💚✨💚✨💚✨💚✨💚✨💚
💚✨💚✨💚✨💚✨💚✨
💚✨💚✨💚✨💚✨💚
💚✨💚✨💚✨💚✨
💚✨💚✨💚✨💚
💚✨💚✨💚✨
💚✨💚✨💚
💚✨💚✨
💚✨💚
💚✨
💚
《به نام خالق عاشقی》
💚کوله بار عشق💚
#قسمت_چهل_و_نهم:
🌺مصطفی🌺
+خب زهرا حالش خوبه بشینم گریه بکنم؟
×از دست تو!کی بهش زده؟
-من..
×کی هستی تو؟
-الیاس مرادی
×مصطفی میشناسیش؟
+اره بابا رفیقمه
×نترس بابا کاریت ندارم..
بلاخره اتفاقه..ولی بدون اگه صورتت نورانی نبود و از اون قرتیا بودی قطعا الان گوشه بازداشتگاه بودی.
-ممنونم لطف دارین😐😂
"ببخشید..اگه با من کاری ندارید من برم..ولی..خبری شد بهم بگین..
+بازم ممون بهمون خبر دادین ان شاءالله جبران کنیم..
"رونیکا"
"خواهش میکنم...از بیمارستان اومدم بیرون..چیو جبران میکنه؟؟اخه با چی میخواد جبران کنه😐😂
🌺مصطفی🌺
+وای بچه ها چیو میخواستم جبران کنم؟😬
×برو خاستگاریش
+هر هر هر
-😂اشکال نداره بابا سوء تفاهم شده..
+بهت پی میدادم نمیگفتی کجایی نامرد
_زیاد روبه راه نبودم.
+عاااو باش
-اره.
×ببینم شماره منو نمیخوای؟😂
-با کسی که با خواهرتون تصادف کرده کاری ندارید؟متنفر نیستید؟😂
×نه بابا گفتم که..
-باشه..بنویسید..0916...
×ذخیره کردم..الان میرم پی میدم
-باشه..
×اومد؟
-اره..سلام امیرم
×اره
-ذخیره کردم