#تفسیر_سوره_بقره_آیه2⃣5⃣
✨ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ✨
🍃🌸آنگاه پس از آن (انحراف) از شما درگذشتيم تا شايد شكر (اين نعمت را) به جاى آريد.
#نکته_ها:
توبه از #شرك، ايمان آوردن و اظهار شهادتين است. زيرا بعثت انبيا، براى نجات انسان از شرك و كفر است. بنابراين آيهى
✨ «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ» ✨
كه مىفرمايد: خداوند شرك را نمىبخشد. مربوط به كسانى است كه در حال شرك از دنيا بروند و به توحيد و يگانه پرستى باز نگردند.
#پیامها:
✅1- حتّى براى شرك وگوسالهپرستى نيز راه توبه وبازگشت وجود دارد.
✨ «ثُمَّ عَفَوْنا»✨
✅2- عفو الهى، خود زمينهاى براى شكرگزارى است.
✨«عَفَوْنا ... لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»✨
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@TafsirQuranKarim1
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
داستان دختر شینا
قسمت #شصت_و_ششم
شهدا رو یاد کنیم حتی بایک صلوات
با ما همراه باشید🍃🍃🥀🥀
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@TafsirQuranKarim1
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
♥️❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃♥️
#کتاب_دختر_شینا📔
قسمت 6⃣6⃣
با رفتن خانم ها دلهره عجیبی گرفتیم که البته بی مورد هم نبود. چون کمی بعد دوباره هواپیماها پیدایشان شد. دل توی دلمان نبود. این بار هم هواپیماها پادگان را بمباران کردند.
هر لحظه برایمان هزار سال می گذشت؛ تا اینکه دیدیم خانم ها از دور دارند می آیند. می دویدند و زیگزاکی می آمدند. بالاخره رسیدند؛ با کلی خوردنی و آب و نان و میوه. بچه ها که گرسنه بودند، با خوردن خوراکی ها سیر شدند و کمی بعد روی پاهایمان خوابشان برد.
هر چه به عصر نزدیک تر می شدیم، نگرانی ما هم بیشتر می شد. نمی دانستیم چه عاقبتی در انتظارمان است. با آبی که خانم ها آورده بودند، وضو گرفتیم و نماز خواندیم. لحظات به کندی می گذشت و بمباران پادگان همچنان ادامه داشت.
دیگر غروب شده بود و دلهره و نگرانی ما هم بیشتر. نمی دانستیم باید چه کار کنیم. به خانه برگردیم، یا همان جا بمانیم. چاره ای نداشتیم. به این نتیجه رسیدیم، برگردیم. در آن لحظات تنها چیزی که آراممان می کرد، صدای نرم و حزن انگیز خانمی بود که خوب دعا می خواند و این بار ختم «اَمّن یجیب» گرفته بود.
نزدیکی خانه های سازمانی که رسیدیم، دیدیم چند مرد نگران و مضطرب آن دور و بر قدم می زنند. ما را که دیدند، به طرفمان دویدند. یکی از آن ها صمد بود؛ با چهره ای خسته و خاک آلوده. بدون هیچ حرف دیگری از اوضاع پادگان پرسیدیم. آنچه معلوم بود این بود که پادگان تقریباً با خاک یکسان شده و خیلی ها شهید و مجروح شده بودند. چند ماشین جلوی در پارک شده بود. صمد اشاره کرد سوار شویم.
پرسیدم: «کجا؟!»
گفت: «همدان.»
کمک کرد بچه ها سوار ماشین شدند.
گفتم: «وسایلمان! کمی صبر کن بروم لباس بچه ها را بیاورم.»
نشست پشت فرمان و گفت: «اصلاً وقت نداریم. اوضاع اضطراریه. زود باش. باید شما را برسانم و زود برگردم.»
همان طور که سوار ماشین می شدم، گفتم: «اقلاً بگذار لباس های سمیه را بیاورم. چادرم...»
معلوم بود کلافه و عصبانی است گفت: «سوار شو. گفتم اوضاع خطرناک است. شاید دوباره پادگان بمباران شود.»
در ماشین را بستم و پرسیدم: «چرا نیامدید سراغمان. از صبح تا به حال کجا بودید؟!»
همان طور که تندتند دنده ها را عوض می کرد، گاز داد و جلو رفت. گفت: «اگر بدانی چه وضعیتی داشتیم. تقریباً با دومین بمباران فهمیدم عراقی ها قصد دارند پادگان را زیرورو کنند، به همین خاطر تصمیم گرفتم گردانم را از پادگان خارج کنم. یکی یکی بچه ها را از زیر سیم خاردارها عبور دادم و فرستادمشان توی یکی از دره های اطراف. خدا را شکر یک مو از سر هیچ کدامشان کم نشد. هر سیصد نفرشان سالم اند؛ اما گردان های دیگر شهید و زخمی دادند. کاش می توانستم گردان های دیگر را هم نجات بدهم.
شب شده بود و ما توی جاده ای خلوت و تاریک جلو می رفتیم. یک دفعه یاد آن پسر نوجوان افتادم که آن شب توی خط دیده بودم. دلم گرفت و پرسیدم: «صمد الان بچه هایت کجا هستند؟ چیزی دارند بخورند. شب کجا می خوابند؟»
او داشت به روبه رو، به جاده تاریک نگاه می کرد. سرش را تکان داد و گفت: «توی همان دره هستند. جایشان که امن است، اما خورد و خوراک ندارند. باید تا صبح تحمل کنند.»
دلم برایشان سوخت، گفتم: «کاش تو بمانی.»
برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «پس شما را کی ببرد؟!»
گفتم: «کسی از همکارهایت نیست؟! می شود با خانواده های دیگر برویم؟»
توی تاریکی چشم هایش را می دیدم که آب انداخته بود، گفت: «نمی شود، نه. ماشین ها کوچک اند. جا ندارند. همه تا آنجا که می توانستند خانواده های دیگر را هم با خودشان بردند؛ وگرنه من که از خدایم است بمانم. چاره ای نیست، باید خودم ببرمتان.»
بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: «مجروح ها و شهدا چی؟!»
جوابی نداد.
گفتم: «کاش رانندگی بلد بودم.»
دوباره دنده عوض کرد و بیشتر از قبل گاز داد. گفت: «به امید خدا می رویم. ان شاءالله فردا صبح برمی گردم.»
ادامه دارد...✍🏻
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@TafsirQuranKarim1
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
💚🌱همگی رهگذر هستیم
به کسی کینه نگیرید
دل بی کینه قشنگ است
به همه مهر بورزید
به خدامهرقشنگ است
✨بشناسیدخدا را
هرکجایادخدا هست
هرکجا نام خداهست
سقف آن خانه قشنگ است
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@TafsirQuranKarim1
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
#تفسیر_سوره_بقره_آیه4⃣5⃣
✨ وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ✨
#ترجمه:
🍃🌸و (نيز بخاطر آوريد) هنگامى كه به موسى كتاب (تورات) و فرقان داديم، تا شايد شما هدايت شويد.
#نکته_ها:
🍀#فرقان، وسيلهاى است كه حقّ را از باطل جدا مىسازد. و چون در كتاب آسمانى حقّ از باطل جدا مىشود، به آن فرقان گفته مىشود. شايد هم مراد از فرقان، با توجّه به اينكه در كنار كتاب آمده است، همان #معجزات_نُهگانه يا حقايق ديگرى باشد كه غير از تورات بهحضرت موسى عطا شده است.
#پیامها:
✅1- كتب آسمانى، بيانگر حقّ و مايهى جداسازى حق از باطل هستند.
✨«الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ»✨
✅2- حجّت از طرف خداوند تمام است، ولى مردم به خاطر هوسها، گاهى حقّ را نمىپذيرند. «لَعَلَّكُمْ»
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@TafsirQuranKarim1
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
وفات کریمه اهل بیت، حضرت معصومه (سلام الله علیها) تسلیت باد.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#وفات_حضرت_معصومه
#ڪريمه_اهلبيت
#حضرت_معصومه
╭━═━🍃❀🏴❀🍃━═━╮
@TafsirQuranKarim1
╰━═━🍃❀🏴❀🍃━═━╯
#تسلیت
⚫️ ألسَّلاَم ُعَلَيک ِيَافَاطِمَة َالمَعصُومِة
🔹بی سبب نیست شما جلوهی اسرار شدی
🔹اولین فاطمه هستی که حرم دار شدی
🔹میشود بی تو امور شدنی، ناشدنی
🔹میشود با تو همه ناشدنیها، شدنی
▪️فرا رسیدن رحلت جانسوز بانوی کرامت حضرت فاطمه معصومه(س) تسلیت باد.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#وفات_حضرت_معصومه
#ڪريمه_اهلبيت
#حضرت_معصومه
╭━═━🍃❀🏴❀🍃━═━╮
@TafsirQuranKarim1
╰━═━🍃❀🏴❀🍃━═━╯
لحظه های آخر، نگاه معصومانه ات را دوخته بودی به سمت طوس
چشم به راهِ همان عزیزی که زهر فراقش، زمینگیرت کرده بود منتظرِ همان غایبی که به شوق دیدنش، آواره بیابان شده بودی
مگر می شد رضایت دهی به ندیدن "رضا"یت ؟!
مگر منتظر، تا گمشده اش را نبیند آرام می گیرد؟!
وفات کریمه اهل بیت، حضرت معصومه (سلام الله علیها) تسلیت باد.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#وفات_حضرت_معصومه
#ڪريمه_اهلبيت
#حضرت_معصومه
╭━═━🍃❀🏴❀🍃━═━╮
@TafsirQuranKarim1
╰━═━🍃❀🏴❀🍃━═━╯
#حدیث_روز
💠 #امام_حسن_عسکری (ع)
هرگز گروهی در کاری یکدست و #متحد نشدند مگر آن که کارشان استحکام یافت و پیوندشان استوار گشت.
( #میزان_الحکمه )
╭━═━🍃❀🏴❀🍃━═━╮
@TafsirQuranKarim1
╰━═━🍃❀🏴❀🍃━═━╯