eitaa logo
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
9.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
886 فایل
از جهان ماندہ فقط جان ڪہ مرا تَرڪ ڪند من چنانم ڪہ محال است ڪسے درڪ ڪند!.☕ ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓☕ @Fh1082 ناشناسمـوטּ↓☕ https://daigo.ir/secret/51970196 تبلیغاتمـوטּ↓☕ @tabligh_haifa دراین کانال رمان هم گذاشته میشود فرق دارد با کانال فقط رمان! ×کپی×
مشاهده در ایتا
دانلود
💚✨💚✨💚✨💚✨💚✨💚 💚✨💚✨💚✨💚✨💚✨ 💚✨💚✨💚✨💚✨💚 💚✨💚✨💚✨💚✨ 💚✨💚✨💚✨💚 💚✨💚✨💚✨ 💚✨💚✨💚 💚✨💚✨ 💚✨💚 💚✨ 💚 《به نام خالق عاشقی》 💚کوله بار عشق💚 : 🍁زهرا🍁 کم کم همه چی یادم اومد.. عمو مصطفی!امیر..رفتن مامان بابا!اسمم..زهراا اره زهرا بود..رفیقم...رونی.. لبخندی زدم..بلاخره یادم اومد..زنگی که جفتم گذاشتن و زدم و چند دقیقه بعدش پرستار اومد. _میخوام عمو و داداشمو ببینم!یادم اومد..اینجان؟دوستم چی؟؟ *بله عزیزم اینجان!دوستتون یه ساعت پیش رفت.. عموهاتون اومدن با داییهاتون ولی رفتن،الان فقط دوتا اقای جوون و یه اقایی که تقریبا ۴۰ سالشه اینجان. _بله عمو و داداشمن. *خداروشکر که حالت خوبه. _ممنون میخوام ببینمشون. *باید منتقلتون کنیم بخش.. _پس هرچه زودتر این کارو بکنید‌. *باشه. 🌺مصطفی🌺 پرستار اومد بیرون و گفت: *بیمارتون حافظش برگشته. +واقعاا؟؟؟ ×خداروشکر. مجتبی:کی میتونیم ببینمش؟؟؟ *منتقلش میکنیم بخش،میتونید ببینینش. مجتبی:کی منتقلشون میکنید؟ *چند دقیقه دیگه. مجتبی:باشه ممنون!