زِ عشقت عالمی پر شور و غوغاست
چه دانم تا درين غوغا کجايی؟
فتاد اندر سرم سودای عشقت
شدم سرگشته زين سودا، کجايی؟
#عراقی
@takbitnab
🌹🌹🌹
نه دل آزرده، نه دلتنگ، نه دلسوخته ام
یعنی از عمر گران هیچ نیندوخته ام
پاسخ ساده ی من سخت تر از پرسش توست
عشق درسی ست که من نیز نیاموخته ام...
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
جان پرورم گهی که تو جانان من شوی
جاوید زنده مانم اگر جان من شوی
رنجم شفا بود چو تو باشی طبیب من
دردم دوا شود چو تو درمان من شوی
#خواجوی_کرمانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
با دل گفتم که ای دل از نادانی
محروم ز خدمت شدهای میدانی
دل گفت مرا سخن غلط میرانی
من لازمِ خدمتم تو سرگردانی
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
با دشمن تو چو یار بسیار نشست
با یار نشایدت دگربار نشست
پرهیز از آن گلی که با خار نشست
بگریز از آن مگس که بر مار نشست
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
دستهایت را چون خاطرهای سوزان در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش های لبهای عاشق من بسپار
باد ما را باخود خواهد برد....
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
باد بهار میوزد باده خوشگوار کو
هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند ولی
گوش سخن شنو کجا دیده اعتبار کو
مجلس بزم عیش را غالیه مراد نیست
ای دم صبح خوش نفس نافه زلف یار کو
حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا
دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو
شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زد
خصم زبان دراز شد خنجر آبدار کو
گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو
مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو
حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است
از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگرچه یاد ندارم که دفعهی چندم
مرا شکستی و... آه از نگاه این مردم
به گیسوان پریشان خود نگاه بکن
که شرح حال من است این کلاف سر در گم
حکایت منِ دور از تو مانده، اینگونهست:
خمار و خستهام و نیست قطرهای در خُم
همیشه عطر تو بی تاب کرده جانم را
چنان که باد بپیچد به خوشهی گندم...
به سر هوای تو دارم، خدا گواه من است
اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم!
#حسین_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو گذشتي و شب و روز گذشت.
آن زمانها، به اميدي كه توووو ، برخواهي گشت
پای هر پنجره، مات می نشستم به تماشا، تنها،
گاه بر پرده ابر،گاه در روزن ماه،
دور، تا دورترين جاها ميرفت نگاه؛
باز ميگشتم تنها،
هيهات!
چشمها دوختهام بر در و ديوار هنوز!
#فریدون_مشیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
میان لحظه و خاک
ساقه گرانبار هراسی نیست
همراه ما ابدیت گلها پیوستهایم
تابش چشمانت را به ریگ و ستاره سپار
تراوش رمزی در شیار تماشا نیست
نه در این خاک رس نشانه ترس
و نه بر لاجورد بالا نقش شگفت
در صدای پرنده فرو شو
اضطراب بال و پری سیمای ترا سایه نمیکند
در پرواز عقاب
تصویر ورطه نمیافتد
سیاهی خاری میان چشم و تماشا نمیگذرد
و فراتر
میان خوشه و خورشید
نهیب داس از هم درید
میان لبخند و لب
خنجر زمان در هم شکست ...
#سهراب_سپهری
@takbitnab
🌹🌹🌹
روی در مسجـد و دل ساکـن خمار چه سود؟
خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود؟
هر که او سجــده کند پیش بتـان در خلـوت
لاف ایمـــان زدنش بر سر بــازار چه سود؟
دل اگـــر پــاک بود، خـانهٔ ناپـــاک چه باک
سر چــو بیمغز بود نغزی دستار چه سود؟
چـــون طبیعت نبود قـــابل تدبیــــر حکیم
قـــوّت ادویـــه و نــاله بیمـــار چه سود؟
قـــوّت حــافظه گـــر راست نیاید در فکر
عمر اگر صرف شود در سر تکرار چه سود؟
عــاشقی راست نیــاید به تکبــــر سعدی
چون سعـادت نبوَد کوشش بسیار چه سود؟
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
خط عذار یار که بگرفت ماه از او
خوش حلقهایست لیک به در نیست راه از او
ابروی دوست گوشه محراب دولت است
آن جا بمال چهره و حاجت بخواه از او
ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار
کآیینهایست جام جهان بین که آه از او
کردار اهل صومعهام کرد می پرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از او
سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن
من بردهام به باده فروشان پناه از او
ساقی چراغ می به ره آفتاب دار
گو برفروز مشعله صبحگاه از او
آبی به روزنامه اعمال ما فشان
باشد توان سترد حروف گناه از او
حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد
خالی مباد عرصه این بزمگاه از او
آیا در این خیال که دارد گدای شهر
روزی بود که یاد کند پادشاه از او
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
بگذار کسی نداند
که چگونه من به جای نوازش شدن، بوسیده شدن
گزیده شده ام
بگذار هیچ کس نداند
هیچ کس!
و از میان همه ی خدایان
خدایی جز فراموشی
بر این همه رنج آگاه نکردد..
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
مرا به یاد خیابانی بینداز
پر از پاییز
و مردی که
دستهایم را به مهر میگرفت ..
#نیکی_فیروزکوهی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبهای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلبِ خون شده بشکست، میرود
اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود
هرچند مضحکاست و پر از خندههای تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود
بیراههها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود
#افشین_یداللهی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهانبسفتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
کهاین را اینچنینچشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
درگلستان بلبل و در انجمن پروانه باش
هرکجا دام تماشایی که بینی دانه باش
کفر و دین را پرده دار جلوه معشوق دان
گاه دربیت الحرام و گاه دربتخانه باش
نور حسن لاابالی تا کجا سر برزند
بلبل هر بوستان و جغد هر ویرانه باش
جلوه مردان راه از خویش بیرون رفتن است
جوهر مردی نداری، چون زنان در خانه باش
دامن هرگل مگیر و گرد هر شمعی مگرد
طالب حسن غریب و معنی بیگانه باش
خضر راه رستگاری دل به دست آوردن است
در مذاق کودکان شیرینی افسانه باش
دست تا از توست، دست از دامن ریزش مدار
تا نمی در شیشه داری تشنه پیمانه باش
تا شوی چشم و چراغ این جهان چون آفتاب
پوشش هر تنگدست و فرش هر ویرانه باش
بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را
در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش
سنگ طفلان میدهد کیفیت رطل گران
نشأه سرشار میخواهی برو دیوانه باش
صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو
چون ز مجلس میروی بیرون لب پیمانه باش
ما زبان شکوه را در سرمه خوابانیدهایم
ای سپهر بی مروت، درجفا مردانه باش
تا مگر صائب چراغ کشتهات روشن شود
هر دل گرمی که یابی گرد او پروانه باش
#صائب_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز
خبر از کوی تو میآوردم باد هنوز
دوری از بزم تو عمریست که حرمان منست
زدم و میزنم از دست غمت داد هنوز
#شهریار
@takbitnab
🌹🌹🌹
یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
دیدهها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان
برو ای طایر میمون همایون آثار
پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان
سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان
آن که بودی وطنش دیده حافظ یا رب
به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشق را باید فریاد زد
همیشه عشق را باید فریاد زد
بی عشق
زندگی بی مزه است روح ندارد
بی عشق
سخت است بلند شدن، سخن گفتن،
قدم زدن ، نگاه کردن ، نفس کشیدن
بی عشق
هیچ حرفی لذت گوش کردن ندارد
هیچ بویی لذت بوئیدن ندارد
هیچ نگاهی لذت دیدن ندارد
زندگی را با سخن از عشق رنگ آمیزی کنید
زندگی بدون عشق
مانند مداد سیاهی است که
پیکر کاغذ را میخراشد
#حسن_چابک
@takbitnab
🌹🌹🌹
گفتی: بگو که: در چه خیالی و حال چیست؟
ما را خیال تست، ترا در خیال چیست؟
جانم بلب رسید، چه پرسی ز حال من؟
چون قوت جواب ندارم، سؤال چیست؟
بی ذوق را ز لذت تیغت چه آگهی؟
از حلق تشنه پرس که: آب زلال چیست؟
گفتم: همیشه فکر وصال تو میکنم
در خنده شد که: این همه فکر محال چیست؟
دردا! که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که: روز وصال چیست؟
چون حل نمیشود بسخن مشکلات عشق
در حیرتم که: فایده قیل و قال چیست؟
ای دم بدم بخون هلالی کشیده تیغ
مسکین چه کرد؟ موجب چندین ملال چیست؟
#هلالی_جغتایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز
طغرانویس ابروی مشکین مثال تو
در چین زلفش ای دل مسکین چگونهای
کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو
برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوهای ز ابروی همچون هلال تو
تا پیش بخت بازروم تهنیت کنان
کو مژدهای ز مقدم عید وصال تو
این نقطه سیاه که آمد مدار نور
عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو
در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو
حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست
سودای کج مپز که نباشد مجال تو
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
به شوق لعل جانبخشی
که درمان جهان با اوست
چه طوفان می کند
این موج ِ خون در جان ِ پُردردم
#هوشنگ_ابتهاج
@takbitnab
🌹🌹🌹
برو ... برو ...
به سوی او ، مرا چه غم
تو آفتابی ... او زمین ...
من آسمان
بر او بتاب ز آنکه من نشسته ام
به ناز روی شانهٔ ستارگان
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با اینهمه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندانکه مپرس
#ابوسعید_ابوالخیر
@takbitnab
🌹🌹🌹