eitaa logo
کانال تقی متقی
265 دنبال‌کننده
384 عکس
39 ویدیو
3 فایل
شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، ویراستار ، روزنامه نگار و مدیر فرهنگی این کانال، بازتاب دهنده سروده ها، نوشته ها، فایل های صوتی و آرای تقی متقی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
"صبح" صبح مانده پشت در می زند صدا: "آی بچه ها! با من است نور، روشنی رنگ خرم شکوفه های سیب عطر پونه های سبز دوستی بوی یاس های ساده نجیب..." باز کن به روی صبح نو رسیده، در این، صدای اوست توی کوچه ها: آی آمدم خبر! @taghimottaghi40
یک قطره شبنم : وقتی به خودت حق می دهی در زندگی اشتباه کنی، چرا این حق را برای دیگران قایل نیستی؟! @taghimottaghi40
"خط خورشید" برای امام مجتبی (ع) چه قدر خوب و مهربان بودی حرف های تو طعم خرما داشت باغ سرسبز سینه ات آقا! نخل هایی بلند بالا داشت روز و شب عطر مهربانی تو در تمام مدینه می پیچید در نگاه یتیم ها حتی تا تو بودی، غمی نمی پیچید رفتی اما تو را نفهمیدند جمع یاران مهربان حتی بیکران بودی و نگنجیدی در دل آسمانیان حتی گر چه تنهاتر از پدر بودی به خدا خوب امتحان دادی پس زدی پرده سیاهی را خط خورشید را نشان دادی. @taghimottaghi40
یک قطره شبنم : در کوره مشکلات ، سعی کن پخته و آبدیده شوی؛ سوختن که سعی نمی خواهد! @taghimottaghi40
"اسب وحشی" روز و شب دو اسب وحشی سیاه و سفیدند؛ تازنده در دشت عمر ما. @taghimottaghi40
یک قطره شبنم : نگذاریم آنان که فکر بسته و دهان بازی دارند، برای مان از راه و چاه سخن بگویند. @taghimottaghi40
"وسعت بی واژه" برای امیر مومنان (ع) ای وسعت بی واژه! چه در وصف تو گویم؛ آنجا که تو را ذهن زمان، ظرف زمین تنگ؛ بی شک قفسی بود تو را کوفه صد رنگ! @taghimottaghi40
یک قطره شبنم : شکست های کوچک، اغلب هزینه موفقیت های بزرگند. @taghimottaghi40
"راز" پری بودی؛ ملک بودی؛ چه بودی؟ که ماندی همچنان در هیات راز؛ کجا مثل تو پیدا می شود باز؟! @taghimottaghi40
"رسم تازه" از آب و غذا گذشتی، اما محرم نشدی به خلوت راز؛ در روزه به رسم تازه پرداز! @taghimottaghi40
یک قطره شبنم : هر جامعه ای که نتوانست جهت حرکت قانون را با پول و پارتی تغییر دهد، مطمئنا یک قدم به اجرای عدالت نزدیک شده است. @taghimottaghi40
"فریاد" گر نشد قسمت که چون غزه توی متن ماجرا باشیم دست کم با یک بغل فریاد با فلسطین همصدا باشیم. @taghimottaghi40
یک قطره شبنم : برخی برای پنهان داشتن نادانی خود، از هر دری سخن می گویند. @taghimottaghi40
"ای مرگ!" یک بار به دنیا می آییم و روزی هزار بار می میریم این رسم زندگی نیست. ای مرگ! یادت باشد دفعه بعد که آمدی تیغت را تیزتر کن تا لا به لای بغض های مان گیر نکند! @taghimottaghi40
"لطفا دیگر هیس!" در خانه حرف می زنند در خیابان حرف می زنند در همایش حرف می زنند در رسانه حرف می زنند در کابینه حرف می زنند در خواب در بیداری در تنهایی در جمع با خود با دیگران حرف می زنند آن ها همیشه و هر جا از همه چیز حرف می زنند؛ انگار به دنیا آمده اند تا حرف بزنند! هر جای دنیا که بروید حرف، حرف سیاستمداران است؛ آقایان! گوش ما از این حرف ها پر شده؛ پس لطفا دیگر هیس! @taghimottaghi40
یک قطره شبنم : آنان که در سخنرانی برای جمع، افراط می کنند، معلوم است که درکی از ظرفیت مغز و مثانه انسان ندارند! @taghimottaghi40
"دیوانگی" نگاه کن شاخه ها انگار دیوانه شده اند در باد؛ شبیه دلم که وقتی به تو فکر می کنم دیوانه می شود؛ شاخه ها را هیچ کس سرزنش نمی کند؛ دلم اما شبیه مشکی است که سرنیزه ای در آن فرو رفته باشد! @taghimottaghi40
یک قطره شبنم : هرگز با کسی که چیزی برای باختن ندارد، شرط بندی مکن! @taghimottaghi40
شعر کودک: "بلای آسمانی" آقا كلاغه يك پسر داشت خيلی سياه و جيغ جيغو دايم به فكر شيطنت بود همسايه‌ها ناراحت از او با آن صدای دلخراشش وقتی كه قار و قار می‌كرد انگار سقف آسمان را روی سرش آوار می‌كرد گنجشك‌ها آزرده از او هر يك به كنجی می‌خزيدند خرگوش‌ها از ديدن او با ترس و وحشت می‌دويدند از لانه ی يك سار،‌ ديروز دزديد تخم كوچكی را امروز هم دنبال مي‌كرد از دور، جوجه اردکی را مامان او از شيطنت‌هاش كز كرده توی لانه ديگر شايد كه مثل سار و اردک او هم شده ديوانه ديگر! كاش اين سياه جيغ جيغو برگردد از اين شيوه ی بد كاش اين بلای آسمانی از روی اين جنگل شود رد! @taghimottaghi40
یک قطره شبنم : در عمق وجود هر شارلاتانی، انسانی خوب نهفته است که متاسفانه هیچ وقت فرصت ظهور و بروز نیافته! @taghimottaghi40
. «ایران» ایران ما مشت است اقوام، انگشتند انگشت ها با مشت بدخواه را کشتند!
«کوتاه نوشت» اختلافات از اینجا شروع می شود که انتظار داریم همه کامل باشند، جز ما!
شعر کودک: «زنبور عسل» یک زنبور، می گردید لای گل های قرمز بر لب داشت، پیوسته آهنگ وز وز، وز وز پر می زد، از یک گل روی گل های دیگر می بوسید، گل ها را مثل کی؟ مثل مادر می نوشید، از هر یک شهدی شیرین عین قند می برد سوی کندو قدری گرده با لبخند.
. «شادمانی آه» (به آرتین سرایداران؛ فرزند داغدار ایران) کاش شعرهایم آتش اجاقی بود که روح یخ زده ات را گرم می کرد؛ کاش چشم هایم شعاع آفتابی بود که شب عمیق ات را برمی آشفت؛ کاش دست هایم آغوش خوابی بود که بیداری شب هایت را پناه می داد؛ کاش سخنم، سکوتی بود که در پناهش دلهره هایت به آرامش می رسید؛ کاش سر می نهادی بر دامن اشتیاقم و من لالایی تمام مادران را در گوش ات زمزمه می کردم و میان ما فقط بی تابی نگاه بود و شادمانی آه!