eitaa logo
کانال تقی متقی
256 دنبال‌کننده
431 عکس
44 ویدیو
3 فایل
شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، ویراستار ، روزنامه نگار و مدیر فرهنگی این کانال، بازتاب دهنده سروده ها، نوشته ها، فایل های صوتی و آرای تقی متقی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
«کوتاه نوشت» یادمان باشد که آیندگان در باره ما چنان قضاوت می کنند که ما در باره گذشتگان خود قضاوت می کنیم. @taghimottaghi40
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نوای مقاومت در نحن المقاومون 🔻 "نحن المقاومون"، نماهنگی حماسی تهیه شده در مرکز نهضت با صدای حاج ابوذر روحی، ندای رسای صبر و استقامت مردمی است که در برابر ظلم و تجاوز سر خم نکرده و پرچم مقاومت را تا همیشه برافراشته‌اند. 🔻 این سرود، حماسه‌ای از رشادت یمنی‌ها در برابر تجاوز ائتلاف سعودی، فریادی از مظلومیت فلسطینیان در زیر چکمه‌های اشغالگران صهیونیست، و پژواکی از ایستادگی مردم عراق، لبنان، ایران و تمام ازادی خواهان در برابر استکبار جهانی است. 🔻 "نحن المقاومون"، ترجمان بغض فروخورده مظلومان و نویدبخش طلوعی نو از امید و پیروزی است. ما با شما هم‌صدا می‌شویم و فریاد می‌زنیم: نحن المقاومون! @Nehzatmedia
«فصل پنجم حیات» از بهار چند برگ خشکیده می ماند روی دست درخت به پیشواز زمستان؛ از ما خاطره هایی بی رنگ در تقویم روزگار. آه پاییز هزار رنگ! آیا امید نویدی در خورجینت نیست برای ساعتی که درختان بیدار می شوند و زمستان برف و سرمایش را در پستوی فصل ها فراموش می کند؟! کجایی آی فصل پنجم حیات! @taghimottaghi40
شعرک_کودک: «مغازه» گاه گل را بو بکش گاه گل را ناز کن مثل زنبور عسل یک مغازه باز کن. @taghimottaghi40
"راز شعر" هيچ كس نمی‌داند شعر، كی می‌آيد باز پيش شاعران حتی ناگشوده است اين راز شعر، مثل يك رؤيا می‌خزد به خواب ما نرم و شاد و بازيگوش مثل بوی شب بوها شعر،‌ اتفاقی خوش توی ذهن شاعرهاست شعر اتفاقی هم كار شاعران، تنهاست من كه شاعرم حتی پی نبرده‌ام اصلاً آن كه راز شعرم چيست پس تو هم مپرس از من راز شعر، تا دنياست ناگشوده می‌ماند مثل خواب آشفته نا سروده می ماند. @taghimottaghi40
شعرک_کودک: «اردیبهشت» عجب روز قشنگی! عجب باغ بهشتی! درختان پر شکوفه عجب اردیبهشتی! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» هر که از حال و هوای ذهنی خود هرگز بیرون نیاید، از پیلگی به پروانگی نخواهد رسید. @taghimottaghi40
«زیبایی» زیبایی را باید چشید باید کشید باید پوشید...؛ زیبایی یک اسم است و هزار رسم. @taghimottaghi40
«چه دنيای خوبيست ديوانگی!» تماشاگران نمايش، سلام! فرامرز جمشيدی عاقلم كه بازيگر نقش ديوانه‌ام در اين نقش، جان شما كاملم ببخشيد اگر ساعتی وقتتان تلف می شود با اداهای من چه خوب است مانند ديوانه‌ها بياييد با هم به دنيای من! به دنيای رنگين ديوانگی كه شادی در آن منتشر می شود به دنيای ای وای مُردم خدا؛ ز خنده دلم منفجر می شود! به دنيای قهر، آشتی، گريه، اخم به دنيای خوش بودنِ بی خودی به دنيای هی با تو هستم رفيق! ببينم مگر مثل من خُل شدی؟! چه دنيای خوبيست ديوانگی شما هم كمی امتحانش كنيد قبوليد حتماً در اين امتحان بخنديد لطفاً كه تا غش كنيد! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» هر بهار، کتاب طبیعت با ویرایشی جدید به چاپ مجدد می رسد؛ لطفا برای تهیه آن به کتاب فروشی های سراسر کشور مراجعه نفرمایید! @taghimottaghi40
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست، خدایا به سلامت دارش! آمین یا رب العالمین؛ به حق حضرت علی بن موسی الرضا(ع).
هدایت شده از کانال شخصی من
شهادت رئیس جمهور محبوب و مردمی و نماد خدمت به ملت بزرگ ایران و هیئت همراه را به امام و امت شهید پرور تسلیت عرض می کنم. مهمان شده ای نزد خداوند کریم ماییم و دلی کز غمتان گشته دو نیم گویی به زبان مردم ایران گفت قرآن خدا: «سلام بر ابراهیم»* --------------------------------- *-سلام علی ابراهیم(سوره صافات، آیه ۱۰۹) @taghimottaghi40
«بودن یا نبودن؟!» ابراهیم! بودنت قاب تلویزیون را پر می کرد؛ قاب چشم ها را قاب دل ها را قاب زمانه را. نبودنت اما از قاب ها بیرون زده است! @taghimottaghi40
«زبانزد کوه ها» اگر درختی بودی به یقین کمتر از سرو نمی شدی؛ اگر پرنده ای بودی به یقین عقاب ها حسرت پروازت را داشتند؛ اگر کوهی بودی به یقین بال هیچ پرنده ای به فتح قله ات نمی رسید؛ اگر قله ای بودی به یقین سربلندی و شکوهت زبانزد کوه ها بود. اینک با توام ای درخت همیشه بهار! پرنده بی قرار! کوه سربلند! قله بی تکرار! چقدر یاد تو در نبض لحظه ها جاریست! @taghimottaghi40
«آرامش» ابراهیم! دیگر بس است بت ها شکسته اند آتش آرام گرفته است تو هم آرام بگیر؛ بگذار «خستگی» از این بیش بی آبرو نشود! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» شهید زنده ای باید؛ ریاست جمهوری را شاید! @taghimottaghi40
«گوهر شبچراغ» به ناگاه گم شدی سینه ها بلوا شد چشم ها باران. مه چهره کوهستان را هاشور می زد چشم، چشم را نمی دید؛ شب واهمه را منتشر کرد و سرما در تن ها پیچید. تو گم شده بودی در مه در سرما در باران در کوه در چشم های به رنگ خون در دل های جلو زده از جنون. آه چه زود گم شدی و چه سخت پیدایت کردیم! خیالت تخت دیگر گم ات نمی کنیم گوهر شبچراغ خزینه سلطنتی رضوی(ع)! @taghimottaghi40
«چشم روشنی» به نبودنت عادت نداشتیم و بودنت چشم روشنی دل های غمگین بود. تو نمرده ای مرده ها زود تمام می شوند؛ تو آغاز بشارت های نوظهوری که از پس ابرهای قرون خواهند بارید. برایت مه را کنار زده ایم حالا چهره ات درخشان تر از آفتاب تابستان جهان را روشن کرده است. عزیزم! قدری آرام بگیر در کنج دنج دل ملتی که فرش راه خورشید خراسانی است. @taghimottaghi40
"راز" پری بودی؛ ملک بودی؛ چه بودی؟ که ماندی همچنان در هیئت راز؛ کجا مثل تو پیدا می شود باز؟! @taghimottaghi40
«حسن یوسف» تو زیباتر از آن بودی که تکلیف نگاه، روشن باشد؛ زنان حسود دست از ترنج باز شناسند و مردان متعصب راه خانه را گم نکنند. زیبایی ات تاریخ را ورق می زد جفرافیا را در تنگنا می افکند. زیبایی ات «نیل» را به دو نیم کرد: نیمی خشک که موسی از آن گذشت و نیمی آب که فرعون در آن غرق شد! @taghimottaghi40
«شیطان متشاعر» شاعر نمی تواند اسلحه به دوش در برجک نگهبانی بطالت لحظه ها را تماشا کند؛ شاعر نمی تواند مگسی را حتی در تار عنکبوت گرفتار ببیند؛ شاعر نمی تواند زیبایی ریخته بر زمین را جمع نکند؛ شاعر نمی تواند هراس خرگوش های سرآسیمه را از چنگال عقاب های وحشی تاب بیاورد؛ شاعر نمی تواند بی خیال اندوه آوارگان به سیاحت غرب برود و سیگار برگ دود کند؛ شاعر نمی تواند بوی خون بشنود و چونان نهنگ هجوم نبرد. پس هرگاه شاعری دیدید که از اندوه غریب غزه بی اعتنا گذشت و سی و چند هزار لبخند عاشق پرپر را تنها عددی انگاشت، بدانید که او یا عقربی است جراره یا شیطانی است متشاعر! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» ملتی که ایستادگی را بلد باشد، دشمنانش آرزوی شکست او را به گور خواهند برد. @taghimottaghi40
«باغ از پرنده پر شد» وقتی بهار آمد شد سبزه سبز در دشت پروانه بال و پر زد بلبل به نغمه برگشت با نغمه های بلبل باغ از ترانه پر شد لبخند زد شکوفه سیب از جوانه پر شد از خواب ناز برخاست هر گوشه ای نهالی بادی وزید و پیچید هر جا صدای بالی یکباره باغ انگار از خنده خنده پر شد هر برگ، پر درآورد باغ از پرنده پر شد. @taghimottaghi40
"غدیر" ...ناگهان در آن هوای داغ بوی بالی در فضا پیچید کاروان حاجیان می رفت در دل مردی صدا پیچید یک فرشته با زبان وحی گفتنی ها را به جانش ریخت راز پنهان ولایت را مثل شعری بر زبانش ریخت آن فرشته رفت، اما مرد دید إحساس خوشی دارد لحظه ای حس کرد باران است روی خاک تشنه می بارد راهیان را گفت باز آیند رفتگان را گفت برگردند تا که در چشم غدیر خم با علی (ع) آیینه تر گردند ...تا رسول حق به لب آورد جمله "من کنت مولا" را دیده ها سوی علی چرخید جلوه ای بود آن تماشا را ...حاجیان در آن هوای داغ دل به پیمان ولی دادند یک به یک آغوش وا کردند دست بیعت با علی (ع) دادند. @taghimottaghi40