eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 📚تاثیر لقمه حرام شريك بن عبدالله نخعى از دانشمندان معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) به و هوش شريك ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبيد و اصرار كرد كه منصب را قبول كند، او كه مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسيان ، بزرگ است ، قبول نكرد. مهدى عباسى اصرار كرد كه او فرزندانش گردد، او به شكلى از زير بار اين پيشنهاد نيز خارج شد و نپذيرفت . تا اينكه روزى خليفه عباسى به وى گفت : ((من از تو سه توقع دارم كه بايد يكى از آنها را بپذيرى : 1- قضاوت 2- 3- امروز من باشى و بر سر سفره ام بنشينى )). شريك ، تاءملى كرد و سپس گفت : اكنون كه به انتخاب يكى از اين سه كار مجبور هستم ترجيح مى دهم كه مورد سوم (مهمانى ) را بپذيرم . قبول كرد و به آشپز خود، دستور داد: لذيذترين ها را آماده نمايد و از شريك ، به بهترين وضع ممكن پذيرائى نمايد. پس از آماده شدن غذا، شريك كه آن روز از آن غذاهاى لذيذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در همين حال يكى از نزديكان خليفه به خليفه گفت : ((همين روزها، شريك ، هم منصب قضاوت را مى پذيرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همين طور هم شد و او عهده دار هر دو مقام گرديد)). از طرف دستگاه ، و ماهيانه مناسبى برايش معين كردند، روزى شريك با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد. متصدى به او گفت : ((مگر گندم به ما فروخته اى كه اين همه توقع دارى ؟)). شريك ، جواب داد: ((چيزى بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دينم را به شما فروخته ام )). آرى# غذاى_حرام و ، آنچنان او را تيره و تار كرد، كه او به راحتى جزء درباريان دستگاه ظلمه گرديد، و به اين ترتيب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد. 📚 منبع: داستان دوستان، ج1 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
‌ 📚تاثیر لقمه حرام شريك بن عبدالله نخعى از دانشمندان معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) به و هوش شريك ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبيد و اصرار كرد كه منصب را قبول كند، او كه مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسيان ، بزرگ است ، قبول نكرد. مهدى عباسى اصرار كرد كه او فرزندانش گردد، او به شكلى از زير بار اين پيشنهاد نيز خارج شد و نپذيرفت . تا اينكه روزى خليفه عباسى به وى گفت : ((من از تو سه توقع دارم كه بايد يكى از آنها را بپذيرى : 1- قضاوت 2- 3- امروز من باشى و بر سر سفره ام بنشينى )). شريك ، تاءملى كرد و سپس گفت : اكنون كه به انتخاب يكى از اين سه كار مجبور هستم ترجيح مى دهم كه مورد سوم (مهمانى ) را بپذيرم . قبول كرد و به آشپز خود، دستور داد: لذيذترين ها را آماده نمايد و از شريك ، به بهترين وضع ممكن پذيرائى نمايد. پس از آماده شدن غذا، شريك كه آن روز از آن غذاهاى لذيذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در همين حال يكى از نزديكان خليفه به خليفه گفت : ((همين روزها، شريك ، هم منصب قضاوت را مى پذيرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همين طور هم شد و او عهده دار هر دو مقام گرديد)). از طرف دستگاه ، و ماهيانه مناسبى برايش معين كردند، روزى شريك با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد. متصدى به او گفت : ((مگر گندم به ما فروخته اى كه اين همه توقع دارى ؟)). شريك ، جواب داد: ((چيزى بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دينم را به شما فروخته ام )). آرى# غذاى_حرام و ، آنچنان او را تيره و تار كرد، كه او به راحتى جزء درباريان دستگاه ظلمه گرديد، و به اين ترتيب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد. 📚 منبع: داستان دوستان، ج1 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از خانواده بهشتی
🎋🎋🎋🎋 🎋🎋🎋 🎋🎋 🎋 🎋کودکانی که همواره در لبریز از و والدین رشد یافته اند، آسیب دیدگی این کودکان از کودکان کمتر نیست. 🎋از جمله که آسیبهای روحی زیادی دیده اند، کسانی هستند که در همواره شاهد دعوای پدر و مادر بوده اند. 🎋 ممکن است شما هم کسانی باشید که همواره دعوای والدین خود بوده اید. اما اکنون آن را مهمی ندانید. 🎋 احساس و امروز شما به این مسئله ندارد باید و نگاه دوران کودکی را مد نظر قرار دهید. 🎋 خوب فکر کنید تا آن استرس و نگرانی شدید هنگام دعوای آنها را به یاد بیاورید. آن احساس که روزها یا شبها تکرار می شدند، در وجود شما گذار اخلاقها و عادتهای مخربی شده است که اکنون زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده است. 🎋اگر کمی و هوشیار باشید خیلی زود می توانید بین مشکلات روانی فعلیتان و آن احساس دوران کودکی یک ارتباط منطقی پیدا کنید. 🎋کودکان به بلند شدن پدر و مادر نگرانی و احساس می شوند. 🎋 ارتباط عمیق کودک با ، او را به طرز گونه ای نگران مادر می کند. 🎋 کودک از هر خطری که به زعم خودش مادر را کند شدیدا هراسان می شود. 🎋 والدین از نظر کودکان خطری برای محسوب می شود. اگر چه کودک واکنشی نشان ندهد، نمی توان و او را از دعوای والدین انکار کرد. 🎋بنابراین یکی از مسلم کودک نیاز او به تامین مادر است. که کودک بتواند از آن شود وبه تداوم آن اعتماد پیدا کند. @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‌ 📚تاثیر لقمه حرام شريك بن عبدالله نخعى از دانشمندان معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) به و هوش شريك ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبيد و اصرار كرد كه منصب را قبول كند، او كه مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسيان ، بزرگ است ، قبول نكرد. مهدى عباسى اصرار كرد كه او فرزندانش گردد، او به شكلى از زير بار اين پيشنهاد نيز خارج شد و نپذيرفت . تا اينكه روزى خليفه عباسى به وى گفت : ((من از تو سه توقع دارم كه بايد يكى از آنها را بپذيرى : 1- قضاوت 2- 3- امروز من باشى و بر سر سفره ام بنشينى )). شريك ، تاءملى كرد و سپس گفت : اكنون كه به انتخاب يكى از اين سه كار مجبور هستم ترجيح مى دهم كه مورد سوم (مهمانى ) را بپذيرم . قبول كرد و به آشپز خود، دستور داد: لذيذترين ها را آماده نمايد و از شريك ، به بهترين وضع ممكن پذيرائى نمايد. پس از آماده شدن غذا، شريك كه آن روز از آن غذاهاى لذيذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در همين حال يكى از نزديكان خليفه به خليفه گفت : ((همين روزها، شريك ، هم منصب قضاوت را مى پذيرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همين طور هم شد و او عهده دار هر دو مقام گرديد)). از طرف دستگاه ، و ماهيانه مناسبى برايش معين كردند، روزى شريك با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد. متصدى به او گفت : ((مگر گندم به ما فروخته اى كه اين همه توقع دارى ؟)). شريك ، جواب داد: ((چيزى بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دينم را به شما فروخته ام )). آرى# غذاى_حرام و ، آنچنان او را تيره و تار كرد، كه او به راحتى جزء درباريان دستگاه ظلمه گرديد، و به اين ترتيب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد. 📚 منبع: داستان دوستان، ج1 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
‌ 📚تاثیر لقمه حرام شريك بن عبدالله نخعى از دانشمندان معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) به و هوش شريك ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبيد و اصرار كرد كه منصب را قبول كند، او كه مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسيان ، بزرگ است ، قبول نكرد. مهدى عباسى اصرار كرد كه او فرزندانش گردد، او به شكلى از زير بار اين پيشنهاد نيز خارج شد و نپذيرفت . تا اينكه روزى خليفه عباسى به وى گفت : ((من از تو سه توقع دارم كه بايد يكى از آنها را بپذيرى : 1- قضاوت 2- 3- امروز من باشى و بر سر سفره ام بنشينى )). شريك ، تاءملى كرد و سپس گفت : اكنون كه به انتخاب يكى از اين سه كار مجبور هستم ترجيح مى دهم كه مورد سوم (مهمانى ) را بپذيرم . قبول كرد و به آشپز خود، دستور داد: لذيذترين ها را آماده نمايد و از شريك ، به بهترين وضع ممكن پذيرائى نمايد. پس از آماده شدن غذا، شريك كه آن روز از آن غذاهاى لذيذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در همين حال يكى از نزديكان خليفه به خليفه گفت : ((همين روزها، شريك ، هم منصب قضاوت را مى پذيرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همين طور هم شد و او عهده دار هر دو مقام گرديد)). از طرف دستگاه ، و ماهيانه مناسبى برايش معين كردند، روزى شريك با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد. متصدى به او گفت : ((مگر گندم به ما فروخته اى كه اين همه توقع دارى ؟)). شريك ، جواب داد: ((چيزى بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دينم را به شما فروخته ام )). آرى# غذاى_حرام و ، آنچنان او را تيره و تار كرد، كه او به راحتى جزء درباريان دستگاه ظلمه گرديد، و به اين ترتيب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد. 📚 منبع: داستان دوستان، ج1 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh