ای سرو ناز حسن که خوش میروی به ناز
عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز
هر دم به خون دیده چه حاجت وضو چو نیست
بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
وای ازین دل که نی هرگز بکامم
وای ازین دل که آزارد مدامم
وای ازین دل که چون مرغان وحشی
نچیده دانه اندازد بدامم
#بابا_طاهر
@takbitnab
🌹🌹🌹
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای جهانی محو رویت، محو سیمای کهای؟
ای تماشاگاه عالم، در تماشای کهای؟
عالمی را روی دل در قبلهٔ ابروی توست
تو چنین حیران ابروی دلارای کهای؟
#صائب_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمتست چنین شب که دوستان بینی
به شرط آن که منت بنده وار در خدمت
بایستم تو خداوندوار بنشینی
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
صبح تکرار آفرینش است
وتکرار واژه های یک طلوع
لبخند را بر لبت بنشان
زندگی شاید نواییست
که تو را
به بودنهای بی تکرار
عادت دهد
#مریم_پورقلی
@takbitnab
🌹🌹🌹
جانی و جهانی و جهان با تو خوش است
ور زخم زنی زخم سنان با تو خوش است
خود معدن کیمیاست خاک از کف تو
هرچند که ناخوشست آن با تو خوش است
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر دوست که با دوست ندارد سر پیمان
میباید از او رشتهٔ پیوند گسستن
چون یار ندارد خبر از یار چه حاصل
نالیدن و خون خوردن و بر خاک نشستن
#قاآنی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بر سر کوی دلارام، به جان میگردم
روز و شب در پی دل، گرد جهان میگردم
غم دوران جهان کرد مرا پیر و چه غم
بخت اگر یار شود باز جوان میگردم
#سلمان_ساوجی
@takbitnab
🌹🌹🌹
درد تو به جان خریدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم هیچ
آهسته لبی گزیدم و دم نزدم...
#قیصر_امین_پور
@takbitnab
🌹🌹🌹
مرا تو جان عزیزی و یار محترمی
به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی
غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد
که مونس دل و آرام جان و دفع غمی
#سعدى
@takbitnab
🌹🌹🌹
نمیدانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حالِ خویش میگِریم
نمیگریم برای عُمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهایِ محالِ خویش میگِریم!
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای چرٖاغِ دل تاریکم از این خانه مرو
آشنای تو منم ، بر درِ بیگانه مرو
شمع من باش و بمان نور ز تو اشک ز من
جان فشان تو مَنم، در بر پروانه مرو...
#معینی_کرمانشاهی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای شما !
ای تمام نامهای هر کجا !
زیر سایبان دستهای خویش
جای کوچکی به این غریب بی پناه می دهید ؟
این دل نجیب را
این لجوج دیر باور عجیب را
در میان خویش
راه می دهید ؟
#قیصر_امین_پور
@takbitnab
🌹🌹🌹
زدن یا مژه بر مویی گره ها
به ناخن آهن تفته بریدن
ز روح فاسد پیران نادان
حجاب جهل ظلمانی دریدن
به گوش کر شده مدهوش گشته
صدای پای صوری را شنیدن
به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ی پرنده دیدن
به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ی سختی پریدن
گرفتن شر ز شیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن
کشیدن قله ی الوند بر پشت
پس آنگه روی خار و خس دویدن
مرا آسان تر و خوش تر بود زان
که بار منت دونان کشیدن
#نیما_یوشیج
@takbitnab
🌹🌹🌹
خنک نسیم معنبر شمامهای دلخواه
که در هوای تو برخاست بامداد پگاه
دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا
که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه
به یاد شخص نزارم که غرق خون دل است
هلال را ز کنار افق کنید نگاه
منم که بی تو نفس میکشم زهی خجلت
مگر تو عفو کنی ور نه چیست عذر گناه
ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر
سپیده دم که صبا چاک زد شعار سیاه
به عشق روی تو روزی که از جهان بروم
ز تربتم بدمد سرخ گل به جای گیاه
مده به خاطر نازک ملالت از من زود
که حافظ تو خود این لحظه گفت بسم الله
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
در هفت آسمان چو نداری ستارهای
ای دل کجا روی که بود راه چارهای
ای ابـر غم ببار و دل از گریه باز کن
ماییم و سرگذشت شب بیستارهای.
#هوشنگ_ابتهاج
@takbitnab
🌹🌹🌹
لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو در هم شکست توبه و پیمان من
بی تو دل وجان من سیرشد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
ما را سَریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سَر برود هم بر آن سَریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشقِ من
از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلی کز عشق جانان دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
دلا گر عاشقی از عشق بگذر
که تا مشغول عشقی عشق بند است
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
با یار آشنا سخن آشنا بگو
برهم چو میزد آن سر زلفین مشکبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو
هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست
گو این سخن معاینه در چشم ما بگو
آن کس که منع ما ز خرابات میکند
گو در حضور پیر من این ماجرا بگو
گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود
بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو
هر چند ما بدیم تو ما را بدان مگیر
شاهانه ماجرای گناه گدا بگو
بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان
با این گدا حکایت آن پادشا بگو
جانها ز دام زلف چو بر خاک میفشاند
بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو
جان پرور است قصهٔ ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو
حافظ گرت به مجلس او راه میدهند
می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
#خیام
@takbitnab
🌹🌹🌹
باید کسی را پیدا کنم
دوستم داشته باشد
آنقدر
که یکی از این شبهای لعنتی !
آغوشش را برای من و یک دنیا خستگی بگشاید
هیچ نگوید...
هیچ نپرسد...
#نزار_قبانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
چقدر کوچه های خلوت بامدادی را
خیس گریه رفتم و در غم غروب باز آمدم.
من میدانستم
تو از میان روشنترین رؤیاهای روزگار
تنها ترانههای سادهٔ مرا برگزیدهای
چرا که من هنوز هم
خسته ترین برادر همین سادگانِ زمینم ،
ری را!
هر بار که نام تو بر دفتر گریههای من جاری شد
مردمانی را دیدم که آهسته می آمدند
همانجا در سایه سار گریه و بابونه
عطر ترا از باغ پروانه به خواب کودکان خود می خواندند.
مردمان می فهمند
مردمان ساکت و مردمان صبور می فهمند ...
#سیدعلی_صالحی
@takbitnab
🌹🌹🌹