eitaa logo
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
9.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
886 فایل
از جهان ماندہ فقط جان ڪہ مرا تَرڪ ڪند من چنانم ڪہ محال است ڪسے درڪ ڪند!.☕ ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓☕ @Fh1082 ناشناسمـوטּ↓☕ https://daigo.ir/secret/51970196 تبلیغاتمـوטּ↓☕ @tabligh_haifa دراین کانال رمان هم گذاشته میشود فرق دارد با کانال فقط رمان! ×کپی×
مشاهده در ایتا
دانلود
┎╌╼⃘۪‌ꦽ⃟𖧷۪۪‌ᰰ᪇♥️✒️🖋️♥️᪇𖧷۪۪‌ᰰ⃟ꦽ⃟╾╾╌╌◕ ∞﷽∞ ┊ . . . . . . . . . . ┊ . 📜 آقا آصف باخنده در تائید حرف خانم جان گفت : _خانم جان ، دین شما که بیشتر از دین خدا حروم داره... همه چی رو حروم میکنی چرا . خانم جان باز گفت : _آخه نگاه کن ... تو که می خواستی غذای سوئدی درست کنی چرا ده تا خورشت گذاشتی . عمه مهتاب یه نیمچه لبخندی زد و جواب داد: _مادر من ... شما غصه نخور ... نمی ذارم اسراف بشه ، غذاتو بخور. آقا آصف هم به تایید حرف عمه مهتاب گفت : _تا خانم جون کلاً غذای سوئدی رو حرام اعلام نکرده ، میل کنید . بعد از صرف شام و موندن قابلمه قابلمه غذا ، عمه مهتاب همه را برای کارگرای ته کوچشون قسمت بندی کرد و نگذاشت به قول خانم جان حروم بشه . مهمانی خوبی بود. البته اگر بهنام رو با خود شیرینی هاش که مدام بین حرف من و سیما می پرید ، در نظر نگیریم و البته اگر از جر و بحث هومن و پدر بر سر مشارکت با آقا امید ، شوهر سوسن جون ، چشم پوشی کنیم . و البته اگر از بگو و مگوی خانم جون و غر غر کردناش با عمه مهتاب و عمه پری بگذریم و بازم البته اگر از کنایه های عمه پری که مدام منو به عمه مهتاب نشون می داد و میگفت : -دیدی جوجه اردک زشتمون چه زیبای خفته ای شده ماشاالله! صرف نظر کنیم و اصلا کلاً اگر بی خیال شویم که اون مهمونی " البته " زیاد داشت . ✍🏻بـہ‌قـلم: "بـانـو مـࢪضـیہ یـگـانہ" ! پـارت‌اول↯↯ ┊ . 📓➣https://eitaa.com/tafrihgaah/65895 ┊ . . . . . . . . . . . ┖╌╼⃘۪‌ꦽ⃟𖧷۪۪‌ᰰ᪇ ♥️✒️🖋️♥️ ᪇𖧷۪۪‌ᰰ⃟ꦽ⃟╾╾╌◕