eitaa logo
کانال تقی متقی
265 دنبال‌کننده
382 عکس
39 ویدیو
3 فایل
شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، ویراستار ، روزنامه نگار و مدیر فرهنگی این کانال، بازتاب دهنده سروده ها، نوشته ها، فایل های صوتی و آرای تقی متقی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
«چو آه رفته» خراب خلسه ای کو تا که پیچد در هوس ما را نبرد از خاطر مستی خمار دیررس ما را بدار از الفت دیرینه این دامن کشیدن ها که محو دوستی گردید گلبانگ نفس ما را چنان از خود برآ ای دل که در آیین درویشی چو آه رفته ای یابند دور از دسترس ما را فضای لامکانی کو، خیال انگیز و رویایی که پژمرده ست بال و پر به کنج این قفس ما را بر این بی برگ و باری ها چنان گریم در این وادی که دامنگیر گردد از ترحم خار و خس ما را «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل» مگر دریادلی گردد در این ره دادرس ما را. @taghimottaghi40
"رفتگان" رفتند از این سرای خاکی؛ نیک و بدشان ولی به جا ماند؛ رفتند و همین دو رد پا ماند. @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» در زندگی ما آدم ها اغلب، خوشبختی یک کلمه است و بدبختی، یک کتاب؛ باور کنیم از "کلمه" تا "کتاب"، راهی نیست! @taghimottaghi40
«بی هوا» دم به دم هوای تو می کند این دل؛ اصلا خودت بگو بی هوا چگونه می توان نفس کشید؟! @taghimottaghi40
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«رویا» (در هوای انتظار) حسرت دیدارت همیشه با من است؛ رویای چشم های بی نصیب! @taghimottaghi40
«وقتی که تو هستی» (در هوای انتظار-۱) آقا! قلک آرزوهای کودکی ام را بر طاقچه انتظار جا گذاشته ام؛ به دنبال صدای تو به دنبال رد پای تو به دنبال یک نشانی گم شده در جیب های زندگی. شهرهای شلوغ ازدحام نگاه های نا آشنا تقلای نان غم جان و فراموشی و غفلت بلاهای روزگار ماست چنبره زده بر آسمان دنیا. راستی، طاقچه انتظار، کجاست؟ در کدام خانه؟ در کدام کوچه؟ در کدام خیابان؟ در کدام شهر؟ کاش می دانستم ابهام این همه پرسش بی جواب با انگشت اشاره کدام کلمه گشوده می شود! @taghimottaghi40
«وقتی که تو هستی» (در هوای انتظار- ۲) ردای معطر باد را -که از زیارت معبد ابر باز گشته است- به تبرک لمس می کنم شاید بویی از تو مشام جانم را بنوازد؛ دستم را به سوی باران دراز می کنم شاید همین باران همسایه چشم هایت باشد؛ در آفتاب ظهر تابستان آنقدر درنگ می کنم تا "شب" از سر و کولم بالا برود و چراغ های شهر یک به یک در چشمانم گر بگیرند؛ بی حضورت آقا! چه غم که خانه ویرانم بی چراغی روشن خاموش بماند. @taghimottaghi40
"وقتی که تو هستی" (در هوای انتظار- ۳) چقدر سایه،سایه،سایه همسایه منند؛ این سایه های بی نفس بی شوق که نه بالی برای پریدن دارند و نه اشتیاقی برای رسیدن؛ وامانده جا مانده در متن ابهام زندگی! در چهار راه ها دیدارت را بهانه می کنم بی حواس، به راه می افتم در چهار سوی بی سرنوشت راه راه راه... آخر کدام راه مرا به تو می رساند؟! به شوق دیدارت شمع روشن دلم را کف دست گرفته ام؛ در شهری غریب در هوایی توفانی در شبی سرشار از تاریکی بر جاده ای یخ زده در راهی نا آشنا بی نشانی روشن... آه، چه دریغ روشنی دارد، خاموشی! @taghimottaghi40
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
«وقتی که تو هستی» (در هوای انتظار- ۴) به جست و جویت ای شکوه آسمانی! شکوفه جمکرانی! به هر جا سرک کشیده ام؛ دوش به دوش روزها گام به گام لحظه ها با اشتیاقی به وسعت تاریخ با حسرتی به عرض جغرافیا پویه گر با باد مویه گر با باران و زمزمه ای ناگزیر بر لب: "رشته ای بر گردنم افکنده دوست؛ می کشد هر جا که خاطر خواه اوست". ...و باز این من و آن آرزوی ناتمام که نیمی در دل پای می کوبد و نیمی بر لب، مدهوش ایستاده است. ببین چگونه در قفس عشقت هوایی کرده ای مرغان زمینی را! از جنس شیشه دلت اندوهی فراهم کرده ام، شیرین به فرهاد نگاهت قسم در روزگار انتظار هیچ تیشه ای حریف این کوه پایبند نیست! @taghimottaghi40
«وقتی که تو هستی» (در هوای انتظار- ۵) روزی از رهگذری پرسیدم: تا چند صبح به طلوع نرگس باقیست؟! به گمان آنکه هذیان می بافم پوزخندی زد و پشت به خورشید کرد و رفت... در ابتدای این صبح دلپذیر که هر چیز، رنگ آغاز دارد کاش با سبدی از تازگی در دست نان می آوردی و ریحان برای گرسنگان زمانه و خورشید حکمتی که جان دوباره می بخشد زمینیان افسرده از فلسفه های پوچ را. آقا! دلم برای تو تنگ شده است؛ برای نیم نگاهی حتی؛ پس کی به دیدارمان می آیی؟! در این درازنای شب مایوس نیستیم وقتی که صبح از لبخند تو آغاز می شود. @taghimottaghi40
«وقتی که تو هستی» (در هوای انتظار- ۶) ای بی نشانی که همه ی نشانه ها را بلدی! و راه هیچ خانه ای را گم نمی کنی؛ در شب های بی چراغ در روزهای غبار آلود... چه محشری می شد یک روز، سرزده کوبه ی در دلم را می نواختی و من در آستانه ی دیدار به روی دامنت به هوش می آمدم! فردا چه روز باشکوهی خواهد بود وقتی که باد بوی تو را شهر به شهر جار بکشد؛ وقتی که توفان با نام تو آغاز شود و سرانگشت اشاره ات قبله نمای حیرانی بشر گردد. فردا چه روز با شکوهی خواهد بود وقتی که تو هستی هستی هست خدا هست عشق هست آرامش هست زندگی هست و من قلک گمشده ی آرزوهای کودکی ام را ناگاه بر طاقچه ی انتظار بیابم و سراسیمه و دست و پا گم کرده از شوق فریاد بکشم و سر بر شانه ی هق هق گریه جشن یاسین بگیرم: "یس والقرآن الحکیم...." و بی اختیار در اشک بخندم و بخندم و بخندم.... @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» بسا کارهای کوچک و بی اهمیت که مردم را از کارهای بزرگ و مهم باز داشته است! @taghimottaghi40
«خیانت» در روزگار خیانت دشداشه و عقال غربتش را نهایتی نیست. غزه مثل خدا تنهاست! @taghimottaghi40
«برج ها» هست توی کوچه ما خانه هایی جور واجور خانه هایی شیک و زیبا خانه هایی زشت و ناجور خانه همسایه ما هیکلی و قد بلند است هیچ کس می داند آیا قیمت این " برج" چند است؟ برج ها مانند فیلند خانه ها مانند فنجان برج های شهر هستند اهلی غول بیابان*. *- غول بیابان: موجودی افسانه ای و ترسناک با هیکلی بزرگ که گمان می رود در بیابان زندگی می کند. @taghimottaghi40
«وطن» غم عشقت وطنی می جست؛ عقابی شد و در دلم آشیان کرد! @taghimottaghi40
«ندبه» (در هوای انتظار) «فراق» ات زخم خنجری که سر بهبودی ندارد و خون گریه می کند صبح و شام. «نگاه» ات عشوه آرامشی چشم های بارانی را در جمعه جمعه جمعه های ندبه خاک «متی ترانا و نراک؟» @taghimottaghi40
"سال نو" در فرنگ، سال نو موسم سفر و دید و بازدید موسم خوشی و شادی و سرور موسم نشاط و جشن و پایکوبی است. در وطن همیشه سال نو در هوای دلپذیر شست و شو در فضای ناگزیر رفت و رو در جهنم غبار گردگیری وسایل اتاق حال می دهد! اهل خانه انتظار می کشند گوییا بهار توی راه در مسیر نو شدن به ما دو بال می دهد. ما پرنده نیستیم گر چه در هوای سال تازه بال بال می زنیم سهم ما از این هوا همیشه اوج خستگی است جسم ما اگر چه شیشه نیست در شکستگی است. عید ما همین حکایت هزار ساله است؛ سرخوشی عید و سال نو نو به نو به سال تازه ای حواله است! @taghimottaghi40
«خفاش» گاهی به خفاش حسادتم می شود؛ نه پول برق می دهد نه عینک آفتابی می زند نه شیر خشک می خرد. خفاشم آرزوست! @taghimottaghi40
«شکوفه» (در هوای انتظار) شکوفا شد به شادی شکوفه رنگ در رنگ بهار دلگشایم! تو را هستیم دلتنگ. @taghimottaghi40
«خیال» آمدیم به خیال زندگی؛ ذره ذره مردیم! @taghimottaghi40
«کلید شکسته» (در هوای انتظار) بی تو کلید شکسته ای بیش نیستیم؛ نه قفلی می گشاییم نه گرهی از کار خود! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» انسان های توانا، در سختی ها می بالند؛ انسان های ناتوان، در راحتی نیز می نالند! @taghimottaghi40
«درخت سیب خانه» گل از گلش شکفته درخت سیب خانه هزار سیب قرمز بر آن زده جوانه بهار، فصل گلهاست بهار، فصل میوه که می برد دل از ما به صد هزار شیوه درخت ها در این فصل قشنگ و نونوارند شکوفه می فروشند و عاشق بهارند. @taghimottaghi40
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا