فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠وقتی کریمخان تسلیم شد
#حکایت
📱 @TahlilgarPlus
کیخسرو و راز دژ بهمن - @TahlilgarPlus.mp3
10.43M
گریز شاهزاده، تعقیب مرگ، طلوع افسانه/ کیخسرو و راز دژ بهمن / داستان های #شاهنامه / قسمت بیست و ششم/
💠 در این داستان بررسی خواهیم کرد : کیخسرو، شاهزاده ایران، همراه مادرش فرنگیس و حمایت گیو، از چنگ افراسیاب میگریزد. سفری پرخطر در دل کوهها و بیابانها که با ایمان و شجاعت به سرنوشت پادشاهی ختم میشود./ این ویدئو تقدیم میشود به هم وطنهای ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند.
#کیخسرو
@TahlilgarPlus
37.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گریز شاهزاده، تعقیب مرگ، طلوع افسانه/ کیخسرو و راز دژ بهمن / داستان های #شاهنامه / قسمت بیست و ششم/
💠 در این داستان بررسی خواهیم کرد : کیخسرو، شاهزاده ایران، همراه مادرش فرنگیس و حمایت گیو، از چنگ افراسیاب میگریزد. سفری پرخطر در دل کوهها و بیابانها که با ایمان و شجاعت به سرنوشت پادشاهی ختم میشود./ این ویدئو تقدیم میشود به هم وطنهای ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند.
#کیخسرو
@TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا سوریه
این فیلم را رفقا برای شما فرستاده اند
روزانه نزدیک 8 هزار غذا برای آواره ها تامین میشود
بخشی از اینها با همین حمایت مالی شما رفقاست
ان شالله به زودی این عدد به 20 هزار برسد
لطفا آنها که میتوانند از طریق لینک ذیل حمایت مالی داشته باشند.
اگر کسی هم نمی تواند با فوروارد این ویدئو به آن کمک کند.
شماره کارت:
۵۰۴۱۷۲۷۰۹۴۹۴۹۴۹۰
شماره شبا:
ir ۵۱۰۷۰۰۰۱۰۰۰۱۲۸۸۸۸۷۷۷۷۰۰۵
بانک رسالت
برای کمک به مقاومت
بنیاد "خادمان مادر مهربان"
هم برای سلامتی این عزیزان که در خط مقدم هستند دعا کنید
هم واریز کمک به مقاومت داشته باشید...
#نشر_حداکثری ➡️
پرچم بالاست 🇮🇷✌️
@TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹ناشناخته ترین جوان ایران
#صدای_مقاومت
📱 @TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠پل افسانه ای عشق
#حکایت
📱 @TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا سوریه
این فیلم را رفقا فرستاده اند برای شما
بیش از چند هزار غذا بین آواره ها توزیع میشود که بخشی از آن با همین حمایت های شماست
لطفا حتما در صورت امکان از طریق شماره ی ذیل از مقاومت حمایت کنید.
در صورتی که امکان حمایت مالی ندارید با ارسال این ویدئو برای دیگران حمایت معنوی کنید.
شماره کارت:
۵۰۴۱۷۲۷۰۹۴۹۴۹۴۹۰
شماره شبا:
ir ۵۱۰۷۰۰۰۱۰۰۰۱۲۸۸۸۸۷۷۷۷۰۰۵
بانک رسالت
برای کمک به مقاومت
بنیاد "خادمان مادر مهربان"
هم برای سلامتی این عزیزان که در خط مقدم هستند دعا کنید
هم واریز کمک به مقاومت داشته باشید...
#نشر_حداکثری ➡️
پرچم بالاست 🇮🇷✌️
@TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
آخرین پرونده / قسمت ۳۸ نوال قلباً خوشحال بود، اما یک سوال جدی ذهنش را مشغول کرده بود که هیچ پاسخی
قسمت ۳۹/
در همین زمان، دوست محسن با پیام تماس گرفت:
«سلام، جناب علوی، میخواستم ببینم چه زمانی فرصت دارید برای مصاحبه در تلویزیون حاضر بشید؟ از من خواستن با شما هماهنگ بشم تا در خصوص اتفاقات اخیر یک مصاحبه داشته باشیم.»
پیام با لبخند جواب داد:
«هر وقت لازم باشه، من در خدمت شما هستم.»
صدای پشت خط گفت:
«بسیار ممنونم، راستی امروز ژتون غذای حرم آقا امام رضا (ع) را آوردند. دو تا نگه داشتم برای شما و همسرتون. برای امشب هست. لطفاً سریعتر بیاید بگیرید که زمانش نگذره...»
پیام خوشحال شد. هم غذای حضرتی بود که خیلیها آرزویش را داشتند، هم اینکه از جزئیات دیدار با صدا و سیما به بهانه ژتونی که قرار بود بگیرد، اطلاع پیدا میکرد.
پیام خودش را برای جلسه توجیهی به محلی که لازم بود رساند. به او گفتند: به زودی در قالب یک مصاحبه به صدا و سیما دعوت میشوی، همین حرف های روتین را بزن که ترور شدیم و همسرم پای مقاومت است و به او افتخار میکنم و از این حرف ها!
بعد از این مصاحبه شما به نوال بگو برای یک ماموریت مهم و یک دوره ی آموزشی به مدت 30 روز باید اعزام بشی سمنان، یا پیش خانواده ی شما بمونه یا بره پیش خانوادش تا دوره تموم بشه.
پیام گفت: خب اگر پیش خانواده ی من موند چی؟ اگر بیروت رفت چی؟
رفیق محسن گفت: نوال اینجا نمی مونه، این از نظر ما قطعی هست. اگر هم بمونه اول و آخر از ایران میره، منتها اگر خودش بره رسماً موساد پایان ماموریت میزنه و دیگه نمیبینیش، ما میخوایم این بهانه ای بشه برای رفتن که اتفاقا همه چیز عادی به نظر برسه.
پیام گفت: خب اگر از ایران بره چی میشه؟
رفیق محسن گفت: از اینجا دیگه بچه های حزب روش تمرکز دارن، اگر لبنان باشه که حدس ما اینه همونجا لبنان با تجربیات جدید و به اسم خبرنگاری حزب به کار میگیرنش و اگر هم رفت جای دیگه که بچه ها باهاش هستن
پیام گفت: خب من چی کار باید بکنم؟ چطور بفهمم در چه وضعیتی هستیم؟
رفیق محسن گفت: بخشی رو شما خودت باید به ما بگی، یعنی اگر چیزی از نوال شنیدی یا چیزی ازت خواست رو به ما بگی حتما ! بخشی رو هم ما بهت خبر میدیم لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه.
پیام به نوال خبر داد که باید برای مصاحبه در تلویزیون ایران آماده شود.
اما این خبر بیش از آنکه برای نوال مهم باشد، برای اکانت موساد اهمیت داشت.
اکانت موساد، گویی در هر لحظه از شنیدن اخبار جدید، موجی از شادی را به کارمندان خود تزریق میکرد.
برای موساد، این یک پیروزی بزرگ بود که یک جاسوس را تا سطحی در ایران نفوذ داده بود که او را بهرعنوان قهرمان در قاب تلویزیون ایران نمایش دهد، بدون آنکه کسی متوجه شود.
نوال، که در آینه به چهرهاش نگاه میکرد، لبخند محوی زد.
او به خودش افتخار میکرد.
مأموریتی که به او سپرده شده بود، در حال تکمیل بود.
روز مصاحبه فرا رسید.
پیام و نوال، دو خبرنگار موفق حوزه مقاومت، در قاب تلویزیون ظاهر شدند.
اما در آنسوی ماجرا، آریل و هورام، دو تن از مدیران ارشد موساد، در مرکز فرماندهی با غرور و افتخار لحظه به لحظه این اتفاق را تماشا میکردند.
اما پیام، بر خلاف نوال، حال و روز خوشی نداشت.
انگار همه وجودش به مردهای متحرک تبدیل شده بود.
او که روزی عاشقانه در آتش عشق نوال میسوخت، حالا با حقیقتی تلخ دستوپنجه نرم میکرد.
هر لحظه ذهنش صحنههایی را مرور میکرد که محسن بارها او را از این ازدواج منع کرده بود.
حالا دوست داشت از محسن بپرسد: آیا تو از جاسوس بودن نوال خبر داشتی؟
اما محسن، که در بستر بیماری بود، در دسترس نبود.
بعد از پایان مصاحبه، تلفنهای متعددی به پیام زده شد.
همه از عملکرد او و نوال تقدیر کردند.
پیام، که با صدایی خسته اما راضی تماسها را پاسخ میداد، نوال را زیر نظر داشت.
اما نوال، بیتوجه به همه اینها، پشت لپتاپش مشغول ثبت گزارشهایش بود.
او نمیدانست که برنامه بعدی موساد چیست.
آیا باید به بهانه دیدار خانواده از ایران فرار کند؟
یا قرار است مأموریت تازهای به او داده شود؟
تنها چیزی که برایش روشن بود، این بود که باید منتظر پیام بعدی موساد بماند.
نوال که غرق در افکارش بود، با صدای پیام از جا پرید:
«یه خبر خوب و یه خبر بد دارم.»
نوال که انگار به سختی از عالم خودش بیرون آمده بود، با لبخندی بیروح گفت:
«این قدر این چند وقت اتفاقهای پراسترس افتاده که دیگه من برای هر خبری آمادهام.»
پیام که سعی میکرد لبخند بزند، گفت:
«آره عزیزم، قبول دارم. بر خلاف تصورت، این چند وقت اصلاً تو ایران بهت خوش نگذشت.»
نوال با آرامشی سرد گفت:
«اشکالی نداره، خبرها چی هستن؟»
پیام گفت:
«خبر خوب اینه که من دارم در حوزه شغلی ارتقا پیدا میکنم.
خبر بد اینه که یک ماه برای این ارتقا شغلی باید برم مأموریت.»
ادامه دارد...
@TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠لحظه ای که پیامبر غمگین شد
#حکایت
📱 @TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا سوریه
رفقایی با همه توان در حال خدمت رسانی به آواره ها هستند
هم در سوریه
هم در لبنان
درخواست ما از همه رفقا این هست هرکسی میتواند و تمایل دارد از جبهه مقاومت حمایت کند از طریق لینک ذیل سهیم باشد.
هرکسی هم نمیتواند با فوروارد این پست در گروه ها و کمک به دیده شدنش یاری گر باشد
شماره کارت:
۵۰۴۱۷۲۷۰۹۴۹۴۹۴۹۰
شماره شبا:
ir ۵۱۰۷۰۰۰۱۰۰۰۱۲۸۸۸۸۷۷۷۷۰۰۵
بانک رسالت
برای کمک به مقاومت
بنیاد "خادمان مادر مهربان"
هم برای سلامتی این عزیزان که در خط مقدم هستند دعا کنید
هم واریز کمک به مقاومت داشته باشید...
#نشر_حداکثری ➡️
پرچم بالاست 🇮🇷✌️
@TahlilgarPlus