eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر را پَر بدهید و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر فکر باید بپرد برسد تا سر کوه تردید و ببیند که میان افق باورها کفر و ایمان چه به هم نزدیکند "فکر اگر پَر بکشد" جای این توپ و تفنگ، این‌همه جنگ سینه‌ها دشت محبت گردد دستها مزرع گل‌های قشنگ "فکر اگر پر بکشد" هیچ‌کس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست همه پاکیم و رها... @takbitnab 🌹🌹🌹
و دلتنگی !!! و اما این بار میخواهم برای خودِ فاتحه ای بخوانم ! چرا که زندگیِ ابدی وار یعنی؟؟؟ زنده ماندن در قلبِ کسی ، که حتی بی حضورت هر لحظه یادت را نفس میکِشَد !!! و دوست میدارم و با هر دمَم عشق خواهم ورزید ، و من ،،، جاودانه خواهم ماند ! چرا که او در قلبش ، مرا عاشقانه زندگی خواهد کرد ! @takbitnab 🌹🌹🌹
ندانم تا چه باد است این که از گلزار می آید کزو بوی خوش گیسوی آن دلدار می آید مگر بیدار شد بختم که آن رویی که در خوابم نبود امید، پیش دیده بیدار می آید @takbitnab 🌹🌹🌹
بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم که آن را هیچ پایانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن که خود را بی تو سامانی نمی‌بینم نمی‌بینم @takbitnab 🌹🌹🌹
دوست داشتن و عاشقانه هایم یڪ پروسه عظیم است.. که نه ابتدایے دارد و نه انتهایـے هر چقدر بخواهـے خرجش میڪنم. و از نوع یڪ شــروع تازه برای دوست داشتنت پیدا میڪنـم😍 @takbitnab 🌹🌹🌹
از شراب بوسه های تو هنوز مستِ مستم تو ببین چقدر مستم، که سبوی مِی شکستم چو لبان بوسه خواهت اثر ِ شراب دارد دل اگر به مِی ببندم به خدا که پَستِ پَستم پس از این کسی نبیند به کفم پیالۀ مِی دگرم به مِی چه حاجت چو گرفته ای تو دستم بخدا که جان مایی مرو از تنم تو ای جان که ز بودِ توست بودم که ز هستِ توست هستم بنگر ز فرط مستی ره خانه را ندانم تو بیا بگیر دستم که دگر ز پا نشستم به کف صبا میفشان سر زلف شام رنگت که به تار تار ِ مویت همه عمر خویش بستم مکنم تو منع زاهد پس از این ز مِی پرستی نگهش مِی و لبش مِی چه کنم که مِی پرستم @takbitnab 🌹🌹🌹
شهنوازی کن نگارا، ساز میخواهم چکار؟ من که ایمان داشتم اعجاز میخواهم چکار؟ تا صدایت گوش هایم را نوازش میکند، تار و سنتور و نی و آواز میخواهم چکار؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند این دل خسته مجروح مرا جان آرند خنک آن روز خوشا وقت که در مجلس ما ساقیان دست تو گیرند و به مهمان آرند بت پرستان رخ خورشید تو را گر بینند بر قد و قامت زیبای تو ایمان آرند @takbitnab 🌹🌹🌹
تا بر آن عارض زیبا نظر انداخته‌ایم خانهٔ عقل به یک بار برانداخته‌ایم بر دل ما دگر آن یار کمان ابرو تیر گو: مینداز، که ما خود سپر انداخته‌ایم @takbitnab 🌹🌹🌹
آشفته دلان را هوس خواب نباشد شوری‌که به‌دریاست به مرداب‌نباشد گفتم شب مهتاب بیا،نازکنان گفت آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد @takbitnab 🌹🌹🌹
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید خطوط منحنی خنده را خراب کنید @takbitnab 🌹🌹🌹
مرا غرض ز نماز آن بود که پنهانی حدیث درد فراق تو با تو بگذارم و گرنه این چه نمازی بود که من با تو نشسته روی به محراب و دل به بازارم @takbitnab 🌹🌹🌹
تا صُبـحدم به يادِ تو شَب را قَدم زَدم آتَش گِرفتم اَز تو و دَر صُبحدم زَدم با آسِمان مُفاخره كَرديم تا سَحر او اَز سِتاره دَم زد و مَن اَز تو دَم زدم @takbitnab 🌹🌹🌹
نمیدانم دلم دیوانه ی کیست کجا آواره و در خانه ی کیست نمیدونم دل سر گشته ی مو اسیر نرگس مستانه ی کیست @takbitnab 🌹🌹🌹
زان کوزه ی مِی که نیست در وِی ضرری پُر کن قدحی ، بخور به من دِه دگری زان پیشتر ای صنم که در رهگذری خاک من و تو کوزه کند، کوزه گری @takbitnab 🌹🌹🌹
تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید، منیر و ماه تابنده شده‌ست. @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر از منظره‌ها سیر شدی حرفی نیست یا از این پنجره دلگیر شدی حرفی نیست عادتم بود که همراه تو پرواز کنم اگر این‌بار زمین‌گیر شدی حرفی نیست عشق را مثل عصا زیر بغل جا دادی به گمانم که کمی پیر شدی، حرفی نیست با من از بازیِ گرگم‌به‌هوا حرف زدی وقتِ بازی تو خودت شیر شدی، حرفی نیست تازه گفتی که گناه از من و چشمانم بود که در این معرکه درگیر شدی، حرفی نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد @takbitnab 🌹🌹🌹
لاله کاران دگر لاله مکارید باغبانان دو دست از گل بدارید اگر عهد گلان این بو که دیدم بیخ گل بر کنید و خار بکارید @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر دُشنام فَرمایی و گر نفرین دُعا گویم جوابِ تلخ می‌زیبَد لبِ لعل شکرخا را.... @takbitnab 🌹🌹🌹
صبح است ساقیا قدحۍپُر شراب کن دورِ فلـک درنـگ نـدارد ، شتـاب کن زان پیشتر کـه عالَمِ فانی شود خراب ما را ز جامِ بـاده ی گلـگون خراب کن خورشیدِ می ز مشرقِ ساغر طلوع کرد گر برگِ عیش میطلبی تَرکِ خواب کن روزی کـه چرخ از گِلِ ما کـوزه‌ ها کند زنهـار کاسـه ی سرِ مـا پُـر شراب کن کارِ صـواب بـاده پرستی ست حافظا برخیـز و عـزم جزم بـه کارِ صواب کن @takbitnab 🌹🌹🌹
شب محو انتظار تو بودم، دميد صبح، گشتم به ياد روي تو، قربان آفتاب... @takbitnab 🌹🌹🌹
بیا ای جان نو داده جهان را ببر از کار عقل کاردان را از آن سویی که هر شب جان روانست به وقت صبح بازآرد روان را از آن سو که بهار آید زمین را چراغ نو دهد صبح آسمان را @takbitnab 🌹🌹🌹
لبخند بزن بگذار بهانه ای پیدا کنم تا عاشقانه ترین ها را بنویسم و هر صبح تو را از پیله تنهائیت به پرواز دعوت کنم لبخند بزن و بگذار باد از خرمن موهای تو رد بشود تا گلهای بیشتری بارور شوند و من در انتهای هر شب با آرامش ، خیالت را در آغوش بگیرم لبخند بزن تا تحمل تنهایی برایم آسان تر بشود @takbitnab 🌹🌹🌹
دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند چگونه انس نگیرند با تو آدمیان که از لطافت خوی تو وحش نگریزند چنان که در رخ خوبان حلال نیست نظر حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس کز اشتیاق جمالت چه اشک می‌ریزند قرار عقل برفت و مجال صبر نماند که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند مرا مگوی نصیحت که پارسایی و عشق دو خصلتند که با یک دگر نیامیزند رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی که شرط نیست که با زورمند بستیزند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@takbitnab 🌹🌹🌹