هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🖤🥀🖤
#داستان_های_شنیدنی
🕯 روایت خواندنی
از #زندگانی امام دهم
علیهالسلام
#هادی_اگر_تویی_که
#کسی_گم_نمی_شود
💠 صدایش میلرزید.
سخت ترسیده بود.
#هراسان به چهرۀ امام نگاه کرد
و
گفت: «خانه و زندگیام را
به شما میسپارم».
🦋#امام آرام نگاهش کرد:
«یونس! چه خبر شده؟»
یونس درمانده گفت:
«وزیر خلیفه ؛
#نگین گرانبهایی را به من
داده بود برای حکّاکی.
داشتم کار میکردم
که ناغافل شکست
و نصف شد. باید فرار کنم».
💍 امام علیبنمحمد
گفت:
«آرام باش. برگرد خانهات.
انشاءالله درست میشود».
#یونس میدانست
علم آسمانها و زمین
پیش امام است.
دلش هنوز نگران بود،
اما «چشم» گفت
و
برگشت به خانه.
فردا وزیر او را
خواست:
«میان همسرانم
دعوا شده!
برو آن #نگینی را که به تو
سپرده بودم، نصف کن
و با آن، دو #انگشتر بساز؛
مثل هم.
مزدت هم دوبرابر!»
#شهادت_امام_هادی_
#علیه_السلام_تسلیت
سه برادر و انگشتر
#مرد_كشاورزی بود كه صاحب یك #انگشتر بود و همه میگفتند این انگشتر نزد هر كس باشد به كمال انسانیت میرسد خداوند به مرد كشاورز سه پسر داد و وقتی پسران بزرگ شدند پدر آنها از روی آن انگشتر دو تای دیگر دقیقا شبیه اولی درست كرد و به هر كدام از پسرانش یكی از انگشترها را داد از این به بعد هر كدام از پسرها میگفتند كه انگشتر #اصلی پیش اوست و همیشه با هم دعوا داشتند بر سر اینكه انگشتر اصلی كه باعث كمال انسانیت میشود پیش كدامیك از آنهاست تا بالاخره تصمیم گرفتن برای مشخص شدن انگشتر اصلی پیش قاضی بروند
وقتی شرح ماجرا را برای قاضی گفتند قاضی گفت احتمالا انگشتر اصلی #گم_شده است چون قرار بر این بوده كه ان انگشتر پیش هر كس باشد دارای كمالات انسانی باشد اما شما سه نفر كه هیچ فرقی با هم ندارید و مدام مشغول #ناسزا_گویی به یكدیگر هستید...
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_های_شنیدنی
#توجه 👈#حکمتخداوند
🕯 روایت خواندنی
از #زندگانی امام دهم
علیهالسلام
#هادیاگرتوییکهکسیگمنمیشود
💠 صدایش میلرزید.
سخت ترسیده بود.
#هراسان به چهرۀ امام نگاه کرد
و
گفت: «خانه و زندگیام را
به شما میسپارم».
🦋#امام آرام نگاهش کرد:
«یونس! چه خبر شده؟»
یونس درمانده گفت:
«وزیر خلیفه ؛
#نگین گرانبهایی را به من
داده بود برای حکّاکی.
داشتم کار میکردم
که ناغافل شکست
و نصف شد. باید فرار کنم».
💍 امام علیبنمحمد
گفت:
«آرام باش. برگرد خانهات.
انشاءالله درست میشود».
#یونس میدانست
علم آسمانها و زمین
پیش امام است.
دلش هنوز نگران بود،
اما «چشم» گفت
و
برگشت به خانه.
فردا وزیر او را
خواست:
«میان همسرانم
دعوا شده!
برو آن #نگینی را که به تو
سپرده بودم، نصف کن
و با آن، دو #انگشتر بساز؛
مثل هم.
پ هم دوبرابر!»
#شهادتامامهادی علیهالسلام.تسلیت
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
سه برادر و انگشتر
#مرد_كشاورزی بود كه صاحب یك #انگشتر بود و همه میگفتند این انگشتر نزد هر كس باشد به كمال انسانیت میرسد خداوند به مرد كشاورز سه پسر داد و وقتی پسران بزرگ شدند پدر آنها از روی آن انگشتر دو تای دیگر دقیقا شبیه اولی درست كرد و به هر كدام از پسرانش یكی از انگشترها را داد از این به بعد هر كدام از پسرها میگفتند كه انگشتر #اصلی پیش اوست و همیشه با هم دعوا داشتند بر سر اینكه انگشتر اصلی كه باعث كمال انسانیت میشود پیش كدامیك از آنهاست تا بالاخره تصمیم گرفتن برای مشخص شدن انگشتر اصلی پیش قاضی بروند
وقتی شرح ماجرا را برای قاضی گفتند قاضی گفت احتمالا انگشتر اصلی #گم_شده است چون قرار بر این بوده كه ان انگشتر پیش هر كس باشد دارای كمالات انسانی باشد اما شما سه نفر كه هیچ فرقی با هم ندارید و مدام مشغول #ناسزا_گویی به یكدیگر هستید...
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_های_شنیدنی
#توجه 👈#حکمتخداوند
🕯 روایت خواندنی
از #زندگانی امام دهم
علیهالسلام
#هادیاگرتوییکهکسیگمنمیشود
💠 صدایش میلرزید.
سخت ترسیده بود.
#هراسان به چهرۀ امام نگاه کرد
و
گفت: «خانه و زندگیام را
به شما میسپارم».
🦋#امام آرام نگاهش کرد:
«یونس! چه خبر شده؟»
یونس درمانده گفت:
«وزیر خلیفه ؛
#نگین گرانبهایی را به من
داده بود برای حکّاکی.
داشتم کار میکردم
که ناغافل شکست
و نصف شد. باید فرار کنم».
💍 امام علیبنمحمد
گفت:
«آرام باش. برگرد خانهات.
انشاءالله درست میشود».
#یونس میدانست
علم آسمانها و زمین
پیش امام است.
دلش هنوز نگران بود،
اما «چشم» گفت
و
برگشت به خانه.
فردا وزیر او را
خواست:
«میان همسرانم
دعوا شده!
برو آن #نگینی را که به تو
سپرده بودم، نصف کن
و با آن، دو #انگشتر بساز؛
مثل هم.
پ هم دوبرابر!»
#شهادتامامهادی علیهالسلامتسلیت
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
سه برادر و انگشتر
#مرد_كشاورزی بود كه صاحب یك #انگشتر بود و همه میگفتند این انگشتر نزد هر كس باشد به كمال انسانیت میرسد خداوند به مرد كشاورز سه پسر داد و وقتی پسران بزرگ شدند پدر آنها از روی آن انگشتر دو تای دیگر دقیقا شبیه اولی درست كرد و به هر كدام از پسرانش یكی از انگشترها را داد از این به بعد هر كدام از پسرها میگفتند كه انگشتر #اصلی پیش اوست و همیشه با هم دعوا داشتند بر سر اینكه انگشتر اصلی كه باعث كمال انسانیت میشود پیش كدامیك از آنهاست تا بالاخره تصمیم گرفتن برای مشخص شدن انگشتر اصلی پیش قاضی بروند
وقتی شرح ماجرا را برای قاضی گفتند قاضی گفت احتمالا انگشتر اصلی #گم_شده است چون قرار بر این بوده كه ان انگشتر پیش هر كس باشد دارای كمالات انسانی باشد اما شما سه نفر كه هیچ فرقی با هم ندارید و مدام مشغول #ناسزا_گویی به یكدیگر هستید...
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان