مدعی گم کند از بی خبری ، دستارش
گر بت عشوه گَرَم، عشوه کند در کارش
مفتی شهر،چنان مست غرور است و ریا
که هیاهوی قیامت، نکند بیدارش
آنچه پنهان ز من سوخته دل، کرد سفر
یا رب آسوده ز حال دل من مگذارش
طی سر منزل عشق اینهمه دشوار نبود
ناشکیبایی ما کرد، چنان دشوارش
حالتی بود مرا دوش، ز شوقش که به وصف
می نیاید، مگرم اندکی از بسیارش
او به خواب خوش و من، شمع صفت تا دم صبح
این سخن بر لب و آتش، به دل از گفتارش
نرم تر، نرم تر ای باد سحر ! دلبر من
گرم خواب است، خدا را ! نکنی بیدارش
شود از عقده ی غم ، خاطر آزاد ، آزاد
بشنود گر سخنی ، از لب شکربارش
#میرزامحمدعلی_خان_همدانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بسکه من، با درد هجرانت، مدارا کرده ام
خویش را درحلقه ی عشاق، رسوا کرده ام
درد را بی گفتگو، باید به اهل درد گفت
در غمت با شمع، زین رو گفتگو ها کرده ام
اشک را گفتم:چرا می ریزی ای دیوانه! گفت:
روزنِ امّیدی ازاین گوشه پیدا کرده ام
منّت از خوبان کشیدن، شیوه ی آزادگی ست
زین سبب، قامت خم از بار تمنا کرده ام
با "صفا" گفتم که:غوغا میکنی در شعر! گفت:
دیده ام غوغای چشمی را، و غوغا کرده ام
#نواب_صفا
@takbitnab
🌹🌹🌹
اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار
طالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
این عاشقانہ براے توست
آرے ؛
براے تمام جانم ڪَفتنهاے بیانتهایت
براے تمام دوستتدارم هایی ڪہ بہ دلم نشست
این عاشقانہ را براے تو مینویسم
در ڪَوشہاے دنج بنشین و
بہ صداے قلب من ڪَوش ڪن
میشنوےاش؟
هر تپش براے توست
میڪَفتی براے من بنویس
و من حالا براے تو مینویسم :
« دوستت دارم »
#شیما_سبحانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
از کدامین سو نگهدارم من این ویرانه را
شمع گو در جان بگیر و سینه گو ز آتش بسوز
شمع از آنها نیست کو رحمت کند پروانه را
#امیرخسرو_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
در این خانه ی تنهایی
به انتظار تو
سقف بلند امید من
هر شب
شکننده تر و سپیدتر میشود
#علی_رجبی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آنکس که مرا از نظر انداخته اینست
اینست که پامال غمم ساخته اینست
شوخی که برون آمده شب مست وسرانداز
تیغم زده و کشته و نشناخته اینست
#وحشی_بافقی
@takbitnab
🌹🌹🌹
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بدمست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم؟!
شیخ پیمانهشکن، توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم
دست بردم که کِشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم!
هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد "وصال"!
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم...
#وصال_شیرازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام
ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن
همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی
دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام
بزمگاهی دل نشان چون قصر فردوس برین
گلشنی پیرامنش چون روضه دارالسلام
صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب
دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام
باده گلرنگ تلخ تیز خوش خوار سبک
نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام
غمزه ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ
زلف جانان از برای صید دل گسترده دام
نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن
بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام
هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه
وان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
کمکم به سنگِ سردِ سیه میشود بدل
خورشید هم نچرخد اگر در مدار تو
چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بساست
یک صندلی برای نشستن کنار تو
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
يک صبحِ زود
يک صبحِ قشنگ خواهيم رفت
همان طرفهای دورِ آشنا خواهيم رفت.
میگويند آنجا
کوچههايی دارد عجيب،
غرقِ نور و سلام و تبسم وُ
هر چه شما بخواهيد!
#سیدعلی_صالحی
@takbitnab
🌹🌹🌹
با عشق به سر می بر و با عقل میامیز
کاین عقل حجابست و حجابی که چه گویم
گر یک نفسی بی می و معشوق برآری
پرسند حسابی و حسابی که چه گویم
#شاه_نعمت_الله_ولی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دوست
داشتنت
طلوع
کرده
است
در کافه ی صبح نشسته ام
و درست مثل همیشه
خیالت را سفارش داده ام
#زهرا_همایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
عمریست جنونِ شعر در من جاریست
سرچشمهی خونِ شعر در من جاریست
ای عشق! فقط روی کلامم با توست
دیدی که چگونه شعر در من جاریست؟
#سجاد_سعیدنژاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
وقتی خدا از مرده ها پروانه می سازد
در عرش خود به خلقتش بسیار می نازد
شاید که بعد خلق احساس قشنگ عشق
حتی خدا هم در مصاف عشق می بازد
#فاطمه_حبیبی_مهریاس
@takbitnab
🌹🌹🌹
هرکجا شمع جمال او نباشد جلوهگر
دیدهها تا جام صهبا دارد از مهتاب گل
راحت ما را همان پرواز بالین پر است
در نقاب اضطراب رنگ دارد خواب گل
#بیدل_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دوست داشتن نم نم باران ست.....
کم کم می آید و به درازا می کشد....
دوستت دارم ....
#زهرا_همایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز
جز بیخبریم از دل خود هیچ خبر نیست
جانا اگرم در سر کار تو رود جان
از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مفکن گره به زلفت بهلش که باز باشد
سر زلف عنبرین به که چنین دراز باشد
رخ نازنین مپوشان همه زیر زلف مشکین
بگذار روز وشب را ز هم امتیاز باشد
#سروش_اصفهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
از همان لحظه که این فاصله را آب زدم
جز تو از هرکه گذر کرد دلم می گیرد
تا تو نقاش دل تنگ منی دقت کن
برگ ها را نکنی زرد دلم می گیرد
#نجمه_زارع
@takbitnab
🌹🌹🌹
مثلِ يك اتفاقِ خوب
درست بيفت وسطِ زندگي ام
طوري كه اگر خواستم هم ،نتوانم تغييرت دهم...
اتفاقِ ساعتي نباش
اگر افتادي،تا آخرش بمان...
#علي_قاضي_نظام
@takbitnab
🌹🌹🌹
و من
هزار و یک طلوع دیگر را
به دریا چشم خواهم دوخت
شاید که تو
در هزار و یکمین سحر
به آفتاب تازه برآمده
نیم نگاهی بیاندازی...
#احسان_علی_مرادی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو آن درخت گلی
کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو
بلندبالا را...
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹