eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشا آنان ڪه در بازار گیتی ،، خریدارِ وَفا بودند و رفتند!! خوشا انان ڪه در راهِ رفاقت ، رفیق با وفا بودند رفتند!! @takbitnab 🌹🌹🌹
دنیا خیلی زیبا تر میشد اگـــــر مردم به جای دخالت در زندگیمان به درک احساسمان می پرداختند ...!! @takbitnab 🌹🌹🌹
از نعیم روضهٔ رضوان غرض دانی که چیست؟ " وصل جانان" ورنه جنت بوستانی بیش نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
در زبانم ذکر تو، اندر خیالم یاد تو شرم دارم از خدا گویم خدایم شده اۍ @takbitnab 🌹🌹🌹
جان متاعیست محقر نشود نقد به یار مانده ام بر قدمش بیشتر از جان چه دهم ؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
در زبانم ذکر تو، اندر خیالم یاد تو شرم دارم از خدا گویم خدایم شده اۍ @takbitnab 🌹🌹🌹
ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا پیوسته چنین بادا چون شیر و شکر با ما ای چرخ تو را بنده وی خلق ز تو زنده احسنت زهی خوابی شاباش زهی زیبا دریای جمال تو چون موج زند ناگه پرگنج شود پستی فردوس شود بالا هر سوی که روی آری در پیش تو گل روید هر جا که روی آیی فرشت همه زر بادا وان دم که ز بدخویی دشنام و جفا گویی می‌گو که جفای تو حلواست همه حلوا گر چه دل سنگستش بنگر که چه رنگستش کز مشعله ننگستش وز رنگ گل حمرا یا رب دل بازش ده صد عمر درازش ده فخرش ده و نازش ده تا فخر بود ما را @takbitnab 🌹🌹🌹
این چرخِ فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم: خورشیدْ چراغ دان و عالَم فانوس ما چون صُوَریم کاندر او گَردانیم @takbitnab 🌹🌹🌹
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم باری، بیا که جان را در پای تو فشانم ای بخت خفته، برخیز، تا حال من ببینی وی عمر رفته، بازآ، تا بشنوی فغانم هرگز نگفتی، ای جان، کان خسته را بپرسم وز محنت فراقش یک لحظه وارهانم @takbitnab 🌹🌹🌹
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا بر منتهای همت خود کامران شدم من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاست بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم... @takbitnab 🌹🌹🌹
باز درآمد طبیب از در ایوب خویش یوسف کنعان رسید جانب یعقوب خویش بهر سفر سوی یار خانه برانداخت دل دید که خود بود دل خانه محبوب خویش @takbitnab 🌹🌹🌹
بعضی ها مثل یک اتفاق عجیب حال آدم را خوب می کنند مثل هوای تازه اند... آدم دلش می خواهد در رویاهایش دستشان را بگیرد @takbitnab 🌹🌹🌹
مبر پای قمار عشق ، ای دیوانه! هستت را ندارم بیش از این تب تماشای شکستت را تو خار چشم بودی! خانه ی یک عمر پا بر جا که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را نمازت را رها کن نصفه ، از مسجد بزن بیرون که میترسم کسی بو برده باشد چشم مستت را تبر را بر زمین بگذار و نفرین کن ، دلِ خونم! نه خود را خسته کن دیگر ، نه قوم بت پرستت را.. @takbitnab 🌹🌹🌹
در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد آغاز کردم اینچنین، انجام آن چون بگذرد @takbitnab 🌹🌹🌹
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب با یکی افتاده‌ام کاو بگسلد زنجیر را چون کمان در بازو آرد سروقد سیمتن آرزویم می‌کند کآماج باشم تیر را می‌رود تا در کمند افتد به پای خویشتن گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجیر را کس ندیدست آدمیزاد از تو شیرین‌تر سخن شکر از پستان مادر خورده‌ای یا شیر را روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را @takbitnab 🌹🌹🌹
عشاق به درگهت اسیرند بیا بدخویی تو بر تو نگیرند بیا هرجور و جفا که کرده‌ای معذوری زان پیش که عذرت نپذیرند بیا @takbitnab 🌹🌹🌹
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت @takbitnab 🌹🌹🌹
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند قوت جان حافظش در خنده زیر لب است آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است @takbitnab 🌹🌹🌹
ترکیب پیاله‌ای که درهم پیوست بشکستن آن روا نمیدارد مست چندین سر و پای نازنین از سر و دست از مهر که پیوست و به کین که شکست @takbitnab 🌹🌹🌹
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود... نگاه کن نگاه کن تمام هستیم خراب میشود نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب میشود @takbitnab 🌹🌹🌹
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا زنده و مرده وطنم نیست بجز فضل خدا رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا ای خمشی مغز منی پرده آن نغز منی کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا آینه ام آینه ام مرد مقالات نه ام دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما دست فشانم چو شجر چرخ زنان همچو قمر چرخ من از رنگ زمین پاکتر از چرخ سما عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا دلق من و خرقه من از تو دریغی نبود و آنک ز سلطان رسدم نیم مرا نیم تو را از کف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم چشمه خورشید بود جرعه او را چو گدا من خمشم خسته گلو عارف گوینده بگو زانک تو داود دمی من چو کهم رفته ز جا @takbitnab 🌹🌹🌹
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند @takbitnab 🌹🌹🌹
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا نور تویی سور تویی دولت منصور تویی مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا @takbitnab 🌹🌹🌹
تا ز خود بیرون نیایی، خویش را نتوان شناخت عیب تیر کج، در آغوش کمان معلوم نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
عمر که بی عٖشق رفت هیچ حسابش مگیر آب حیات است عشق در دل و جانش پذیر @takbitnab 🌹🌹🌹