eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
گاه می انديشم خبر مرگ مرا با تو چه كس می گويد؟ آن زمان كه خبر مرگ مرا از كسی ميشنوی ، روی تو را كاشكی می ديدم ؛ شانه بالا زدنت را بی قيد و تكان دادن دستت كه مهم نيست زياد و تكان دادن سر را كه عجب عاقبت مرد ، افسوس! كاشكي می ديدم من به خود می گويم چه كسي باور كرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاكستر كرد؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
و كیستی ! كه سفر كردن از هوایت را نمی توانم حتی به بالهای خیال! @takbitnab 🌹🌹🌹
در انتظار توام در چنان هوایی بیا که گریز از تو ممکن نباشد تو تمام تنهایی‌هایم را از من گرفته‌ای خیابان‌ها بی حضور تو راه‌های آشکار جهنم‌اند... @takbitnab 🌹🌹🌹
آنان به مرگ وام ندارند آنان که زندگی را لاجرعه سر کشیدند آنان که ترس را تا پشت مرزهای زمان راندند آنان به مرگ وام ندارند آنان فراز بام تهور افراشتند نام آنان تا آخرین گلوله جنگیدند آنان با آخرین گلوله خود مردند آری به مرگ وام ندارند آنان عشاق عصر ما پویندگان راه بلا راه بی امید مادر ! بگو که در تک این خانه خراب گل های آتشین در باغ دامن تو چه سان رشد می کنند ؟ این خواهر و برادر من آیا شیر از کدام ماده پلنگی گرفته اند ؟ پیش از طلوع طالع امشب ستارگان به بستر خون خسته خفته اند بیدار باش را @takbitnab 🌹🌹🌹
تو را می خواهم و دانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم توئی آن آسمان صاف و روشن من این کنج قفس، مرغی اسیرم... @takbitnab 🌹🌹🌹
ای دوست برآور دری از خلق به رویم تا هیچ کسم واقف اسرار نباشد می‌خواهم و معشوق و زمینی و زمانی کو باشد و من باشم و اغیار نباشد @takbitnab 🌹🌹🌹
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد ؟ چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد ؟ گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فرو خواهی شد @takbitnab 🌹🌹🌹
من صبورم اما به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم میبندم من صبورم اما چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ مثل یك شبنم افتاده ز غم مغمومم من صبورم اما بی دلیل از قفس كهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب و چراغی كه تو را از شب متروك دلم دور كند من صبورم اما آه، این بغض گران صبر چه می داند چیست.... @takbitnab 🌹🌹🌹
بادیم که آواره دویدیم به هر سوی اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم یک عمر دویدیم و لبِ چشمه رسیدیم خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم... @takbitnab 🌹🌹🌹
پای تا سر همه ام در غمت اندیشه شدست زدن تیشه بر این کوه مرا پیشه شدست خواهش من دگر و آنچه تو خواهی دگرست نخل امید مرا غیرت تو تیشه شدست @takbitnab 🌹🌹🌹
از کشت عمل بس است یک خوشه مرا در روی زمین بس است یک گوشه مرا تا چند چو کاه گرد خرمن گردیم چون مرغ بس است دانه‌ای توشه مرا @takbitnab 🌹🌹🌹
دنیا حریف سفله و معشوق بیوفاست چون می‌رود هر آینه بگذار تا رود اینست حال تن که تو بینی به زیر خاک تا جان نازنین که برآید کجا رود @takbitnab 🌹🌹🌹
آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم نو شد آن سلسله کهنه و آن بند قدیم آمدم من به سر گریه‌ی خود به که تو نیز بر سر ناز خود آیی و شکرخند قدیم به وفای تو که تا روز قیامت باقیست عهد دیرین به قرار خود و سوگند قدیم نخل تو یک دو ثمر داشت به خامی افتاد من و پروردن آن نخل برومند قدیم بهر آن حلقه به گوشیم که بودیم ای باد برسان بندگی ما به خداوند قدیم خلوتی خواهم و در بسته ویک محرم راز که گشایم سر راز و گله‌ای چند قدیم وحشی آن سلسله نو کرد که آیند ز نو پندگویان قدیمی به سر پند قدیم @takbitnab 🌹🌹🌹
جان من ، با جان او پیوسته است زانکه چون من از دو عالم رسته است ما دو تن در عاشقی پاینده ایم تا محبت زنده باشد ، زنده ایم @takbitnab 🌹🌹🌹
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
نگٖارا، بی‌تو برگ جان ندارم سر کـفـر و غـم ایمان ندارم به امید خیالت می‌دهم جان وگرنه طاقت هجـران ندارم @takbitnab 🌹🌹🌹
طٖـوافِ کعبـهٔ دل کُن اگر دلی داری دِل‌ست کعبهٔ معنی، گُل چه‌پنداری هـزار بـــار پـیـاده طـوافِ کـعـبـه کنی قبـولِ حـــق نـشـود گـر دلی بـیـازاری @takbitnab 🌹🌹🌹
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن که به دیوانگی از عشق تو فــرهاد زمانم @takbitnab 🌹🌹🌹
قدحی دارم بر کف به خدا تا تو نیایی هله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزم سحرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهت به خدا بی‌رخ و زلفت نه بخسبم نه بخیزم @takbitnab 🌹🌹🌹
صبح یعنی جنگِ بینِ شاخه های نسترن برسرِ عطری که دائم میوزد ازموی تو چشم ‌تو خورشید عالمتاب و رویَت قرصِ‌ماه کهکشانی ازستاره در به در درکوی تو @takbitnab 🌹🌹🌹
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش باغ بی برگی، روز و شب تنهاست، با سکوت پاکِ غمناکش سازِ او باران، سرودش باد جامه اش شولای عریانی‌ست ورجز، اینش جامه ای باید بافته بس شعله ی زر تارِ پودش باد گو بروید،هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد باغبان و رهگذاری نیست باغ نومیدان چشم در راه بهاری نیست ... گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد، ور برویش برگ لبخندی نمی روید؛ باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟ داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته درتابوت پست خاک می گوید باغ بی برگی خنده اش خونیست اشک آمیز جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن پادشاه فصل ها ، پائیـز ... @takbitnab 🌹🌹🌹
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد قدر یک ساعته عمری که در او داد کند @takbitnab 🌹🌹🌹
آمد بر من چو در کفم زر پنداشت چون دید که زر نیست وفا را بگذاشت از حلقهٔ گوش او چنین پندارم کانجا که زر است گوش میباید داشت @takbitnab 🌹🌹🌹
خواب می آید و در چشم نمی یابد راه یک طرف اشک رهش بسته و یک سوی خیال نشنوم ناله خود را دگر از مستی درد ... آه از خویش تهی می شوم آرام آرام می گریزد نفس خسته‌ام از سینه چو آه بانگ برمی زنم از شوق که : آنا آنا! ناگهان می پرم از خواب، گشاده آغوش! می شود باز دو دست من و می افتد سست هیچ کس نیست به جز شب که سیاه است و خموش ... @takbitnab 🌹🌹🌹
پاییز کوچک من دنیای سازش همه‌ رنگ­‌هاست با یکدیگر تا من نگاه شیفته­‌ام را در خوش‌­ترین زمینه به گردش برم و از درخت­‌های باغ بپرسم خواب کدام رنگ یا بی‌رنگی را می­‌بینند در طیف عارفانه­‌ پاییز @takbitnab 🌹🌹🌹