eitaa logo
کانال تقی متقی
260 دنبال‌کننده
392 عکس
42 ویدیو
3 فایل
شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، ویراستار ، روزنامه نگار و مدیر فرهنگی این کانال، بازتاب دهنده سروده ها، نوشته ها، فایل های صوتی و آرای تقی متقی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 مراسم نخستین سالگرد درگذشت حجت‌الاسلام حاج اسماعیل صدیقی (ره) ➕ امام جمعه فقید کلاچای و امام جمعه اسبق صومعه سرا، برگزار می شود: 🕤 شنبه 20 اسفند، ساعت 15 تا 17 🕌 گلزار شهدای رشت. دو چشم انتظارت خیره بر در به روی دست تو جانی مکدر به پایان آمده چشم انتظاری خوشا اکنون تو را آغوش دلبر. * * * حال خوش تو نبود الا به کتاب عهدی بودت با قلم و حکمت ناب آنجا که گواهان به شهادت طلبند کافیست کتاب ها تو را روز حساب. * * * امید به بخت روسپیدت برسی در حلقه وصل حق به عیدت برسی ما زنده به امید وصالیم هنوز رفتی که به یاران شهیدت برسی. روحش شاد! @taghimottaghi40
«رد پا» هر چیز رد پایی دارد؛ مثلا رد پای زلزله خانه های آوار و دل های داغدار است. مثلا رد پای جنگ پاهای جا مانده و آستین های بی بازوست. مثلا رد پای آزادی قفل های شکسته زندان های خالی و تنفس آزاد در زنگ تفریح زندگیست. @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» فندق جان! به هر آغوش گشوده ای اعتماد مکن؛ برخی آغوش ها استخوان شکن است.
«باران» - شاعر! باران چیست؟ - پاکستان آسمان؛ - افغانستان زمین. @taghimottaghi40
"کاخ، خاک" هیچ چیز این جهان، پایدار نیست؛ هر نوشته روی سنگ نیز پاک می شود؛ آنچنان که کاخ، خاک می شود. @taghimottaghi40
. "غلام حافظ" چنین که شعر، مرا پایبند خود کرده؛ ارادتی است اگر هم به شیخ شیرازم؛ "غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم". @taghimottaghi40
. "تهنيت به سال نو" قطره قطره آب شد برف‌های كوه و دشت پا به پای چلچله نوبهار، بازگشت صف به صف بنفشه رُست پيش پای جويبار مثل كبك‌ها دويد توی كوه، آبشار روی شاخه‌ها شكفت غنچه‌های رنگ رنگ سبزه بر دميد باز از دل سياهِ سنگ سال كهنه پشت كرد سال تازه‌ای رسيد كوچه كوچه پر شده باز از هوای عيد مثل غنچه‌ها بگو تهنيت به سال نو توی كوچه باغ‌ها گل بگو و گل شنو! @taghimottaghi40
🔴 سال ، سال «، » مبارک باد 💐 @taghimottaghi40
. «کوتاه نوشت» عمیق ترین تنهایی آن است که حکمتی داشته باشی و گوشی شنوا و دلی پذیرا برایش نیابی. @taghimottaghi40
«حال من خوب است» صبح فروردین و نم نم بارش باران؛ نرمه بادی می دود بر ساحل نزدیک؛ دست و رو شسته تمام سبزه ها اینجا؛ برگ ها پچ پچ کنان در رقص موجاموج؛ می رود باریک راهی در دل جنگل به سوی اوج؛ پیچ در پیچ است این راه خیال انگیز؛ «تازگی» در هر کجا، هر چیز؛ من چه خوشبختم که با دریا و جنگل همنوا هستم؛ مثل یک موج رها هستم؛ باد می چرخد به گرد من؛ ابر می پاشد به رویم ریزه ی الماس؛ خاک باران خورده هم خوش بو و محبوب است؛ حال من خوب است. @taghimottaghi40
«صورتگر بهار» نوبهارا! این همه رنگ از کجا آورده ای؟ گل به گل رنگین کمان در باغ ها آورده ای لاله را بر صدر گل های چمن بنشانده ای ژاله را در محضرش گلگون قبا آورده ای با چنین صورتگری در کارگاه نقش و رنگ هر کجا صورتگری، در مرحبا آورده ای بلبلان را نغمه خوان در باغ ها فرموده ای نوگلان را عشوه گر در ماجرا آورده ای در هوای صبح، گنجشکان بازیگوش را لا به لای شاخه ها در «ربنا» آورده ای گله گله ابر را با هی هی چوپان باد بر بساط سبزه زاران در چرا آورده ای چشمه از فیض تو جاری شد ز قلب کوهسار حق آب و خاک را حقا به جا آورده ای دانه ها را در زمین چاک گریبان دادی و از حضیض تیرگی در روشنا آورده ای رازپوشان حقیقت را در آفاق خیال از شهود غیب در هول و ولا آورده ای با تلاوت های آیات الهی هر کجا بر زبان زندگی شور و نوا آورده ای من نمی گویم چه ها کردی تو با حال دلم روح شادی را بدین ماتم سرا آورده ای. @taghimottaghi40
«شاباش جان» تماشایت شکوفه های شادی را شاباش جان می کند؛ مثل تماشای باغ های بهار در نیمه اردیبهشت گیلان. @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» افکار کهنه ات را سال نو تغییر نمی دهد؛ اما هر وقت افکار کهنه را تغییر دادی، بدان که سالت نیز نو می شود. @taghimottaghi40
"رسم تازه" از آب و غذا گذشتی اما محرم نشدی به خلوت راز؛ در روزه به رسم تازه پرداز! @taghimottaghi40
"با طبیعت" دامنش را نو به نو آلوده ایم؛ مانده از از او جسم و جانی آش و لاش؛ با طبیعت مهربان بودیم کاش! @taghimottaghi40
«آزادی» از روزی که اسیر قفس شد، هیچ گاه او را شادمان ندیدند. با آنکه بارها دست به دست شد و صاحبان زیادی را به خود دید، اما هرگز آب و دانه اش کم نشد. روزها پشت میله های قفس می نشست و زل می زد به منظره های رو به رو. شب ها فقط کابوس می دید: گربه سیاهی که به صورتش چنگ می زد... آن قدر غصه خورد و لاغر شد که یک روز از فرط بی حالی افتاد کف قفس. انگار مرده بود! دخترک خیلی دلش به حال طوطی سوخت. همین که در قفس را گشود، پدر صدایش کرد. سراسیمه خود را به پدر رسانید... طوطی لحظاتی بعد حالش بهتر شد. یکباره چشم گشود و خود را در قفس دید. اما نه، این بار در قفس بود و نبود! اول باور نکرد. به چشمانش شک کرد. دوباره نگاهش را به اطراف چرخاند. نه، درست دیده بود: قفسی با در باز! فرصت را نباید از دست می داد. پس آخرین رمق هایش را در بال هایش ریخت. پرواز کرد و روی بلندترین شاخه یک درخت فرود آمد. لحظه ای نفس تازه کرد. از آن بالا قفسی را دید که از تعجب دهانش باز مانده بود! آزادی، چقدر وسعت دیدش را بیشتر کرده بود. @taghimottaghi40
"عادت" زندگی عادت شده؛ مثل چای و قهوه هر روزمان؛ نیست"حول حالنا"یی در کف نوروزمان! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» معمولا سر و صدای زیاد، از درون تهی حکایت دارد؛ صدف را ببین! با آنکه مرواریدی گرانبها در دل دارد، اما مهر سکوت از لب بر نمی دارد. تقی متقی @taghimottaghi40
. «کاکتوس» دیروز دیدم یک گل پر از خار هر شاخه اش بود مانند یک مار؛ ماری که نیشی از خار دارد؛ خاری که زهری چون مار دارد از پیش او زود گشتم فراری این گل چه دارد جز زهر ماری؟! @taghimottaghi40
«پیاده روهای خیالباف» پیاده روهای خلوت برای قدم زدن مناسب ترند برای آوازهای کوچه باغی برای گفتن « آه، امشب چه شب زیبایی است!» پیاده روهای خلوت هر شب تا صبح به ماه خیره می شوند و با خود خیال می بافند؛ چرا که جایی برای قدم زدن ندارند جایی برای آوازهای کوچه باغی و چه قدر دل شان تنگ می شود برای گفتن « آه، امشب چه شب زیبایی است!» @taghimottaghi40
"وسعت بی واژه" برای امیر مومنان (ع) ای وسعت بی واژه! چه در وصف تو گویم؛ آنجا که تو را ذهن زمان، ظرف زمین تنگ؛ بی شک قفسی بود تو را کوفه صد رنگ! @taghimottaghi40