eitaa logo
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
9.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
886 فایل
از جهان ماندہ فقط جان ڪہ مرا تَرڪ ڪند من چنانم ڪہ محال است ڪسے درڪ ڪند!.☕ ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓☕ @Fh1082 ناشناسمـوטּ↓☕ https://daigo.ir/secret/51970196 تبلیغاتمـوטּ↓☕ @tabligh_haifa دراین کانال رمان هم گذاشته میشود فرق دارد با کانال فقط رمان! ×کپی×
مشاهده در ایتا
دانلود
🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️ 🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️ 🌧❄️🌧❄️🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧❄️🌧❄️🌧 🌧❄️🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧❄️🌧 🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧 🌧❄️ 🌧 《به نام خالق عاشقی》 ❄️کوله بار عشق❄️ : 🍁زهرا🍁 چشامو با تکون دادنای دستی باز کردم و با آوا روبه رو شدم.. =خرس گندهههههه پااااشو... _می...خمیازه ای کشیدم و دوباره گفتم:میخوا...ین برین بازار؟ =کدوم باااازار بابا دوساعته برگشتیم!😐 _جدی؟ =نه پس شوخی شوخی _مگه ساعت چنده؟ =ساعت یک ظهره خانمی.. _از جام پریدم و گفتم:ناااااموساااااااااا =آرهههههه _دانشگاااااااااام =مرض ترسیدم...اشکال نداره غیبت رد میکنن. _😐بالشتو پرت کردم سمتش که قهقه ای زد و پتورو ازم کشید و گفت: =ای خواهر شوهر عزیییززز پاشو ببین چی گرفتممم.. _باشه.. ازجام پاشدم و موهامو شونه کردم.. بعدشم رفتم سرویس و کارای مربوطه رو انجام دادم و یه دولقمه نون و پنیر خوردم و کنار اوا نشستم. امیرم آوا رو گذاشته بود و خودش رفته بود بیرون. آوا با بغض نگاهم کرد که گفتم:چیه عروس خانم؟دوری از خانواده سخته عاااایا... =اون که آره ولی... _ولی چی؟ =فردا...همه چی قطعی میشه! _چی همه چی قطعی میشه؟ =همون که رفتن خاستگاری دختر خالم..منظورم الیاسِ! همون فرداهم سیغه محرمیت بینشون خونده میشه.. _با شنیدن این حرف حس کردم قلبم دیگه نمیزنه! زمان و ساعت وایساده بودن...انگار دنیا و روزگار دست به دست هم داده بودن تا من رنگ خوشبختی رو نچشم... سخت نفسم و بیرون دادم که آوا گفت: =خوبی؟؟؟زهرااا؟؟؟ _خو...بم.. =من که میدونم توئم الیاس و دوست داری... _دیگه ندارم. =جون عمت.. _خوب نیست دیگه به یه پسری که نامزد داره فکر کنم! =زهرا....من میخواستم تو زن داداشم بشی!اصلا مامانم نمیدونم چرا همچین کاری کرد!!! اون که میدونست الیاس دوست داره! _اون دوسم نداره چرا هی الکی زر میزنی؟؟ =دوست داره!!!مجبوره!مامان میگه شیرم و حلالت نمیکنم...نمیخواد اه مادرش پشتش باشه.. _توام نمیخواد منو قانع کنی!هرچی بوده چند روز پیش تموم شده.. نمیخوام دیگه چیزی بشنوم..