eitaa logo
تحلیلگر پلاس
3.9هزار دنبال‌کننده
119 عکس
324 ویدیو
1 فایل
@TahlilgarPlus اینجا خود خودم هستم، حرف های شخصیم، ویدئوهای مربوط به خودم، نکته‌هایی درباره‌ی فعالیت هایی که داریم انجام میدیم، مسائل فرهنگی-اجتماعی و چکیده ی کتاب‌هایی که دارم میخونم و.... رو تقدیم نگاه شما خواهم کرد
مشاهده در ایتا
دانلود
تحلیلگر پلاس
قسمت چهاردهم/ قرار شد یاسر برای دیدار با نوال آماده شود. البته کمی آن سو تر از بیروت در یک روستای
قسمت پانزدهم/ جوانی که باید خودش را به بیروت می‌رساند تا خود بیروت رفت و پیام صابر را به شیخ صالح منتقل کرد. شیخ هم بنا را بر همین گذاشت که طرح ریزی عملیات با این پیش فرض که به زودی همه ی ساختار توسط جناح مقابل چند بار مورد هدف خواهد گرفت، انجام شود. وسط این بحث ها آخرین جلسه ی توجیهی مرتضی با یاسر که قرار بود با نوال خبرنگار وابسته به موساد دیدار کند هم برگزار شد. یاسر پیراهن سفید یقه بسته ای را به تن کرده بود با یک کت و یک ظاهرا کاملا رسمی، عطر هم زده بود که به عنوان نماینده ی مقاومت خیلی شیک و همه چیز تمام باشد. موهایش را هم به کناری شانه کرد و آماده ی دیدار با نوال شد. قبل از اینکه یاسر به راه بیفتد مرتضی به یاسر گفت: دو تا حالت بیشتر نداره، یا یک هدیه بهت میده یا هدیه نمیده! اگر هدیه بهت نداد به خونه ی امنی که بهت آدرس میدم میری! اگر هدیه بهت داد میری سر خیابونی که بهت میگم همونجا به شماره ای که بهت میدم زنگ میزنی و منتظر میمونی تا یکی بیاد دنبالت. اولین تماس رسمی از دفتر مقاومت با تلفن نوال گرفته شد. سلام. همان طور که قبلا صحبت کرده بودم، با توجه به اینکه ما از گزارش قبلی شما بسیار رضایت داشتیم و در خبرگزاری شما هم خبری که کار کردید بازتاب خوبی داشته، قرار شد زحمت انعکاس چند گزارش دیگر هم به شما داده بشه، جلسه ی امروز رو میخواستم یاد آوری کنم که یه وقت فراموش نشه! به نوال توضیح دادن با توجه به اینکه حساسیت هایی درباره ی محل جلسات مقاومت وجود داره، این جلسات رسانه ای در چند مکان عمومی در بیروت برگزار خواهد شد. نوال خوشحال شد. موافقت کرد و پیامی هم برای اکانت موساد فرستاد: سلام دوست عزیز ! ببخشید مسافرت من در بیروت کمی طول کشید. امیدوارم زود تر بتونم ببینمت. امروز با یک دوست خیلی خوب یک قرار کاری دارم. خیلی هیجان دارم. دعا کن همه چیز خوب پیش بره این پیام در پاسخ برایش ارسال شد: سلام دوست عزیزم، خوشحالم بابت این اتفاق خوب. اون عطر قشنگه که روز تولدت برات خریدم رو استفاده کن... نوال به راه افتاد و اولین دیدار با یاسر انجام شد. یاسر چند نکته را درباره ی عملیات های مقاومت گفت. نوال در کنار صحبت ها سوالاتی میپرسید و یاسر هم تاکید میکرد: این مورد به فلان شکل است اما برای اینکه خودتان بدانید گفتم، اصلا نمی خواهیم اینها رسانه ای شود. نوال نگارش را در این لحظه متوقف میکرد تا به یاسر القا کند اصلا این موارد را ثبت نمیکند. خوب می‌شنوید. یکی از سوالات نوال درباره ی استعداد نیروهای مقاومت در یک روستای مرزی بود. همان روستایی که علی در آن شهید شده و یک فرمانده ی جدید به نام صابر در لحظه ی شهادت علی آنجا مسئولیت را بر عهده گرفت. یاسر به نوال گفت: من درباره ی جزئیات اطلاعات زیادی ندارم اما میدونم تا بیش از ۱۰۰۰ نیرو (تازه حداقلش رو میگم) آماده هستن از روستا دفاع کنن و برنامه های ویژه ای برای دشمن دارن، البته اینها به کسی منتقل نشه اگرچه روستا مدافعان خوبی داشت اما ادعای یاسر با واقعیت همخوانی نداشت. یاسر حداقل تعداد نیروهای مدافع روستا را ۸۰۰ نفر بیشتر گفته بود. نوال به یاسر گفت: خیالتون راحت، برای کنجکاوی خودم پرسیدم. راستی مقاومت یه فرمانده داشت که خیلی برای دشمن مهم بود. علی! من شنیدم آخرین بار در این روستا حضور پیدا کرده، اما بعدش خبری از ایشون نشد. واقعا شهید شده؟ یاسر گفت: من ندیدم رسانه های رسمی چنین ادعایی کرده باشن، شما از کجا چنین چیزی شنیدید؟ نوال گفت: من رسانه های عبری رو هم دنبال میکنم. یاسر پرسید: عبری بلدید؟ نوال گفت: نه ولی این مترجم های آنلاین تا حدودی بهم کمک میکنه. یاسر کمی تأمل کرد. قطعا خواندن یک مقاله در این رابطه که علی در کدام روستا بوده و زنده هست یا مرده نمی تونسته با مترجم آنلاین انجام شده باشه... یاسر گفت: علی قطعا شهید شده و ذره ای تردید نکنید. دوستانی که نزدیک بودن میگن ترکش خمپاره ی دشمن مثل شمشیر ابن ملجم خورده وسط سر علی و همون طور که فرق امیرالمومنین شکافته شد سر علی هم کاملا به دونیم شده... نوال گفت: خدا روحشون رو شاد کنه ! کاش زنده بود. صحبت ها تقریبا تمام شده بود و نوال تصور میکرد سوالات خوبی را برای جلسه ی اول از یاسر پرسیده و او احتمالا بطور کامل تخلیه اطلاعاتی شده است. او از یاسر تشکر کرد و بعد گفت: امیدوارم در جنگی که برای دفاع از امت در آن حضور دارید پیروز باشید. راستی من یک هدیه برای شما دارم. همیشه دوست داشتم به یک قهرمان یک هدیه بدم. یاسر همان طور که دستور گرفته بود میدانست هدیه را حتما باید بگیرد به خاطر همین حتی تعارف هم نکرد. ساعت را از نوال گرفت و تشکر کرد. بعد به راه افتاد و زنگ زد به همان شماره ای که مرتضی گفته بود. ادامه دارد... @TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام رفقا از لبنان برای شماست مدرسه ای که مورد هدف قرار گرفته و نابود شده است خداقوت به دوستانی که بیروت هستند و خداقوت به دوستانی که حمایت مالی کردند ما در ای مدت از سوی مخاطبین عزیز از ۱۰ هزار تومان تا ۶۰ میلیون تومان واریز داشته ایم. از رفیقی که اعتیاد داشته و واریز کرده و گفته: دارم ترک میکنم و میخواهم سالم شوم تا اگر ایران نیاز داشت با اینها بجنگم ، تا دوستی که مبلغی را برای روز مبادا گذاشته و حالا آورده است. از همه تشکر میکنیم. دست بوس تک تک شما هستم ⭕️  اگر شما هنوز حمایت مالی نکرده اید میتوانید از طریق شماره ی ذیل حمایت کرده و اگر امکان حمایت ندارید از طریق بازنشر ویدئو به دوستان دیگر هم پیام را برسانید تا آنهایی که میخواهند کمک کنند از این طریق اقدام کنند... شماره کارت: ۵۰۴۱۷۲۷۰۹۴۹۴۹۴۹۰ شماره شبا: ir ۵۱۰۷۰۰۰۱۰۰۰۱۲۸۸۸۸۷۷۷۷۰۰۵ بانک رسالت برای کمک به مردم لبنان 🇱🇧 بنیاد "خادمان مادر مهربان" @TahlilgarPlus
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا رو شکر رفقای عضو کانال همه جا هستن همه جا پرچم رو بردن بالا دم اونایی که دیروز رفتن مراسم وداع با شهید نیلفروشان گرم خداقوت ان شالله هرچی از شهید میخواید بهتون بده میدونم بهتر از من میدونید این شهدا امام زاده های عشق هستن ازشون غافل نشید یه مشکلی داشتم که حل شدنی نبود، روز شهادت شهید هنیه متوسل شدم به روح ایشون خدا عنایت کرد به بهترین شکل حل شد از این شهدا غافل نباشید... @TahlilgarPlus
15.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم شما با این رفیق عزیز آشنا بشید لباسش چقدر شبیه چادر دختربچه هاییه که جشن تکلیف گرفتن 🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️ @TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت پانزدهم/ جوانی که باید خودش را به بیروت می‌رساند تا خود بیروت رفت و پیام صابر را به شیخ صالح م
قسمت شانزدهم/ مرتضی سپرده بود اگر یاسر تماس گرفت بروند و با او حال و احوال کنند و او را به یکی از خانه های امن ببرند و بعد به محض ورود برگه‌ای به او بدهند. یاسر به خانه ی امن منتقل شد و نامه ای به او داده شده بود که روی آن نوشته بود: باید از شر هدیه خلاص بشی، داخل خونه به یکی از بچه هایی که حاضره سلام کن و بگو این قدر دوستت دارم که میخوام هدیه ای که امروز گرفتم را تقدیمت کنم و بعد ساعت رو تحویل بده بره... یاسر همین کار رو کرد. ظاهرا در ساعتی که به یاسر داده بودند به شکلی کاملا هوشمندانه یک ابزار شنود و ردیابی کار گذاشته شده بود. یاسر بر اساس همان الگو با یکی از حضار سلام و احوال کرد و ساعت را تحویل داد و خیلی زود محل را ترک کرد تا به مرتضی برسد. به محض رسیدن یاسر به مرتضی اولین سوال او این بود: چرا اینکه باید ساعت رو به کسی تحویل بدم رو همون اول که رفتم نگفتی؟ این گفتن‌ها به ارتقا بیشتر نیروها کمک نمیکنه؟ مرتضی در پاسخ گفت: پیش فرض من در هر مرحله اینه که نیرو یا اسیر بشه، یا در دام یک شبکه ی رصدی-اطلاعاتی بیفته، یا دچار نشتی بشه یا چیزهای دیگه، پس در هر مرحله نیروی عملیاتی مرحله ای که باهاش مواجه نشده رو نیاز نیست بدونه ! یاسر گفت: نیرو به ارتقا نیاز داره! مرتضی پاسخ داد: بله، به همون اندازه که نیازه به وقتش فوت و فن هاش رو یاد میگیره ! خب حالا بگو ببینیم چی شنیدی؟ یاسر گفت: باشه ولی چرا ساعت رو تحویل دادم؟ مرتضی گفت: اگر بخوان شنودش کنن، تو محکومی که هرچی میشنوی و هرچی میگیم رو نا خواسته منتقل کنی، پس بهتره دست کس دیگه ای باشه که هم پرت و پلا بگه و هم در ماموریت تو اختلال ایجاد نشه و اگر موقعیت یاب داشت، رصد نشی... یاسر گفت: یه سری اطلاعات گمراه کننده که لازم بود رو دادم و رسیدیم به بحث یه روستای مرزی، منتها یک اسمی را نوال چند بار جویا شد. درباره ی علی! انگار شک داشت علی شهید شده باشد.... مرتضی کمی فکر کرد و بعد گفت: شک چی؟ من آخرین بار پیشش بودم. شهید شده ! یاسر گفت: شما شهادتش رو دیدی؟ مرتضی گفت: نه ولی تو لیست ترور بود و با اون وضعی که منطقه رو میزدن و سایه به سایه دنبالش بودن معلوم بود شهید میشه ! بماند که خودش بهم گفت که من و تو رو شناسایی کردن و... یاسر گفت: به هر جهت اینها باور ندارن که علی شهید شده.. یاسر و مرتضی بحث هایشان تمام شد. مرتضی سراغ شیخ صالح رفت و گفت: شیخ شما پیکر علی را به چشم دیدی؟ شیخ کمی فکر کرد و گفت: چطور؟ مرتضی گفت: نوال از یاسر درباره ی علی پرسیده بطوری که گویا در شهادتش تردید دارند. شیخ گفت: نه، علی شهید شده ! هیچ جای شکی نیست. مرتضی گفت: شما پیکرش را دیدی؟ شیخ صالح گفت: من جلو نرفتم. خیلی فاصله داشتم تا محل پیکرش و از کسی پرسیدم گفت خیلی آرام خوابیده بود. البته سمت چپ بدنش ظاهرا آسیب دیده بود. مرتضی گفت: خدا روحش را شاد کنه، ولی به هر جهت اینها تردید دارند. درباره ی روستای مرزی هم سوالاتی پرسیدند. ما نیاز داریم بچه‌های روستا اگر خبری از عقب نشینی یا پیشروی یا حرکتی از رژیم شنیدند منتقل کنند تا بفهمیم موساد درگیر صحبت های یاسر شده یا نه ! شیخ گفت: برای ما فقط مهم نیست که بفهمیم موساد فریب خورده یا نه! ما میخواهیم بدانیم سرعت انتقال پیام نوال به موساد و سرعت هماهنگی موساد با ارتش و دیگر بخش های رژیم چقدر است. این هم باید از طرف بچه ها تحت رصد باشد. یاسر ذهنش مشغول بود که یک پیام از سوی نوال برایش آمد. نوال وضعیت را برای رابط خود در موساد شرح داد. در موساد، بخش مربوط به پرونده‌ای که برای علی باز کرده بودند جلسه ای برقرار بود. آریل شروع کرد به توضیح دادن: آخرین اطلاعات میگوید ادعا میکنند ۱۰۰۰ نیرو در یک روستا مستقر کرده اند. درباره ی علی هم ادعا کرده اند شهید شده است. هورام فرمانده ی بخش خندید و گفت: هزار نیرو؟ هزار نیرو باد هوا میخورند؟ غذا و پشتیبانی و اینها چطور انجام میشود؟ شما باور میکند؟ افرادی که دور میز بودند خنده ای کردند به نشانه ی تمسخر. آریل گفت: من هم گفتم ادعا میکنند ولی میتواند درست باشد. شما فکر تونل‌های مرزی مقاومت را نکرده اید؟ هورام گفت: بله از این جهت میتونه قابل اعتنا باشه اما تا زمانی که در وضعیت فعلی باشیم از طرف مقاومت به ما تهاجم نمیشه من این طور پیش بینی میکنم. پس بدون پیشروی باید در همین وضعیت نگه داریم نیروهاشون رو تا به پاسخ این سوال برسیم: تجمع نیروها در کدام محور کمتر هست که از اون محور نفوذ شروع بشه ! آریل گفت: باید به نوال بگم بپرسه ازشون ! هورام گفت: آره حتما بگو این رو مشخص کنه ! اما درباره ی علی خبری نداری؟ آریل گفت: همان طور که گفتم ادعا میکنن کشته شده هورام گفت: تو باور میکنی؟ من فکر نمیکنم علی کشته شده باشه آریل گفت: اگر کشته نشده یعنی کجاست؟ هورام گفت: اینو تو و نوال باید پاسخش رو پیدا کنید. ادامه دارد... @TahlilgarPlus
Afra.mp3
10.82M
حمله افراسیاب پشنگ به ایران / پادشاهی نوذر / شاهنامه ی فردوسی به زبان ساده (قسمت نهم) 💠 در این برنامه ی فردوسی به داستان حمله افراسیاب به ایران می پردازیم و آن را بررسی خواهیم کرد. / فردوسی در بخشی از داستان به حکومت نوذر اختلاف در ایران و ... میپردازد./ این ویدئو تقدیم می‌شود به هم وطن‌های ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند. کانال دوم ما را حتما دنبال کنید: https://www.youtube.com/@tahlilgar_plus @TahlilgarPlus
38.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حمله افراسیاب پشنگ به ایران / پادشاهی نوذر / شاهنامه ی فردوسی به زبان ساده (قسمت نهم) 💠 در این برنامه ی فردوسی به داستان حمله افراسیاب به ایران می پردازیم و آن را بررسی خواهیم کرد. / فردوسی در بخشی از داستان به حکومت نوذر اختلاف در ایران و ... میپردازد./ این ویدئو تقدیم می‌شود به هم وطن‌های ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند. کانال دوم ما را حتما دنبال کنید: https://www.youtube.com/@tahlilgar_plus @TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت شانزدهم/ مرتضی سپرده بود اگر یاسر تماس گرفت بروند و با او حال و احوال کنند و او را به یکی از
قسمت هفدهم/ بعد از پایان جلسه، آریل مامور شد زودتر دو مسئله را روشن کند: ۱- وضعیت علی ۲- وضعیت استعداد نیروهای مقاومت در روستاهای دیگر ! هر دو را نوال می‌توانست روشن کند. آریل از رابط موساد و نوال خواست که به نوال اطلاع دهد تا زود تر روی این دو مسئله ویژه تر متمرکز شود. نوال فهمید زودتر باید مجدداً با رابطش در مقاومت مصاحبه ای ترتیب دهد اما این را هم میدانست خیلی نباید عجله کند تا مقاومت به آنها حساس نشود. از طرفی دستگاه شنود و مسیریابی که به یاسر هدیه داده شده بود عملا با ایده ی مرتضی موساد را سر کار گذاشته، مسیرهایی را در طول شهر مدام طی می‌کرد که هیچ ربطی به نقشه ی راه نداشت. و مدام در مکالمات روزانه چیزهایی می‌گفت که چندان ربطی به مقاومت نداشت. مرتضی سپرده بود فردی که ساعت تحت شنود را در اختیار دارد هر روز در اتاقی در یکی از خانه های امن مقاومت ۸ الی ۹ ساعت قرآن برای قرائت بگذارد و ساعت را هم داخل اتاق رها کند و بیاید بیرون... در همین حالا نوال گزارشی در پایگاه خبری مورد نظر کار کرد. موساد به دوستانش سپرد تا گزارش نوال ضریب داده شده و حتی به یکی دو خبرنگار سپرده شود که حتی در رسانه های مطرح تصویری هم دیده شود تا به مقاومت القا شود که نوال بر کارش بسیار مسلط است و همکاری ادامه پیدا کند. اتفاقا مقاومت هم همین را بهانه کرد. تماسی با نوال گرفت و تشکر کرد و بسیار از بابت انعکاس وسیع خبر تشکر کرد و از نوال خواست مصاحبه ای دیگر ترتیب داده شود. به همان سبک دوباره نوال و یاسر با هم دیدار کردند. قبل از دیدار مرتضی یه یاسر گفت: بعد از دیدار سر خیابونی که میگیم به بهانه ی خوردن قهوه توقف میکنی و منتظر میمونی تا کسی که تعیین میکنیم بیاد دنبالت. مرتضی دو گروه را برای دو حالت مشخص کرده بود که هر کدوم لازم شد پیگیر یاسر شوند... نیروهای مقاومت که یاسر را دنبال میکردند متوجه شدند دو عامل به همراه نوال و یاسر هستند در صورتی که در جلسه ی قبل این اتفاق رخ نداده بود. به نظر میرسید با توجه به اینکه یاسر ساعت را از نوال تحویل گرفته و به کسی دیگر داده بود موساد ترجیح داده بود شخصا کسانی را مامور رصد و تعقیب او کنند. نوال اول از روستاهای مرزی پرسید. همان طور که به یاسر سپرده شده بود او گفت: اینها را صرفا میگم که خودت اشراف داشته باشی اما جایی مطرح نشه ! تو روستای اولی که برات گفتم حداقل هزار نیرو از سوی مقاومت برای نبرد وجود داره (چنین عددی هرگز نمی تونست به واقعیت نزدیک باشه اما یاسر میگفت و نوال هم تایید میکرد) یاسر در ادامه گفت فقط امیدوارم به روستای شرقی توجه دشمن جلب نشه که اونجا استعداد نیروهای مقاومت بسیار کمه... نوال آنچه یاسر برای انتشار می‌گفت را مکتوب می‌کرد و در نهایت به یاسر گفت: راستی من خیلی دوست دارم مصاحبه هایی هم از خانواده ی شهدا به ویژه قهرمان های مقاومت ثبت کنم. شما میتوانید هماهنگ کنید من با خانواده ی شهید علی دیداری داشته باشم. یاسر گفت: بله خانواده ی علی هم مثل بقیه ی خانواده ها این روزها آواره شده‌اند ولی من حتما هماهنگ میکنم که باهاشون مصاحبه کنید، شاید هم اولین تصویر از علی از رسانه ی شما به طور رسمی منتشر بشه اما باید با حزب هماهنگ کنم. بعد از بحث ها نوال و یاسر با هم خداحافظی کردند. یاسر منتظر ماند تا بیایند دنبالش! مرتضی گروه دومی را مأمور کرده بود تا اگر دیدند یاسر تحت تعقیب است دنبال او بروند و به محلی که لازم است منتقلش کنند. همین هم شد همزمان که حزب افرادی را مأمور رصد عناصر موساد که ماموریتشان تعقیب و رصد یاسر بود کرده بود، آنها هم به دنبال یاسر بودند. یاسر به خانه ی امنی که لازم بود منتقل شد. یکی از نفوذی ها عکسی از محل گرفت و دور شد. دیگری همانجا ماند. از بچه های حزب یکی پشت سر آن نفوذی که به قهوه خانه ای چند خیابان بالاتر رفته بود رفت و با مرتضی تماس گرفت. دومی هم منتظر ماند تا خبری از جاسوس دوم برسد. از جاسوس دوم البته خبری نشد. او ظاهرا منتظر بود تا یاسر خارج شود. در لحظه ای که هر دو نیروی وابسته به موساد منتظر یاسر بودند، حزب دستور فوری برای بازداشت هر دو نفر را صادر کرد. یکی در قهوه خانه ای کمی بالاتر و دیگری جلوی خانه ی امنی که حالا لو رفته بود بازداشت شدند. یاسر فورا به محلی دیگر و بعد به مرکز حزب منتقل شد و خبر بازداشت هر دو جاسوس هم توسط مقاومت منتشر شد. نوال هم خبر را دید. سریع به رابط خود در موساد و اکانتی که به اسم دوست نوال ثبت شده بود پیامی فرستاد: سلام، امروز خبر بازداشت دو جاسوس چند محله بالاتر را شنیدم. اتفاقا کیف من رو هم همونجا زدن ! خیلی نگران هستم. خدا کنه برای من خطری نداشته باشه.... آن اکانت این طور پاسخ داد: سلام عزیزم، خیلی مراقب خودت باش... ادامه دارد... @TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام رفقا از لبنان توضیح کامل در خصوص فعالیتی که در حال صورت گرفتن است در این ویدئو هست... خداقوت به همه دوستانی که در حال خدمت رسانی هستند مرحبا به همه دوستانی که واریز داشتند ⭕️ اگر شما هنوز حمایت مالی نکرده اید میتوانید از طریق شماره ی ذیل حمایت کرده و اگر امکان حمایت ندارید از طریق بازنشر ویدئو به دوستان دیگر هم پیام را برسانید تا آنهایی که میخواهند کمک کنند از این طریق اقدام کنند... شماره کارت: ۵۰۴۱۷۲۷۰۹۴۹۴۹۴۹۰ شماره شبا: ir ۵۱۰۷۰۰۰۱۰۰۰۱۲۸۸۸۸۷۷۷۷۰۰۵ بانک رسالت برای کمک به مردم لبنان 🇱🇧 بنیاد "خادمان مادر مهربان" @TahlilgarPlus
Zo tahmaseb.mp3
11.31M
زوطهماسب / پادشاه جنگ و صلح / شاهنامه‌ی فردوسی به زبان ساده (قسمت دهم) 💠 در این برنامه ی فردوسی داستان حمله افراسیاب به ایران پادشاهی زوطهماسب و خشکسالی در ایران و خلأ قدرت در ایران را مرور خواهیم کرد. / فردوسی در بخشی از داستان به حکومت کیقباد و پایان خلا قدرت در ایران و... می‌پردازد./ این ویدئو تقدیم می‌شود به هم وطن‌های ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند. کانال دوم ما را حتما دنبال کنید: https://www.youtube.com/@tahlilgar_plus
37.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زوطهماسب / پادشاه جنگ و صلح / شاهنامه‌ی فردوسی به زبان ساده (قسمت دهم) 💠 در این برنامه ی فردوسی داستان حمله افراسیاب به ایران پادشاهی زوطهماسب و خشکسالی در ایران و خلأ قدرت در ایران را مرور خواهیم کرد. / فردوسی در بخشی از داستان به حکومت کیقباد و پایان خلا قدرت در ایران و... می‌پردازد./ این ویدئو تقدیم می‌شود به هم وطن‌های ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند. کانال دوم ما را حتما دنبال کنید: https://www.youtube.com/@tahlilgar_plus
بخش اول فعالیت های مالی تیم رسانه ای آقای تحلیلگر در ماهی که گذشت به شرح زیر است چند ماهی بود با توجه به گسترش کار و اضافه شدن یک کانال جدید (و با توجه به آنکه به یک سیستم جدید برای تدوین نیاز داشتیم) نیاز به تهیه یک سیستم حرفه ای احساس میشد. یکی دو ماه خدمت مخاطبین عزیز گفتیم و درخواست کردیم که حمایت کنند. الحمدلله مخاطبین عزیز در این کار مهم کم نگذاشتند و به لطف شما و با حمایت های دوستان عزیز بالاخره سیستم تدوین جدید تیم ما ، به دست ما رسید. (فیلم رونمایی به یاری خدا حتما در روزهای آینده در کانال منتشر خواهد شد) برای تهیه این سیستم جدید 125 میلیون تومان هزینه شد. این بخشی از هزینه های ماه گذشته بوده است. از همه دوستان عزیز از بابت حمایت هایشان تشکر میکنیم. از خداوند میخواهیم بهترین ها پیش روی شما باشد. از شما ممنونیم که این رسانه را تنها نگذاشته و (به ویژه در ماه های اخیر با سنگ تمامی ویژه تر ) در کنار ما بوده اید. رفقای عزیز به شما افتخار میکنیم. @TahlilgarPlus