 👈 #سروین 🍒
👈 #قسمت_نهم
پدرم یک روز با خوشحالی به خانه آمد و گفت:
»زود باش آماده شو. می خوام ببرمت جایی تا از نزدیک و با چشمای خودت واقعیت رو ببینی!
« نمی دانستم پدر چه در سر دارد. »سمانه«، دوست صمیمی مادرم که هنوز با هم رابطه داشتند هم همراهمان بود. پدر ما را به شمال شهر برد.
روبروی یک خانه شیک و مجلل پیاده شدیم. سمانه زنگ در را به صدا درآورد.
دقایقی بعد مادرم در آستانه در ظاهر شد. او از دیدن من و پدر از تعجب خشکش زد.
حسابی گیج شده بودم و نمی دانستم چه خبر است.
پدر بی آنکه منتظر تعارف باشد، داخل شد وخطاب به من گفت:
»بیا تو تا خودت شوهر مادرت رو ببینی!
« آنجا بود که همسر مادرم را دیدم
💥همان مرد همسایه!😱
دنیا داشت رو سرم خراب میشد
پدر پوزخندی زد و گفت: »
حالا باورت شد که من حرف مفت
نمی زدم؟
این دو تا از همون موقع با هم درارتباط بودن.
پدرم با بغض گفت از همون زمانی که مادرت قسم می خورد که عاشق من و تو زندگی مونه.
می دونستم هر چی بهت بگم باور
نمی کنی.
واسه همین هم از دوست مادرت خواهش کردم همراهمون بیاد چون اگه مادرت از پشت مانتیور کوچیک آیفون هر کسی جز دوستش رو می دید، از ترس اینکه مبادا کسی شوهرش رو ببینه در رو باز نمیکرد!
« بغض راه گلوی پدر را سد کرد. دیگر نتوانست چیزی بگوید و با چشمانی پر از اشک فوری از آن خانه بیرون رفت.
مادر همچنان قسم می خورد که با او قبل از ازدواج رابطه ایی نداشته و ازدواج شان کاملا اتفاقی بوده!
شما اگر جای من بودید چنین اتفاقی را باور می کردید؟
آن لحظات که مادر سعی می کرد خودش را نزدم تبرئه کند، احساس بدی داشتم. حس می کردم حسابی باخته ام، همه چیز را باخته ام!...
ادامه دارد⬅️⬅️⬅️
#بزن_رولینک👇
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" بهترین آهنگ زندگی من
تپش قلب توست
و قشنگ ترین روزم
روز زمینی شدنت."
💐🎊تولدت مبارک مهرماهی جان🎊💐
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
انرژی مثبت ،داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🔅 #پیامبر_اکرم_(ص) :
🔹 إنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ يُبغِضُ رَجُلاً يُدخَلُ عَلَيهِ في بَيتِهِ ولا يُقاتِلُ؛
🔸 كسى را كه به خانه اش يورش بَرَند و او [در دفاع از خانواده اش] نجنگد ، دشمن مى دارد.
📚 عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 28 ح 24
#هفته_دفاع_مقدس_گرامی_باد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
👆🌙🛎ادامه حرکت دسته های عزاداری در شب های محرم تا نصف شب همراه با استفاده از طبل و نی چیست؟
#احکام_شرعی
#احکام_عزاداری
➖➖➖➖➖➖
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
✨اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر ازخدا پروا داريد براى شما نيروى تشخيص حق از باطل قرار مى دهد و گناهانتان را از شما مى زدايد و شما رامى آمرزد وخداداراى بخشش بزرگ است
📚سوره مبارکه الأنفال
✍آیه ۲۹
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🌟🍃🍂🌟🍃🍂
#داستان_آموزنده
#علم_علی_ع
💙در زمان عمر غلامي كه مولاي خودش را كشته بود پس از اقرار عمر امر به او كشتن نمود
💫.حضرت اميرالمومنين علي (ع) از غلام پرسيد چرا مولاي خودت را كشتي؟
عرض كرد به زور با من لواط كرد پس او را كشتم آن حضرت از اولياي مقتول پرسيد آيا او را دفن كرده ايد؟
گفتنند: آري هم اكنون از دفنش مي آئيم پس به عمر فرمود غلام را تا سه روز نگهدار و پس از سه روز اولياي مقتول حاضر شوند.
پس از گذشتن سه روز آن حضرت به اتفاق عمر و اولياي مقتول بر سر قبرش آمدند از اوليايش پرسيدند اين قبر صاحب شماست؟
گفتند آري سپس فرمودند قبر را بشكافيد تا به لحد برسيد چون به لحد رسيدند و آنرا برداشتند جنازه را نديدند
پس آن حضرت تكبير گفت و فرمود به خدا قسم دروغ نگفتم شنيدم از رسول خدا (ص) فرمود هر كس از امت من عمل قوم لوط را مرتكب شود و بدون توبه از دنيا برود پس در قبرش بيش از سه روز نمي ماند
تا اين كه زمين او را فرو مي برد و بجائي كه قوم لوط هستند و هلاك گرديده اند ملحق مي نمايد پس در زمره ايشان محشور ميشود.
📚بحار ج ۵
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هر رنگ🌶فلفل1خاصیت
فلفل⚫️سیاه ضدبلغم،ضد برونشیت وادرارآور
فلفل🌶قرمزمفید براکمردرد، دیابت وتقویت لثهها
فلفل❇سبزحافظ جوانی
کاهش کلسترول وضدپیری پوست
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
خوشحالی و خوشبختی
چیزی نیست
که مالکش باشید ،
خوشبختی یک مهارت است
خوشبختی
را نمی توانید به چنگ آورید
خوشبختی را
هنگامی تجربه خواهید کرد
که بیاموزید
در هر لحظه چگونه زندگی کنید …
اللهمَّعَجّللِوَلیکَِالفَرَج💫
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh